| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
8 عاملی که موفقیت استارتاپ شما را با شکست تهدید می کند
منبع : Forbes
نویسنده : مارتین زوئیلینگ
ترجمه و انتشار در فضای مجازی : محمد امین بامیان
1- نوآوری بدون تجاری سازی ایده، کسب و کار نیست.
ممکن است ایده یا فناوری شما، شگفت انگیز و فرصتی بزرگ باشد ولی این به تنهایی موفقیت کسب و کار شما را تضمین نمی کند. شما هنوز نیازمند راهکاری جهت عرضه محصول، افرادی که بتوانند در کنار هم بصورت یک تیم کار کنند و مشتریانی هستید که حاضر به خرید محصول یا خدمات شما باشند. اطمینان حاصل کنید آنچه ارائه می کنید همان چیزی است که مشتری میخواهد نه آنچه شما توانایی عرضه اش را دارید.
2- عدم تامین منابع مالی (کافی) نتایجی بد بهمراه دارد.
حقوق و دستمزد فروشندگان و سایر کارکنان تان را به موقع پرداخت کنید چرا که در غیر اینصورت ممکن است کارشکنی بسرعت جایگزین وفاداری آنها به شما شود. تصمیمات حیاتی آنها در مواقع بحران میتواند برخلاف استراتژی کسب و کار شما بوده و موجب شکافی عمیق در فرآیند کار شود. تامین کردن پرسنل و پاسخ مناسب به درخواست های بجای آنها بسیار پر اهمیت تر از توسعه کسب و کار است.
3- یک شرکت نمی تواند بطور همزمان چندین خط مشی را دنبال نماید.
"خط مشی" در یک بیان ساده راه و روشی است که کلیه فعالیت ها حول محور آن انجام می پذیرد و همواره باعث پیشبرد استراتژی شما می شود. تعیین خط مشی در برخی شرکت ها برمبنای فناوری و در برخی دیگر بر مبنای مشتریان صورت می پذیرد. این بنیانگذار کسب و کار است که گفتار و عملکرد خط و مشی را تبیین میکند.
4- رهبران استارتاپ بایستی خود نمایانگر اعتماد و شفافیت باشند.
کارآفرینان موفق عرصه فعالیت کسب و کارشان را به گونه ای فراهم می آورند که بوجود آورنده تعهد و وفاداری است. آنها بر عملکرد افراد تمرکز دارند نه بر شخصیت شان. منظورشان همان چیزی است که بر زبان می آورند و آنچه بیان میکنند همان نیت آنهاست و همواره این را ثابت می کنند.
5- ناسازگاری بین اعضای تیم که به بروز اختلافات بیانجامد از سرعت پیشرفت شما می کاهد.
بهترین استارتاپ ها از مباحثات سالم بین مدیران و سایر اعضای تیم اجتناب نمی کنند. با این روش است که افراد باهوش با نگرشی نوآورانه تغییراتی اساسی ایجاد می کنند، اما جر و بحث های جنجالی تنها باعث بروز اختلاف و ایجاد اصطکاک بین افراد می شود و از یک تیم خوب، تیمی ناکارآمد می سازد.
6- تعصب بیجا بر روی راهکارهای اشتباه، نجات بخش نیست.
چنانچه راهکار شما در حل مساله موثر نیست و یا مشکلات جدی در بازار کارتان وجود دارد، در اینصورت هر چقدر هم که مصمم و خبره باشید با راه حل غلط کار به جایی نمی برید بالاخص در سولوشن های با فناوری "های تک" سماجت در ادامه کار برابرست با شکست . در اینگونه مواقع مدیران نیاز دارند تا با واقع بینی و درک اینکه چه زمانی لازم به عقب نشینی است از ادامه دادن مسیر اشتباه اجتناب نموده و با یک ریکاوری خوب تغییر مسیر دهند.
7- رسیدن به موفقیت در زمان کوتاه استراتژی با دوامی برای یک استارتاپ نیست.
آن دسته از کارآفرینانی که کسب ثروت اولویت اصلی آنهاست معمولا دیری نمی پاید که نا امید شده و خیلی زود دست از تلاش می کشند و یا انگیزه شان سست می گردد. ست گودین کارآفرین و نویسنده در حوزه کارآفرینی(با خوشبینی) می گوید: برای رسیدن به موفقیت یک استارتاپ معمولا 6 سال زمان لازم است. اطمینان حاصل کنید از فرآیند کارتان به همان اندازه لذت می برید که از رسیدن به هدف تان
8- بی برنامگی در کسب و کار، عین برنامه ریزی برای شکست است.
اگر نمی دانید به کجا می روید احتمالا به جای دیگری غیر از آنچه می خواهید می رسید. چنانچه طرح و برنامه مشخصی نداشته باشید هر کسی مسیر خود را دنبال می کند، کار تیمی و بهره وری که جهت ادامه حیات کسب و کارتان نیاز دارید از بین می رود. هیچ استارتاپی آنقدر ساده نیست که هر کسی بداند چه در سر شما میگذرد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 نوع مشتری که هر کسب و کار باید بشناسد
۱. بیعلاقه : آن ها چیزی که شما فراهم میکنید را نمیخواهند. هانسلمن : ” با تلاش برای تغییر آنها وقتتان را تلف نکنید .“
۲. جداافتاده : فاقد وفاداری هستند. شما را صرفا یک تامینکنندهی دیگر می بینند که گاهی میتوانید کمکشان کنید و هیچ خریدی ندارند.
۳. خوشحال : از انتظارات این مشتریان فراتر رفتهاید و ممکن است نتوانید انتظارات آنها را برآورده سازید.
۴. وفادار : انتظارات بالایی دارند . آنها به شرکت شما برمیگردند، بیشتر خرج میکنند و راجع به شما با دیگران صحبت میکنند.
۵ .ناامید : وقتی کارها درست پیش نرود، ممکن است یک مشتری ناراضی گیرتان بیاید. این سوال را از خودتان بپرسید: ” آیا از آنچه انجام میدهیم رضایت دارید؟ “ در صورت راضی نبودن دلیلاش را جویا شوید.
۶. سرخورده : مشتریان ناامیدی که مورد توجه قرار نمیدهید آزرده می شوند و تجربهشان را به دیگران می گویند. ” به هر قیمتی از به وجود آوردن مشتریان سرخورده پرهیز کنید. هرچه سریعتر با ناامیدی مقابله کنید.
۷. خاموش : این آدمها در گذشته مشتریان خوبی بودند اما به آرامی کنار رفتهاند. بهتر است به جای کسب یک مشتری کاملا تازه، آنها را به بازگشت ترغیب کنید.
۸. تخلیهکننده : این مشتریان سودآور نیستند، پول و همچنین زمان و انرژیتان را تخلیه میکنند. قبل از کنار گذاشتن این گروه، سعی کنید آنها را سودآور کنید.
۹. رها شده : زمانیکه معیارهای مشخصی داشته باشید خلاص شدن از دست مشتریها ایرادی ندارد. از رد کردن مشتریها نهراسید؛ از خودتان بپرسید آیا مشتریان تخلیهکنندهی دیگری هم وجود دارند که لازم است رها شوند.
۱۰. ایدهآل : اینها مشتریانی هستند که میخواهید و باید مدام به دنبالشان باشید.
نتیجه : در حقیقت شناخت درست مشتریان مساوی است با صرف بهینه منابع زمانی، مالی و انسانی.
از امروز اقدام به شناسایی مشتریانتان کنید..
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
شروعی دوباره، اینبار در جایی دیگر!
سهند بهنام، کارآفرین
خرداد ۱۳۹۷
دبستان که بودم دلم کامپیوتر میخواست، مادرم میرفت کلاس کامپیوتر ولی کامپیوتری تو خونمون نبود، ماجرا مال ۳۰ سال پیشه. عکس کیبورد رو روی کاغذ نقاشی کرده بودم که تایپ با کامپیوتر رو تمرین کنم تا بعدا کامپیوتر دار بشم. اون زمان آتاری تازه اومده بود. ما تو خونمون تیویگیم داشتیم. هنوز ویدئو های بتامکس رو بورس بود و VHS نیومده بود. یه دو سه سالی گذشت، ۱۱ سالم شده بود. چند تا از بچه پولدارهای مدرسه Commodore64 خریده بودن. یه کامپیوتر خیلی ابتدایی که بجای دیسکت، نوارکاست میخورد و به تلویزیون وصل میشد. بین مسیر مدرسه و خونمون یه فروشگاه باز شده بود بنام سوپر تک (تو میدون چیذر) یه غرفه داشت که کومودور و آتاری میفروخت. هنوز آمیگا نیومده بود. هر روز وقتی مدرسه تعطیل میشد میرفتم سروقتش قیمت جدید میگرفتم، اونم همون قیمت قبلی رو تکرار میکرد. یادمه حدود ۲۳۰۰۰ تومن پول داشتم و قیمت اون حدود ۳۰۰۰۰ تومن بود. احتمالا فکر میکردم قراره قیمتها بیاد پایین.
بعد از چند ماه، طرف گفت بیا هرچی داری بده و بردار ببرش. ۲۶۰۰۰ تومن دادم و جای ۴۰۰۰ تومن بقیش ظهرها میرفتم مغازش که اون بره ناهار، منم مغازشو نگه دارم. یک سالی گذشت، کلی برنامه نویسی یاد گرفته بودم. به بچههایی که کومودور داشتن، برنامه و بازی میفروختم. سر همین کسب و کارم نزدیک بود از مدرسه اخراج بشم. ناظم مدرسه نوار کاستها رو تو کیفم پیدا کرده بود و فکر میکرد گلچین آهنگهای سال رو پیدا کرده. احمق نشسته بود ۴ تا نوار یک ساعته، صدای فش فش دیتا گوش کرده بود ببینه بالاخره کجاش اندی میخونه.
با پولی که درآوردم کمودور رو فروختم آمیگا۵۰۰ خریدم، بعد آمیگا ۶۰۰، آمیگا ۱۲۰۰ و تو سن ۱۵ سالگی ۸۰۲۸۶ خریدم. بعد ۸۰۳۸۶، ۸۰۴۸۶ و پنتیوم. سال ۱۳۷۴ اولین بار با یک مودم US-Robotic با سرعت 1200bps و با ترمینال برنامه NC به شبکه BBS وصل شدم. تلفن خونمون با صاحبخونمون مشترک بود، چند بار گوشی رو برداشته بود صدای فش فش شنیده بود، از مادرم پرسیده بود این صدای چیه؟ اونم گفته بود صدا نمیاد!
خلاصه وقتی فهمید کار منه قاطی کرد و ما رو جواب کرد. آخه فهمیده بود با دخترشم دوستم. سال بعدش اولین بار اینترنت و وب رو تجربه کردم. وقتی ۱۷ سالم بود برای خودم خدایی میکردم. آدم تو اون سن زود جوگیر میشه و فکر میکنه دیگه آخرشه. تو اون سن، درآمدم از مدیر مدرسمون بیشتر شده بود. سال ۱۳۷۶ اولین وبسایتمو ساختم و یک سال بعدش تو ۱۸ سالگی من صاحب یک شرکت ارائه دهنده اینترنت بنام ایراتل بودم. ۲۴ تا خط تلفن رو با مودمهای اکسترنال وصل کرده بودم به یه مولتی پورت و با ویندوز NT4 و یه برنامه بنام NT-TacPlus سرویس میدادم. یه دیش ku باند همگذاشته بودم و از KPN هلند دیتا دریافت میکردم و با ۲ تا خط که به ندارایانه وصل بود ارسال دیتا داشتم.
وقتی ۱۸ سالگی یه ISP داری و کلی آدم و شرکت از خدماتت استفاده میکنن حس قدرت داری. انقدر پول درآورده بودم که تو ۲۰ سالگی برای مادرم خونه خریدم. سال بعدش دولت جلوی کار شرکتهای اینترنتی رو گرفت و فقط به رانتهای خودش مجوز داد. منم ورشکسته شدم و نشستم درس خوندم رفتم دانشگاه.
الان که به گذشته نگاه میکنم، باید همون موقع مهاجرت میکردم. ولی خب کسی نبود که راهنماییم کنه. من هر مسیری که میرفتم برام مثل سفر اکتشافی بود و خودم همه چیزو کشف میکردم. تازه اطلاعاتمو با بقیه هم درمیون میزاشتم، هنوزم همینطورم.
از ۲۱ تا ۲۷ سالگی درس خوندم و یک شرکت تو زمینه مسیریابی با GPS راه انداختم, ولی باز هم رانت دولتی جلو کارمو گرفت و مجبور شدم از اول شروع کنم. تو ۲۸ سالگی شرکت شریف تراشه رو راه انداختم. استراتژیم ساخت بزرگترین بانک داده آب کشور بود. میدونستم تا چند سال بعد، آب میشه مشکل اول روی میز دولت. تو ۱۰ سال گذشته بیشتر از ۱۳۰۰۰ دیتالاگر ساختم و تو کشور نصب کردم. چندین ترابایت بیگ دیتا از اطلاعات آب ومحیط زیست جمع کردم. نرم افزارهای پیشرفته تحلیل و پیشبینی برای کاهش هدر رفت آب ساختم و آماده بزرگترین حرکت زندگیم، یعنی کنترل شبکه های آب با هوش مصنوعی شدم. و دوباره داستان تکرار شد. اینبار مدیران فاسد آب و فاضلاب سنگ جلوی پای شریف تراشه انداختن و با ندادن طلبهای شرکت و دادن پروژه ها به رانتهای خودشون این شرکت رو خسته کردن. درآخر هم با تهدید بانکهای اطلاعاتی رو گرفتن و بیزینس پلن ۱۰ ساله شرکت رو نقش بر زمین کردن.
الان که دارم مهاجرت میکنم، هم افسوس این همه عمر و انرژی و سرمایه ای که خرج این مملکت کردم رو میخورم و هم دلم برای این سرزمین میسوزه.مسلما کسی مثل من از شروع دوباره نمیترسه و خسته نمیشه، ولی واقعیت اینه که مهاجرت با همه جاذبههایی که داره، کار سختیه و پره از دلنگرانی و استرس. مخصوصا تو ۳۸ سالگی.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
6 تکنیک ارتباط مؤثر در فروش حضوری
همه کارهای ما نوعی ارتباط است و همه سعی داریم تا به طریقی در دیگران نفوذ کنیم . تحقیقات نشان داده 70 تا 75٪ وقت انسانه صرف برقراری ارتباط می شود. بهتر و بیشتر حرف زدن ، ملاک ارتباط مؤثر نیست بلکه توجه به حرکات ،استفاده از حرکات و گوش دادن فعال ، باعث ایجاد ارتباط مؤثر می گردد.
تکنیک 1- سخنان مشتری را تفسیر کنید
با استفاده از گنجینه لغات خود ، استنباط خود را از صحبت های مشتری بیان کنید و از این طریق به او این اطمینان را دهید که خواسته هایش را درست فهمیده اید
تکنیک 2- سؤال های باز مطرح کنید
برای افراد بسیار مشکل است که مدت زیادی روی سخنان یک نفر تمرکز کنند و از آنجا که گفتگوهای فروش با ارائه حقایق و بیان مشخصات و مزایای محصولات و خدمات همراه است ، طولانی شدن گفتگو باعث منحرف شدن توجه مشتری می گردد. این مشکل را می توان با استفاده از سؤالهای مناسب رفع کرد.
تکنیک 3- سکوت طلایی
پس از طرح سوال و گوش دادن به مطالب مشتری که باعث کشف علایق ،نیاز ها ،خواسته هاو انتظارهای وی می گردد و انطباق نیازها وخواسته ها با خصوصیات و ویژگیهای محصولات خودمان و انعکاس استنباط و احساس خود به طرف مقابل ، با متانت و شکیبایی چند لحظه مکث کنید و به مشتری مجال دهید تا فکر کند .
تکنیک 4– اثر گذاری اولیه
با تحقیقاتی که از مکانهای تجاری به عمل آمده روشن شده است که در سه دقیقه اول ورود مشتری همه مسائل روشن می شود .تصویری که از شما در ذهن مشتری شکل می گیرد در همین سه دقیقه اول است. تجربه های خوب در ذهن مشتری تصویر خوب و تجربه های بد در ذهن او تصویر بدی می سازد .این ذهنیت شکل گرفته را به سختی می توانید تغییر دهید.همچنین تحقیقات نشان داده اند پس از اینکه فرد به یک نتیجه کلی دست می یابد و متوجه می شود کسی یا چیزی را دوست داردیا نه ،دیگر به راحتی نمی تواند نتیجه گیری خود را عوض کند ،از اعتقدهایی که نسبت به آن شخص یا چیز پیدا می کند روی بر نمی گرداند و به داطلاعات جدیدتر توجهی نمی کند ،بلکه آنها را طوری تغییر می دهد که تصورات اولیه خود را تأیید کند.
تکنیک 5– قدرت خنده
فروشنده خوب ،فروشنده ای است که همیشه لبخندی ملایم اما واقعی بر لب داشته باشد .«فردی که چهره ای شاد و خندان ندارد، نباید مغازه باز کند». هیچ چیز بیشتر از تند خویی، مشتری را فراری نمی دهد.
تکنیک 6 - قدرت دست دادن
سعی کنید در ارتباط های تجاری:
1) به هنگام دست دادن دست ها خشک باشد.
2) در میزان فشار دادن حد اعتدال را فراموش کنید.
3) دست طرف مقابل را حدود 6 ثانیه در دست خود نگه دارید.
4) برای ابراز تسلط از «چنگ مرد بزرگ »استفاده کنید، یعنی دست طرف مقابل را بیش از حد معمول فشار داده و مدت طولانی تری در دست خود نگه دارید.
5) برای ابراز دوستی و همکاری از «چنگ همایشی »استفاده کنید؛ یعنی در فشار دادن اعتدال را رعایت کنید، مدت نگه داشتن کمی طولانی تر باشد، چهره متبسم و آرام، ارتباط چشمی ملایم داشته باشید و کمی به جلو متمایل شوید.
6) برای ابراز خشوع، به هنگم دست دادن، دست رو به بالا و در برخورد اول، گردن کمی کج باشد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آینده ، هم اکنون است !
سهیل ایرجیان
دانشجوی مدیریت بازرگانی دانشگاه مریلند و عضو مجمع فعالان اقتصادی
دارا خسروشاهی، مدیرعامل ایرانیتبار سامانه تاکسیرانی اینترنتی اوبر مدتی است شخصا در تبلیغات ویدیویی این شرکت حاضر میشود و از تجربیات مهاجرت از ایران میگوید. او با اشاره به نصایح پدرش در دوران نوجوانی، نوعی سیاست جدید برای دلبری از مشتریان شرکت اوبر ارائه میدهد. شرکتی که در زمان سکانداری مدیر عامل سابقش، رسواییهایی ازقبیل سرقت اطلاعات کاربران را در کارنامه ثبت کرده بود، به قول شروین پیش ور، سهام دار اوبر، حالا با وجود یک "رهبر واقعی" جانی تازه بر کالبد شرکت دمیده شده است.
حضور گرانقیمتترین مدیرعامل جهان در سری جدید تبلیغات اوبر، انگیزهای شد که مقالهای از مجله بریتانیایی اکانومیست که چند ماه قبلتر مطالعه کردهبودم را دوباره بازخوانی کنم. مقالهای که با عنوان "UBERWORLD” تصویری تقریبا دقیق از آیندهای از جهان ارائه میدهد که اوبر و رقبایش صنعت حمل و نقل دنیا را به تملک خود درآوردهاند.
اگر فکر میکنید در دنیای آینده همچنان پشت رول ماشین شخصیتان -که چهرهای ترمیناتورگونه به خود گرفته- عازم محل کارتان میشوید، پیشنهاد میکنم این مقاله را تا پایان دنبال کنید.
اوبر، این استارتآپ ۷۰ میلیارد دلاری، هم اکنون در ۴۲۵ شهر جهان فعال است و قصد دارد بازار ۱۰۰ میلیارد دلاری حمل و نقل را به عدد نجومی ۱۰ تریلیون دلار در سال برساند! البته این شرکت که افزایش سود خود را در استفاده از خودروهای خودران میبیند در این رقابت پر سود تنها نیست. شرکتهایی همچون اپل، گوگل و خودروسازی پیشرو تسلا رقیبان قَدَر اوبر به حساب میآیند. در همین راستا به تازگی شاهد قراردادی میان شرکتهای اپل و فولکس واگن آلمان در مورد خودروهای خودران بودیم.
دنیای آینده حمل و نقل، شهروندان را با صرفه اقتصادی مجاب خواهد کرد که بجای استفاده از اتومبیل شخصی، از خدمات شرکتهایی نظیر اوبر بهره ببرند. برای پیشبرد چنین اهدافی، پیشتازان حمل و نقل نه تنها به دنبال ارتقا خودروهای خودران هستند، بلکه به دنبال افزایش بهرهبرداری از استفاده گروهی از یک خودرو هستند، خدمتی که شرکت اوبر آن را "اوبرپول" نام گذاری کردهاست.
بر اساس گزارش بانک مورگان استنلی، امروزه استفاده از این نوع سرویس که چند مسافر از یک خودرو برای مقصد یکسان استفاده کنند ۴ درصد کل حمل و نقل جهانی را تشکیل میدهد، که این عدد تا سال ۲۰۳۰ به ۲۵ درصد خواهد رسید. طبق گفتههای خسروشاهی در برنامه تاک ات جی اس، شرکت اوبر به دنبال برنامهای است که مسافر با استفاده سریالی از تمام امکانات حمل نقل شهری مانند مترو، اتوبوس و حتی دوچرخه در کنار خودرو های اوبر، از ارزان ترین و سریع ترین راه ممکن بهره ببرد. او همچنین در مصاحبه دیگری درباره "اوبر ایتز" که به وسیله ماشین های اوبر غذای سفارش داده شده را به دست مشتریان میرساند، تاکید کرد که برای افزایش سرعت انتقال همبرگرهای سفارشدادهشده به زودی از پهباد استفاده خواهدکرد!
شاید در نگاه نخست این میزان تغییرات در حوزه حمل و نقل، قدری غیرقابل باور به نظر برسد، اما چنین مدلی از همین حالا دست کم در سنگاپور و شهر پیتزبورگ در ایالات متحده در حال اجراست. مطالعات شرکت او ایی سی دی نشان میدهد که اجرایی شدن طرح پیشرو، باعث کاهش ۸۰ تا ۹۰ درصدی نیاز به اتومبیل خواهدشد، در نتیجه شهرها شاهد ترافیک کمتر، هوای پاکتر و البته جای پارک بیشتر خواهندبود.
اگرچه برخی از کارشناسان با یادآوری سرنوشت شرکتهایی چون نوکیا و بلک بری به استمرار و افزایش قلمروی پادشاهی شرکت اوبر بر این بازار به دیده تردید مینگرند، اما رسیدن این شرکت از صفر تا ۷۰ میلیارد دلار، بدون مالکیت حتی یک خودرو را شگفت انگیز خوانده اند. موفقیتی که حالا با برنامه خودروهای خودران قطعا تغییر خواهدکرد و اوبر مجبور خواهدبود هزینه خودروهایش را خود بپردازد. با توجه به علاقه مدیر عامل اوبر به نوعی از تجارت که دیگرانی جز مالکین و سهامداران اصلی شرکت هم در آن سهیم باشند،بعید نیست که برای این چالش هم پیش بینیهایی شده باشد.
با اینکه دنیای آینده حمل و نقل کشورهای توسعه یافته با اقتصاد و فضای مجازی ناپایدار ایران اندکی غیر قابل مقایسه است، اما چنین برنامه هایی میتواند کمکی شایان به معضلاتی در کلانشهرهای ایران کند که حالا به دید مردم بحرانی لاینحل شدهاند.
شایسته نیست به جای حمایت از استارتآپهای جدید و جوانان خوش فکری که این روزها بیشتر به مهاجرت می اندیشند و قادرند با دانش و انگیزه خود به جنگ بحران آلودگی و ترافیک در کلانشهرها بروند،سرمایه های این مرز و بوم در اختیار آنهایی گذاشته شود که به گفته وزیر جوان کابینه، حتی در جلب اعتماد مردم وا مانده اند!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
جملات شگفتانگیز درباره فروشبهتر
نماینده معمولی میگوید: «نمی دانم».
نماینده حرفه ای میگوید: «متشکرم، پرسش خوبی است. اجازه بدهید پاسخ آن را برای شما پیدا کنم.»
نماینده معمولی میگوید: «طرح دیگری نداریم.»
نماینده حرفه ای میگوید: «اجازه بدهید ببینیم اگر مطابق میل شما نیست، چطور میتوانیم رضایت شما را جلب کنیم.»
نماینده معمولی میگوید: «خونسرد باشید.»نماینده حرفهای میگوید: «من از شما عذرخواهی میکنم.»
نماینده معمولی میگوید: «همین بیمه نامه کافیست؟»
نماینده حرفه ای میگوید «آیا دوست دارید در کنار این از بیمه نامه دیگری هم استفاده نمایید؟ا» یا: «آیا دوست دارید در کنار بیمه نامه ثالث بیمه بدنه هم داشته باشید؟»
نماینده معمولی میگوید: «من نمیتوانم این کار را انجام بدهم.»
نماینده حرفه ای میگوید: «کاری که میتوانم انجام بدهم این است که...»
نماینده معمولی میگوید: «این بخش به من مربوط نمیشود.»
نماینده حرفه ای میگوید: «من با کمال میل شما را پیش کسی می برم که بیشتر از من در مورد این بخش اطلاعات دارد.»
نماینده معمولی میگوید: «ما فقط این طرح را داریم.»
نماینده حرفهای میگوید: «الان این طرح را نداریم، اما طرحهای جدیدی خواهیم داشت. ممکن است لطفا نام و شماره تلفن خود را به من بدهید تا با شما تماس بگیریم و اطلاع دهیم؟»
نماینده معمولی میگوید: «این برخلاف سیاست شرکت ماست.»
نماینده حرفه ای میگوید: «سیاست شرکت ما این است؛ اما قصد داریم آن را تصحیح کنیم. من میتوانم در حال حاضر این کار را برای شما انجام دهم که...»
نماینده معمولی میگوید: «من تازهکار هستم.»
نماینده حرفه ای میگوید: «لطفا مرا تحمل کنید، برای کمکی که نیاز دارید در خدمت شما هستم.»
(هنگام مکالمۀ تلفنی)نماینده معمولی میگوید: «گوشی...»
نماینده حرفه ای میگوید: «ممکن است خواهش کنم چند لحظه پشت خط منتظر باشید.»
فروشندگان معمولی میگوید: «الان سرم شلوغ است.»
نماینده حرفه ای میگوید: «خوشحال میشوم بتوانم به شما کمک کنم.» یا: «هماکنون چه کمکی میتوانم بکنم؟»
نماینده معمولی میگوید: «شما اشتباه میکنید.»
نماینده حرفه ای میگوید: «فکر میکنم سوء تفاهمی پیش آمده است. اجازه بدهید در موردش صحبت کنیم و حلش کنیم.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دولت؟ کارآفرینی؟ شیب؟ بام؟
دکتر امیرحسین خالقی
گفته می شود که بسیاری از نوآوری های کنونی مانند انرژی هسته ای، اینترنت، رایانه ها و هواپیماها نه حاصل پژوهش بخش خصوصی؛ بلکه پیامد سرمایه گذاری های دولت است؛ همچنین شرکت های خصوصی از آنجا که ملاحظه سودآوری دارند و نگاه کوتاه مدت را دنبال می کنند، زیر بار پژوهش های بنیادین نمی روند؛ زیرا این قبیل پروژه ها با وجود ریسک بالا، سودآوری فوری به همراه نمی آورند.
این نگاه چند ایراد اساسی دارد؛
1 نخست آنکه نوآوری تکنولوژیک را با نوآوری اقتصادی یکی می گیرد؛ نوآوری تکنولوژیک چیزی است که مهندسان می پسندند و از نظر فنی پیشروست، ولی به هزاران دلیل مشتریان آن را انتخاب نمی کنند و شانسی برای تولید انبوه ندارند. نوآوری های تکنولوژیک تا زمانی که آزمون سخت بازار را پشت سر نگذارند، از منظر اقتصادی نوآوری تلقی نمی شوند.
یک نمونه فناوری "بتامکس" و "وی اچ اس" است که با وجود آنکه اهل فن اولی را برتر می دانستند، نتوانست در بازار از پس "وی اچ اس" برآید. دانشمندان شوروی هرچند در ابداع بسیاری از نوآوری ها پیشرو بودند، ولی آن امپراتوری شر از این ابداع ها به دلیل نبود آزمون بازار بهره ای نبرد.
2 دوم، مسئله هزینه فرصت است، این درست است که دولت در یک حوزه سرمایه گذاری می کند و نتایجی را هم کسب می کند؛ ولی آیا منابع عمومی اگر در جایی دیگر سرمایه گذاری می شدند، نفع بیشتری نداشت؟ خصوصی ها حواسشان به ریال ریال هزینه هایشان هست و انگیزه لازم برای به ثمر رساندن سرمایه گذاری های خوب و رها کردن سرمایه گذاری های بی حاصل را دارند، ولی دولتهای درگیر سیاست چنین نیستند. فساد و کارایی پایین پروژه های دولتی در عرصه علم هم تکثیر می شود و نورچشمی ها و ژن های خوب "علمی" سروکله شان پیدا می شود.
3 سوم، شواهد تاریخی وجود دارد که مثلا در امریکا در قرن 19 و حتی تا سال های دهه 1940 در عمل حتی بدون بودجه های پژوهشی کلان دولتی که بعدها رایج شد، این کشور بسیار نوآور بود. نوابغ مهندسی مانند برادران رایت ، ادیسون و تسلا به هیچ رو حمایت دولتی نداشتند و با پول و وقت خودشان ریسک می کردند یا در دهه 1930 شرکت های خصوصی مانند دوپونت خودشان دست به کار پژوهش های بنیادی شدند که بعدها به ابداع نایلون انجامید.
4 چهارم، سرمایه گذاری دولت در "نوآوری"، باعث می شود که بخش خصوصی در آن حوزه ها وارد نشود و به اصطلاح آنها را بیرون می راند و در واقع مسیر پیشرفت علم و نوآوری مخدوش و منحرف می شود؛ خشت کج اول می تواند دیوار را تا ثریا کج ببرد، پژوهشی که برای بوروکرات های دولت و نظامی ها انجام می شود، زمین تا آسمان با پژوهش های تجاری که باید پاسخگوی نیاز مشتریان باشد متفاوت است، نهادهای پژوهشی که به اولی عادت می کنند، پس از برداشتن حمایت های دولت، برای بقا کارشان ساده نیست.
خلاصه آنکه حواسمان باشد کارآفرینی و نوآوری کار افراد است نه دولت ها، والله اعلم.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه درخواست افزایش حقوق موفقیت آمیزی داشته باشیم؟
درخواست پول کردن کار سختی است زیرا از طرفی دوست ندارید ناسپاس، پر توقع و سمج نشان داده شوید و از طرف دیگر اگر بدانید جواب تان «خیر» است هرگز آن را مطرح نخواهید کرد.
شما با این که فکر می کنید ارزش تان بیشتر است یا به پول بیشتری نیاز دارید، هرگز درخواست افزایش حقوق تان را مطرح نکرده و هرگز آن را دریافت نمی کنید.
این رفتار به همین شکل ادامه می یابد تا اینکه به دنبال موقعیت بهتر آنجا را ترک می کنید. هفته ها به دنبال کار می گردید و سختی های زیادی می کشید. یا کار ایده آل را به دست می آورید یا خیر. این احتمال 50-50 است. به جای این کار می توانید با رعایت نکات زیر درخواست درستی ارائه داده و با افزایش حقوق تان از اتاق مدیر بیرون بیایید.
در زمان درست اقدام کنید
بیشتر مردم در زمان نادرستی این درخواست را ارائه می دهند. برای مثال زمانی که از شرکت ناراضی هستند یا می خواهند آنجا را ترک کنند. آنها به دنبال دلیل دیگری برای ماندن هستند و آن دلیل پول است. در این هنگام طرز تفکری که فرد با آن وارد اتاق مدیر می شود این است که «آنها قدر من را نمی دانند» و این فکر منفی او را به هیچ جایی نمی رساند. بهترین زمان برای درخواست افزایش حقوق زمانی است که کاری را به شکل مناسب انجام داده اید و رئیس تان از آن خوشحال است.
تنها زمانی درخواست کنید که همه چیز عالی پیش رفته است.
باید زمان بندی تان را با شرکت هماهنگ کنید. مثلا در آخر سال که بودجه ی سال بعد شرکت را می نویسند زمان مناسبی برای این کار نیست. وقتی که به شما مسئولیت بیشتری داده می شود یا کار بزرگی انجام می دهید بهترین زمان برای این درخواست است زیرا مدیر به خوبی به ارزش های شما آگاه شده است.
ارزش خود را بدانید
به یاد داشته باشید که هرگز با خواستن پول بیشتر نمی توانید به آن دست پیدا کنید. همه می خواهند پول بیشتری داشته باشند. از این رو باید تحقیق کنید. آیا کسانی که سطح مهارت های شان مانند شماست نیز همین مقدار پول دریافت می کنند؟ بهتر است درخواست تان منطقی باشد.
باید مانند مدیر تان فکر کنید. آیا توانسته اید کار مؤثری برای شرکت انجام دهید؟ مشتری ها از رفتار شما راضی هستند؟ آیا ایده ی پول آوری به شرکت ارائه داده اید؟ چه کاری برای شرکت کرده اید؟ اگر مدیر متوجه این کارهای شما نشده، وظیفه ی شماست که او را با این حقایق رو به رو کنید.
کنترل تان را از دست ندهید
داد نزنید و از تهدید یا لغات بد استفاده نکنید. باید شخصیت عالی و متعهدی را به مدیرتان نشان دهید. با رعایت اخلاق، نتیجه ی بهتری عایدتان خواهد شد.
مسئولیت بیشتری قبول کنید
هر شرکتی باید کارهای مشخصی را به پایان برساند و حقوق کارمندانش را پرداخت کند. شاید اگر مسئولیت بیشتری را قبول کنید بتوانید نیاز شرکت به استخدام دیگری را رفع کرده و حقوق بیشتری دریافت کنید. با این کار هم شرکت لازم نیست پول بیشتری برای استخدام فرد جدید پرداخت کند هم شما به حقوق بیشتری دست می یابید.
اگر جواب «خیر» است دست خالی بیرون نیایید!
اگر همه ی این استراتژی ها با شکست مواجه شد مطمئنا در موقعیت سنگینی خواهید بود. از مدیر بپرسید که شما را راهنمایی کند که چه کاری می توانید انجام دهید تا در آینده به حقوق بیشتری دست پیدا کنید. با این کار سنگینی فضا از بین می رود.
درخواست افزایش حقوق کار آسانی نیست اما با رعایت این نکات می توانید شرایط خوبی فراهم کرده و شاید بار دیگر راحت تر این درخواست را ارائه دهید.
/یادانه
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
کلیدهای طلایی شروع یک رابطه کاری موفق
چه اعتراف کنیم و چه نکنیم، طبیعی است همه ما به کسانی که مثل ما فکر میکنند علاقه داریم. آشنا بودن، ارتباط و گفتوگوی کلیشهای را به دنبال دارد، اما شباهت داشتن به ارتباط عمیق منجر میشود. دانشمندان علوم اجتماعی سالها مساله «شباهتدوستی» را در روابط مختلف انسانی بررسی کردهاند.
مغز ما به سرعت شیوهای که هر چیزی را با هم مقایسه میکنیم، پردازش میکند. «آیا سن و جنسیت طرف مقابل با ما یکی است؟ آیا از یک قوم یا همشهری هستیم؟»
شباهتدوستی در پی یک سری اهداف مفیداست که از جمله آنها میتوان به برقراری ارتباطات سریع با غریبهها اشاره کرد. اما این موضوع یک جنبه منفی هم دارد و آن اینکه میتواند دنیاهای اجتماعی افراد را محدود کند. همچنین شباهتهایی که در ویژگیهای سطحی وجود دارد – مثل نژاد و قومیت – میتواند اختلاف ایجاد کند.
رینا برندز، استادیار رفتار سازمانی در مدرسه کسبوکار لندن میگوید: «در ابتدا، به خاطر ویژگیهای جمعیتشناختی مشترک با دیگران ارتباط برقرار میکنیم. اما هرقدر بیشتر تعامل میکنیم، شباهتهای ما بیشتر میشود و بیشتر جذب هم میشویم.» این اثر دینامیک، گروههای متراکمی از افراد مشابه به هم را در سازمانها ایجاد میکند.
از سوی دیگر، ایجاد یک شبکه متنوع مزایای زیادی به همراه دارد؛ از جمله اطلاعات جدید، چشماندازهای تازه، افزایش خلاقیت و تشخیص فرصت.
دکتر برندز میگوید: «تنوع در شبکههای اجتماعی کاری ما میتواند روابط را تقویت کند. اصل شباهتدوستی یعنی افراد در گروههای منسجم با هم تعامل برقرار میکنند، اما تناقضی که وجود دارد این است که این گروههای منسجم جوامع شکنندهای ایجاد میکنند، چون هیچ پلی بین آنها وجود ندارد.»
این موضوع در محیط کار معنای بیشتری پیدا میکند و شرکتهایی که زیر گروههای به هم مرتبطتری دارند، بهتر میتوانند از بحرانها عبور کنند.
دکتر برندز سه فاکتور را که مانع تشکیل شبکههای متنوع در محیط کار هستند شناسایی کرده است:
1 ساختار: در جمعیتهای نامتوازن که برخی گروههای خاص بر دیگران تسلط دارند، شباهتدوستی رایجتر است. چیدمان سازمانی و جریان کار هم میتواند تاثیرگذار باشد. مثلا اگر میز شما در گوشهای تاریک و دور قرار گرفته، احتمال اینکه با افراد جدیدتر آشنا شوید، در مقایسه با کسی که دم در ورودی قرار گرفته، کمتر است.
2 خودتان: ارتباط برقرار کردن زمانبر است. اما برای داشتن یک شبکه عمیق، به روابط قویتر و نزدیکتر نیاز دارید. یک شبکه هستهای ۸ تا ۱۰ نفر را شامل میشود.
3 دیگران: توانایی شما برای برقراری ارتباطات تازه به واکنش دیگران هم بستگی دارد. اولویتهای ابتدایی شما بر مبنای شباهت با طرفهای مقابل است و سپس اولویتهای افرادی که میخواهید با آنها ارتباط داشته باشید مطرح میشود.
برقراری رابطه با افرادی که از نظر جمعیتشناختی با ما شباهت ندارند، باعث میشود به اطلاعات جدید و چشماندازهای مختلف دسترسی پیدا کنیم. اگر خواهان شبکههای متفاوت هستید، نکات زیر را مدنظر قرار دهید:
مدیریت کردن با سرمشق. مدیران همیشه این فرصت را دارند که دینامیکهای درونگروهی و برونگروهی را تغییر دهند. مدیران میتوانند به جز سن و جنسیت و قومیت، از ویژگیهای متنوعتری مثل عضو یک گروه بودن، دفاع کنند.
حل کردن یک موضوع. دکتر برندز میگوید اینکه مستقیم به افراد بگوییم با هم ارتباط برقرار کنند، چندان موثر نیست. حل کردن یک مشکل و پیوستن به یک پروژه، روش موثرتری برای رونمایی از شباهتهای عمیق و شکلدهی روابط متنوع است.
تشکر از لطف دیگران. جمله «من مدیون شما هستم» روش خوبی برای شروع یک رابطه کاری است. لطف کردن یا تشکر از لطف دیگران به فرآیند اعتمادآفرینی کمک میکند و نشان میدهد برای فردی که میخواهید با او ارتباط برقرار کنید، ارزش قائل هستید.
منبع: London Business School
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا پول در اقتصاد به چرخش در نمی آید؟!
دکتر محسن رنانی
اقتصاد ایران در حال حاضر همزمان سه رکود اقتصاد کلانی(توان تولید ثابت است، ولی کمتر تولید میشود و از ظرفیت موجود کمتر استفاده میشود)، رکود ساختاری (توان تولید وجود دارد، ولی ساختار روابط بخشهای اقتصادی برای هم مانع و محدودیت تولید می کنند) و رکود نهادی (خصوصیات کیفی و رفتارهای توسعه یافته ترک میشود) را دارد. بعلاوه با دو رکود خارجی دیگر شامل کاهش قیمت نفت و رکود اقتصادی جهانی دست و پنجه نرم می کند.
از این پنج دسته رکود فقط یکی به لحاظ تئوریک در اختیار دولت است. (ساختاری و نهادی دست دولت نیست و دو سطح هم که خارجی است.) اقدام برای رفع رکود نیازمند سلسله تصمیماتی است که این تصمیمات اقتصادی در سه سطح شامل تصمیمات بخش خرد (هریک از بنگاهها) ، تصمیمات کلان اقتصادی (بیشتر منظور تصمیمات و اعمال سیاست های مالی و پولی است) و تصمیمات بخش عمومی است.
در بخش رکودهای اقتصاد کلانی ؛ انتظار می رود رکودهای اقتصاد کلانی با تصمیمات دولت کنترل شوند. این رکود در کوتاه مدت برای اقتصاد ایران حدود یکسال است و حال آنکه رکود کوتاه مدت در اقتصادهای توسعه یافته سه ماه است. رکودهای ساختاری به 2 یا 3 سال برای تغییر ساختار نیاز دارند، تا حل شوند.
نهادها در بلند مدت شکل می گیرند، رکودهای نهادیهم به زمان بیشتر نیاز دارند و گاهی هم هرگز حل نمی شوند. رشد و رونق به معنای گردش بیشتر و سریع تر پول در چرخه اقتصاد کلان است. حالا چرا هر یک از بخش های بنگاه ها، خانوار، بازارهای مالی، دولت، خارجی ها اقدام به باز کردن شیرفلکه پول نمیکنند و پول خرج نمی کنند؟ بنگاهها می گویند؛ برای خرج کردن باید بفروشیم و مطالبات را وصول کنیم. این واحد ها به اندازه کافی وام دارند و گرفتن وام جدید برای مخارج توجیهی ندارد، اما خانوارها در این رابطه می گویند ؛ بیکار هستیم و حقوق دریافتی هم کافی نیست. از سوی دیگر ، نظام مالی اظهار می دارد که باید تا 70 درصد سپرده ها وام بدهیم، ولی همین الان 120 درصد سپرده ها وام داده ایم و بیش از این امکان پذیر نیست.
خارجی ها اما عنوان می کنند که می توانیم از دو راه پول تزریق کنیم ؛ جنس بخریم، ولی کیفیت و مزیت قیمتی ندارد و خرید به صرفه نیست و یا وام بدهیم. در نهایت دولت در این رابطه در حال حاضر تنها کاری که میتواند بکند، چاپ پول است که یک راه حل کوتاه مدت تورم زاست.
عدم توجه به وجود بحران یکی از بزرگترین مسائل کشور است . ویژگی خوب ما این است که در بحران خوب تصمیم می گیریم به شرطی که قبول کنیم که در بحرانیم. هم اکنون تنها ابزار دولت که ابزارهای پولی و مالی است ، کند است. بسیج ملی و یک فرمانده در قرارگاه اقتصادی می خواهیم که این فرمانده باید به اقتصاد افق بدهد و منازعات خطرناک سیاسی باید متوقف شود. تسهیل ورود سرمایه ایرانی های خارج از کشور باید برقرار شود.
رکود، خشکسالی و فساد اصلی ترین مسائل این کشور بوده و این در حالی است که در کوتاه مدت دولت فقط یک راه دارد و آن انتشار پول است که تورم زاست.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
برگه تقلب مدیریت زمان برای مدیران
1 ابتدای هفته تمام کارهای مهمی که باید طی هفته انجام شود را بنویسید.
حداقل یک کار غیرفوری در فهرستان بنویسید که باعث رشد یا بهبود کارتان میشود.
2 هر روز صبح، ۳ کار مهم آن روز را مشخص کنید.
کارهای مهم کارهایی هستند که انجام آنها تاثیری درازمدت بر شما و کارتان دارند.
3 قبل از انجام هر کاری از خود بپرسید:
آیا فقط خودم از عهده این کار بر میآیم؟
یا شاید بتوان این کار را واگذار کرد و به کار مهمتری پرداخت.
کارها را تا جای ممکن واگذار کنید.
4 قبل از شروع هر کاری زمان تقریبی آن را مشخص کنید و از یک شمارنده معکوس⏱ استفاده کنید.
میتوانید از نرمافزارهای رایگان مثل Free countdown timer استفاده کنید.
5 کارهایی را مشخص کنید که میتوان از انجامش صرفنظر کرد.
برخی کارها قابل حذف هستند و شاید صرفا به این دلیل که سالها است آن کارها را انجام دادهایم، آنها را ادامه میدهیم!
6 زمان انجام کارهای مهم را به ۹۰ دقیقه محدود کنید.
اگر نود دقیقه به طور پیوسته کار کنید بالاترین عملکرد ممکن را خواهید داشت.
7 قبل از شروع هر کار مهم تمام موارد لازم را آماده کنید تا هنگام کار بتوانید پیوسته و بدون وقفه کار کنید.
8 از مدل زندانی و اعدام استفاده کنید.
در انجام هر کار فرض کنید شما زندانی هستید و به شما مثلا ۹۰ دقیقه وقت دادهاند که کار را تمام کنید.
یا کار تمام میشود یا اعدام میشوید!
9 هر روز حداقل نیم ساعت را به برنامهریزی کوتاهمدت و همچنین بلندمدت اختصاص دهید.
مثل افرادی نباشید که بدون آنکه تبر خود را تیز کنند فقط هیزم خورد میکنند و بازده پایینی دارند!
جلوی وقفهها را بگیرید.
قبل از انجام کار مهم به همکاران بگویید کارتان را قطع نکنند.
همچنین تمام موارد حواسپرتی مثل موبایل و … را از خود دور کنید.
یادتان باشد شما زندانی هستید و نمیخواهید اعدام شوید!
ژان بقوسیان، مدیر سبز
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هزینه های اولیه استارتاپ را به چه مواردی تخصیص بدهیم؟
مهدی زارع سریزدی
هزینههای اولیهی استارتاپ باید با دقت و برنامهریزی کامل انجام شوند چرا که سرمایهی این شرکتها در ابتدا محدود بوده و فرصت اشتباه به موسسان نمیدهد.
بوتاسترپینگ یکی از بهترین و کارآمدترین روشهای سرمایهگذاری استارتاپ در روزهای اولیهی تاسیس است. البته این راهکار دشوارترین روش نیز محسوب میشود چرا که منابع مالی، زمان، تیم، نیروی انسانی و بسیاری منابع در آن بسیار محدود هستند. بوتاسترپینگ اعتبار موسس و کنترل او روی استارتاپ را نیز افزایش میدهد؛ چرا که بدون وجود سرمایهگذاران یا مدیران بالادستی، بهتنهایی تصمیمگیری میکند.
بوتاسترپینگ بهمعنای راهاندازی استارتاپ با سرمایهی شخصی و حداقل هزینهها است
نکتهی اساسی در زمانی که سرمایهی اولیهی استارتاپ کم است یا به روش بوتاسترپینگ کار میکند، انتخاب زمینهی مناسب برای هزینه کردن سرمایه است. چرا که در این سبک از مدیریت استارتاپ اگر هزینهها به درستی انتخاب نشوند، ممکن است موسس استارتاپ سرمایه را در مسائلی بیاهمیت هزینه کند و از سرمایهگذاری در بخشهای با بازدهی بلندمدت غافل شود. در ادامهی این مطلب زومیت به بررسی چهار زمینهای میپردازیم که موسسان استارتاپ باید سرمایهی خود را در آنها هزینه کنند.
ابزارهای مناسب
استارتاپ نیز مانند هر کسبوکار دیگر به ابزار مناسب احتیاج دارد. این ابزارها بسته به نوع شرکت میتواند نرمافزاری، سختافزاری یا ابزارهای تولیدی باشد. به هر حال ابزار مناسب علاوه بر تضمین کیفیت خوب محصول نهایی، افزایش بازدهی و کارایی و کاهش هدررفت منابع را به همراه خواهد داشت.
ابزار آلات
حتی اگر محصول شما یک سرویس باشد، ابزارهای مناسب برای آن حیاتی هستند. کیفیت ایدهی شما، همچنین مالکیت معنوی آن و تمایز شما از بازار همگی در راهاندازی استارتاپ مهم هستند؛ اما اگر بازدهی اجرای ایده مناسب نباشد، تمامی این موارد بیفاید خواهند بود.
همانطور که اشاره شد در هزینه کردن سرمایه باید دقت به خرج دهید. پس در انتخاب و خرید ابزارها نیز حساس باشید. خرید آخرین مدل ابزارها با بیشتری امکانات، برای استارتاپ مناسب نیست. باید به دنبال مواردی باشید که قطعا نیازهای شما را به بهترین نحو برطرف کنند. امکانات اضافه، بهمعنای هزینهی اضافه خواهند بود و شما را از هدف اولیه یعنی هزینه کردن هوشمندانه دور میکنند. در نهایت به این نکته توجه کنید که هر خرید در این مرحله، یک سرمایهگذاری است و قطعا باید سرمایهگذاری با بیشترین نرخ بازگشت را انتخاب کنید.
فضای کاری مناسب
موسسان و کارمندان شرکتهای نوپا بسیار بیشتر از رقبای باسابقهی خود در محیط کار میمانند. آنها وظایف و کارهای زیاد و زمان کمی برای انجام آنها دارند. در نتیجه در قدم اول باید به دنبال محل کاری راحت و ترجیحا جذاب باشید. البته محیط کار استارتاپ نباید آنچنان لوکس بوده یا تصویری بسیار بزرگتر از وضعیت کنونی استارتاپ را نشان دهد. همین که شما و همکاران از کار در آنجا راضی باشید، به هدف اولیه رسیدهاید.
راحتی محل کار مهمتر از زیبایی و لوکس بودن آن است
علاوه بر انتخاب محل، وسایل دفتر کار نیز باید با دقت انتخاب شوند. میز، صندلی، نورپردازی، کمد و مواردی از این دست باید به بهترین نحو گزینش شوند تا فضایی ارگونومیک برای کارمندان ایجاد شود. نکتهی حیاتی در این بخش این است که به دنبال جلب توجه دیگران نباشید. محیط کاری هزینهای است که به راحتی میتواند شما را گرفتار کند و بخش عظیمی از سرمایه را ببلعد. تنها زمانی که استارتاپ شما ارتباطات متعددی با افراد بیرون داشته و نیاز به جلسات متعدد داشته باشید، میتوان محیط کار را کمی لوکستر و گرانتر انتخاب کرد.
موارد تاثیرگذار روی مشتری
این بخش به طور خلاصه مشخص میکند که سرمایهی استارتاپ در تمام موارد باید در جایی هزینه شود که روی مشتری تاثیر میگذارد. بهعنوان مثال افزایش انگیزهی تیم نیز روی محصول نهایی و در نهایت روی مشتری تاثیر میگذارد؛ پس در این دستهبندی قرار میگیرد. همیشه پیش از تصمیم برای هر هزینهی جدید، این سوال را از خود بپرسید: «آیا روی تجربهی مشتری تاثیر میگذارد؟»
اگر پاسخ سوال بالا مثبت بود، مراحل بعدی آسان خواهند شد. باید بازگشت این سرمایهی جدید را برای خودتان مشخص کنید. به بیان دیگر پس از رسیدن محصول به مراحل اولیه، هرگونه هزینهی جدید برای بهبود آن باید به سود مشتری باشد تا در نهایت سود شما را نیز افزایش دهد. در غیر این صورت شما در حال خرج کردن بیدلیل سرمایه هستید که برای هیچ استارتاپی خوب نیست.
مدیریت تیم
همهی کارشناسان کسبوکار در اهمیت تیم برای رشد استارتاپ همعقیده هستند. شما هرچقدر هم که فردی سختکوش و باانگیزه باشید، در ادامهی مسیر به کمک نیاز خواهید داشت. این کمک میتواند به شکل استخدام نیروهای آزادکار یا نیروهای ثابت باشد. به هر حال این هزینه، بخشی است که باید با دقت به آن پرداخته شود.
باارزشترین سرمایهگذاری استارتاپ روی اعضای تیم انجام میشود
اکثر موسسان استارتاپ تجربهی استخدام دیرهنگام نیرو را دارند. آنها با تصور صرفهجویی، زمان استخدام را عقب انداختهاند و در نهایت سرعت رشد خود را نیز کاهش دادهاند. در نتیجه انتخاب زمان صحیح برای جذب نیرو از چالشهای اساسی شما خواهد بود. استخدام نباید در زمانی انجام شود که سرتان شلوغ است؛ چرا که یک موسس استارتاپ همیشه کارهای زیادی برای انجام دارد. در مقابل بهترین زمان وقتی است که نیاز به انجام وظیفهای هست و شما مهارت کافی برای انجام آن را ندارید. مدیر فروش، برنامهنویس، مدیر امور مالی و مواردی از این دست، قطعا جزو نیازهای اولیهی شما خواهند بود. فراموش نکنید که نیروی کاری مناسب، بهترین سرمایهگذاری برای استارتاپ است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
20 عادت فروش که باید حذفشان کرد
پائولو کوئیلو می گوید: همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم.
20 عادت در حوزه فروش و بازاریابی که تاثیر نامناسب بر روی کار دارند که اگر آنها را اصلاح نکنید، نمی توانید در مسیر پیشرفت گام بر دارید:
1) فقدان یا عدم توجه به اعتبارسنجی
2) به تاًخیر انداختن مشتری یابی
3) عجله کردن در مرحله معرفی
4) استفاده از موضوعات بی ربط در گفت و گو با مشتری
5) عدم به روز رسانی مهارت های فروش
6) وابستگی به یک مشتری بزرگ
7) عدم محصول شناسی
8) بیشتر از گوش کردن، حرف زدن
9) نگاه صرفا کمی به فروش
10) عدم تبدیل ویژگی ها به منافع
11) ترس داشتن از قیمت
12) عدم پیگیری
13) عدم شناخت مشتری
14) عدم شخصی سازی پیام
15) اشتباه در گفتن یا نوشتن اسم مشتری
16) استفاده از واژه های ناآشنا برای مشتری
17) حدس زدن درباره خواسته مشتری
18) زیادی به بروشورهای فروش متکی بودن
19) نامنظم بودن
20) همیشه عذرخواهی کردن یا هیچ وقت عذرخواهی نکردن
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
شرکتها چگونه میتوانند محیطی دلپذیر برای کار ایجاد کنند؟
اغلب کارمندان به دلایلی همچون اعتبار یک شرکت به آن میپیوندند، اما عاملی که تعیین میکند یک کارمند چه مدت و تا چه زمانی در یک شرکت باقی میماند، بستگی زیادی به کیفیت مدیر مستقیم او دارد.
بهرهوری کارکنان نیز تا حد زیادی بر اساس عملکرد و ویژگیهای شخصیتی و کاری مدیران مستقیم آنها تعیین میشود. در مجموع، مدیران نقشی کلیدی در تبدیل استعدادهای کارکنان به عملکردهای درخشان دارند.
با این همه، شرکتها نیز جایگاه و اهمیت خاص خود را دارند. اگر مدیران به تنهایی و بدون همراهی سایر ارکان شرکت، دست به تغییرات بزرگی بزنند که به بهتر شدن شرایط کمک کند، به سختی میتوانند بر مقاومتهای شکل گرفته به واسطه تفکرات سنتی و چارچوبهای از پیش تعیین شده فائق آیند.
متاسفانه در بسیاری از شرکتها هنوز تفکرات و ساختارهای سنتی ریشه دوانده و بزرگترین مدیران هم در مصاف با این تفکرات و سنتها به زحمت میافتند. شما هر چقدر هم مدیر قابلی باشید باز هم به سختی میتوانید با تفکرات کلیشهای مانند موارد زیر مقابله کنید:
▫️هر فرد دارای پتانسیلهای نامحدودی است.
▫️باید به افراد کمک کرد تا بر نقاط ضعف خود تمرکز کرده و آنها را برطرف سازند.
▫️به همان شکل با دیگران رفتار کنید که دوست دارید آنگونه با شما رفتار شود.
حتی اگر بهترین مدیر دنیا هم باشید و خلاقانهترین ایدهها را برای دگرگون ساختن ساختارهای موجود در سر پرورانده باشید، چنانچه در محیط مناسبی مشغول فعالیت نباشید، با موانعی روبهرو خواهید شد که کار زیادی برای داشتن آنها نمیتوانید انجام دهید و پاسخهایی شبیه این خواهید شنید:
▫️نمیتوانید به این شکل به کارکنان پاداش دهید.
▫️نمیتوانید کارمندی را که کمتر از سه سال سابقه کار در شرکت دارد، ارتقا دهید.
▫️با کارکنان به شکلهای متفاوتی رفتار میکنید. این منصفانه و عادلانه نیست و تبعیضآمیز به نظر میرسد.
▫️این سیستم جدید مدیریت عملکرد شرکت است، لطفا رویکردهایتان را با آن تنظیم کنید.
▫️کارکنان باید بر اساس استراتژیهای تدوین شده شرکت آموزش دیده و مورد ارزیابی قرار گیرند، پس فقط آنها را مدنظر قرار داشته باشید و نه چیزهای دیگر را.
▫️نمیتوانید چنین عنوانی (مثلا مدیر فلان بخش) را به او بدهید، چرا که کسی نیست بخواهد به او گزارش دهد و او زیر دستی ندارد که مدیرش باشد.
در این مسیر کلیدهایی وجود دارند که میتوان با استفاده از آنها دیوار بلند تفکرات و سیستمهای سنتی را در هم شکست و دیواری جدید ساخت:
1 بر نتایج و دستاوردها متمرکز شوید:
وظیفه اصلی شرکتها، مشخص کردن اهداف مطلوب است و وظیفه کارکنان، یافتن بهترین روشها و ابزار لازم برای دستیابی به این اهداف. عمل به توصیههای زیر میتواند در این زمینه موثر و مفید باشد:
▫️تا آنجا که امکانپذیر است، هر شغلی در شرکت را بر مبنای دستاوردها و با استفاده از واژگان مرتبط با نتایج تعریف کنید.
▫️روشی موثر را برای رتبهبندی و سنجش دستاوردهای کارکنان تدوین کنید، چرا که سنجش و اندازهگیری همیشه به بهبود عملکرد کمک میکند.
▫️به چهار شاخص و معیار سنجش عملکرد کارکنان و شرکت از نظر مشتریان، یعنی دقت، فراهم بودن، همکاری و تعامل و مشاوره دادن کارکنان به مشتری توجه ویژه داشته باشید. علاوهبر این، هر کدام از نقشها در درون شرکت را بر اساس میزان تاثیرگذاری بر تحقق این شاخصها، مورد سنجش قرار دهید.
2 برای عملکرد درخشان کارکنان در هر نقشی که هستند، ارزش قائل شوید. اگر بخواهیم فرهنگ یک شرکت را به خوبی بشناسیم کافی است اول از همه به قهرمانان آن شرکت نگاه کنیم، برای این موضوع، کارهای زیر را انجام دهید:
▫️تا آنجا که ممکن است برای هر نقشی در سطوح مختلف دستاوردها را تعیین کرده و مشخص کنید با تحقق چه معیارهایی میتوان به سطوح بالای عملکرد دست یافت. علاوهبر این، با اهدای گواهینامه و دیپلم افتخار به افراد آنها را برای حرکت به سمت سطوح بالاتر ترغیب کنید.
▫️برنامههای پاداشدهی متعددی را به تعداد مشاغل مختلف سازمان، طراحی و اجرا کرده و در هر کدام از آنها شاخصهای ویژهای را در نظر بگیرید. علاوهبر این، بهطور شفاف توضیح دهید که چرا به کارکنان پاداشهای متفاوتی میدهید.
▫️بهترین روزهای هرکدام از کارمندانتان را به همراه آنها جشن بگیرید. سیستمی طراحی کنید که در آن هر فردی بتواند عملکردش را به صورت ماهانه و فصلی مورد ارزیابی قرار دهد. از همین سیستم برای جشن گرفتن بهترین روزهای هر فرد در طول هر ماه، فصل و هر سال استفاده کنید. در این حالت، افزایش بهترین روزهای هر فرد، به معنای بهبود عملکرد او و پیشرفت شرکت خواهد بود.
منبع: گالوپ
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نقدی بر بوم مدل کسب و کار
اگر شما هم جزو آدمهای بدشانسی باشید که در سه سال گذشته در کلاسهای «خلق (یا درک) مدل کسب و کار» من شرکت کردهاند، میدانید که در همان پنج دقیقهی اول، کتابِ نازنینِ چاپ اولِ «خلق مدل کسب و کار» (نوشتهی الکساندر استروالدر) را جلوی چشم حاضران به گوشهای پرت میکنم و تقریباً با صدای بلندی فریاد میزنم: «استروالدر دروغ گفت! استروالدر سر همهمان را کلاه گذاشت!». البته حدود یک ساعت و نیم بعد دوباره با استروالدر و بوم مدل کسب و کار (Business Model Canvas) معروفش آشتی میکنم و توضیحی ده دقیقهای دربارهی این بوم میدهم.
با وجود این قهر و آشتی (که بیشتر تکنیکی است برای جدا کردن ذهن مخاطب من در کلاس از آنچه که از مدل کسب و کار میداند)، اعتقاد عجیب و محکمی دارم به اینکه بوم مدل کسب و کار (BMC)، اصلاً و ابداً ابزار مناسبی برای طراحی مدل کسب و کار استارتاپها نیست. این ادعا از نظر من چند دلیل ساده بیشتر ندارد:
1 مهمترین ایراد بوم استروالدر (و اصولاً هر بوم دیگری؛ حتی بوم ناب) این است که همهی آنها ابزارند و نه هدف؛ به این معنی که همهی بومها قرار است مثل چک لیستی عمل کنند که بدانیم پایهایترین چیزهایی که باید در نظر بگیریم چه هستند. اما متأسفانه به دلایل مختلف، در اکوسیستم استارتاپی ایران بعضاً صرف پر کردن بومهای کسب و کار را معادل طراحی مدل کسب و کار میدانند و این، یکی از دلایلی است که میبینیم استارتاپهایی با ایدههای خوب، بخاطر مسائل بدیهی در مدل کسب و کار شکست خوردهاند.
2 کتاب استروالدر اولین بار در سال ۲۰۰۴ منتشر شده و مطابق اطلاعاتی که در صفحهی ویکیپدیا خود استروالدر آمده هم تدوین این کتاب ۴ سال طول کشیده است. یعنی احتمالاً حوالی سال ۲۰۰۳، زمانی بوده که استروالدر و گروه نویسندگان، دربارهی این بوم کسب و کار به جمعبندی اولیه رسیدهاند.
هرچند کسب و کارهای نوپا (که روزگاری به آنها SME یا شرکتهای کوچک و متوسط میگفتند) سابقهای بسیار قدیمیتر از این حرفها دارند، اما نباید فراموش کرد که تازه از سال ۲۰۰۷ بود که با برگزاری نخستین استارتاپویکند، توجه عمومی به مفهوم جدیدی به نام استارتاپ جلب شد. کتاب«نوپای ناب» (Lean Startup) که این روزها اغلب استارتاپها برای شروع به کار خود از آن ایده میگیرند هم تازه در سال ۲۰۱۱ چاپ اول خودش را تجربه کرد.
در نتیجه به نظر میرسد که کتاب استروالدر، به دورانی پیش از عصر استارتاپهای کنونی تعلق دارد: روزگاری که تلقی عمومی از استارتاپ، شرکتهای اینترنتی بودند که نهایتاً تعداد زیادی از آنها در حباب دات.کام از بین رفتند؛ و نه استارتاپهای امروزی که بعضاً حتی مثل یک کارخانه اداره میشوند.
3 علاوه بر واقعیتهای تاریخی، به نظر میرسد مواردی که در بوم مدل کسب و کار معرفی شدهاند، چندان به کار استارتاپها نمیآیند و استارتاپها لااقل در شروع کار خود، نیاز دارند موارد دیگری را بررسی کنند که اثری از آنها در BMC نیست. معروفترین نمونهی این موارد، نکاتی است که استارتاپها در طراحی ارزش پیشنهادی خود باید به آنها توجه کنند: استارتاپ قرار است چه مشکلی را حل کند؟ ارزش پیشنهادی یکتای استارتاپ چیست؟ چه چیزی است که میتوان آن را مزیت ناعادلانهی استارتاپ برای رقابت با دیگران دانست؟ مشتریان در حال حاضر از چه موارد جایگزینی استفاده میکنند؟
شاید بتوان مهمترین تفاوت بوم مدل کسب و کار و بومهای دیگری که برای استارتاپها مناسبسازی شدهاند (مانند بوم ناب) را این دانست که در استارتاپها، بنیانگذار نیازمند اعتبارسنجی دقیقتری از ایده است و از بنیادیترین مشکلات (pain) مشتری شروع میکند و سعی میکند برای آنها راهحل پیدا کند. اما در BMC، فرض ضمنی این است که میدانیم مشکل چیست و از صحت ایدهی مرتبط با آن هم اطمینان نسبی داریم.
به عبارت دیگر، به نظر میرسد بوم مدل کسب و کار بیشتر به درد کسب و کارهایی میخورد که عدم قطعیت کمتری نسبت به استارتاپها دارند و پاسخ برخی پرسشها برای آنها مشخص شده است.
4 واقعیت این است که طراحی یک کسب و کار استارتاپی در عالم واقع، اصلاً از منطق BMC دنبالهروی نمیکند! حرفهایهای طراحی مدل کسب و کار واقعاً اول از هر چیز به مشتری و مشکلاش فکر میکنند و سعی میکنند تعادلی بین این دو برقرار کنند. همزمان هم جایگزینها، مکملها و رقبا هم بررسی میشوند و این موضوع باعث میشود به مزیت ناعادلانهی استارتاپ برسند: چه چیزی باعث میشود که مشتری از من خرید کند و از رقیبم نه.
در این فرآیند، طراح مدل کسب و کار ممکن است تا مدتها به مواردی مثل فعالیتها و منابع کلیدی یا کانالهای عرضه و روش ارتباط با مشتریان فکر نکند و تمرکزش را تا جای ممکن، روی مفهوم ارزش و خلق آن بگذارد
پس اگر در واقعیت روش دیگری جز منطق BMC استفاده میشود (و موفق هم هست)، چرا باید در تئوری آن را بهعنوان روش اصلی یاد گرفت و اجرایی کرد؟
اگر بوم مدل کسب و کار برای استارتاپها ابزار مناسبی نیست، پس چرا هنوز که هنوز است از آن استفاده میکنند؟ فکر میکنم این موضوع چند دلیل دارد:
خیلی از افرادی که استفاده از BMC را برای استارتاپها تجویز میکنند، یا ابزار دیگری را واقعاً نمیشناسند یا با بوم استروالدر بوده که طراحی مدل کسب و کار را یاد گرفتهاند. تغییر دادن ذهنیت در این موارد هم ممکن است زیاد ساده نباشد و به همین خاطر است که همه چیز را از عینک BMC است که میبینند.
بوم مدل کسب و کار، ساده فهم است: کسب و کارهای زیادی را میتوان فهرست کرد که فعالیتهایشان بر این بوم منطبق است. به همین خاطر است که لااقل در حوزهی آموزش مدل کسب و کار، استفاده از BMC گزینهی چندان بدی برای یک مدرس نیست. بماند که در عمل، اتفاق دیگری میافتد!
استارتاپ ویکندها نقش بزرگی در ترویج BMC داشتهاند. در این رویداد، بوم مدل کسب و کار بهعنوان ابزار طراحی مدل کسب و کار معرفی میشد و چون خیلیها استارتاپ را با استارتاپ ویکند شناختند (و حتی ممکن است این دو را با هم اشتباههم بگیرند!)، اصولاً ممکن است چیزی جز بوم استروالدر را قبول نداشته باشند.
اما آیا این بوم، اینقدر که به نظر میرسد «بد» و «به درد نخور» است؟
نه قطعاً! BMC صرفاً یک ابزار است مانند دیگر ابزارها و بستگی دارد چه کسی و با چه دانشی از آن استفاده کند. برای یک فرد کمدانش (یا متوهم دانایی!)، هیچ ابزاری مفید نیست و برای کسی که طراحی مدل کسب و کار را درک کرده، همهی ابزارها چوب جادوییاند.
میثم زرگرپور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
درس هایی از پیتر لینچ، مرد سهام های بزرگ
پیتر لینچ مدیریت یکی از بزرگترین صندوقهای سرمایهگذاری مشاع را برعهده داشت که ارزش آن از ۲۰ میلیون دلار در ۱۹۷۷ به ۱۴ میلیارد دلار در ۱۹۹۰ رسید.
وی معتقد بود باید شرکتی را که در آن سرمایهگذاری میشود به خوبی شناخت و با دانش کافی اقدام به خرید آن کرد.
نکات مهم روش وی عبارت است از:
۱. از دانش خود برای انتخاب سهام مناسب استفاده کنید.
۲. شرکتهای انتخابی خود را دستهبندی کنید.
شرکتهای مناسب برای سرمایهگذاری از نظر پیتر لینچ عبارتند از شرکتهایی که:
۱. درک آنها ساده باشد زیرا دیر یا زود افراد نادانی میتوانند مدیریت آنها را برعهده گیرند.
۲. به خاطر جذاب نبودن مردم از آنها روگردان شوند.
همه فکر میکنند باید در آخرین شرکت اینترنتی ایجادشده سرمایهگذاری کنند ولی کسی به فکر آخرین شرکت فروش سبزی و میوه نیست.
۳. در صنایعی که رشدی ندارند، از رشدی بالا برخوردار باشند.
۴. دارای چیزی منحصربهفرد باشند تا رقابت با آنها سخت باشد.
۵. چیزی عرضه کنند که مردم به آن محتاج باشند.
۶. دارای وجه نقد زیاد و بدهی کم باشند.
۷. با قیمتی خوب عرضه شود. برای تعیین خوب بودن قیمت سهم به نسبتهایی مانند قیمت/ارزش دفتری و P/E توجه کنید.
۸. مدیران و کارمندان شرکت، خود از سهامداران شرکت باشند.
۹. شرکت سهام خود را بازخرید کند.
۱۰. درنهایت باید به این سوال پاسخ دهید که چرا این سهم را میخرید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
17 مورد از الهام بخش ترین سخنان جف بزوس، موسس آمازون و ثروتمندترین فرد جهان
جف بزوس موسس آمازون، یکی از ثروتمندترین افراد آمریکا به شمار میرود؛ او با بهرهگیری از اصول خاص و هوش خود به جایگاه فعلی رسیده است.
در ادامه ۱۷ سخن الهام بخش از او آورده شده است که نشان میدهد او چگونه در طی ۲۰ سال گذشته، آمازون را به یک کمپانی ۲۰۰ میلیارد دلاری تبدیل کرده است.
در مورد رضایتمندی از خود: "یک شرکت نباید عادت کند که همواره در اوج باشد؛ زیرا درخشش و در اوج بودن، همیشگی نیست."
ابتکار و نوآوری: "وقتی مجبور باشید از کمترین چیزها بیشترین استفاده را ببرید، اینجاست که نوآوری و ابتکار خودش را نشان میدهد. برای رهایی از یک جعبه تنگ و تاریک، تنها راهی که وجود دارد اینست که ابتکار عمل نشان دهی و راهی به سوی بیرون پیدا کنی."
پیشرفت: "اگر تمام توجه خود را به رقبای خود معطوف کنید، در این صورت باید بنشینید و منتظر بمانید تا اینکه رقبای شما یک حرکتی بکنند؛ اما توجه به نیازهای مشتریان و مشتریمداری باعث میشود که همواره پیشرو باشید."
ارزشهایی که باید در شرکت خود ایجاد نمایید: "بخشی از این ارزشها در طول مسیرتان مشخص میشوند. درسها و تجربیاتی که در طی فعالیت حرفهای خود کسب میکنید، ارزشهای شرکت شما را تعیین مینماید."
ایدههای نو: "گاهی اوقات خوش اقبالی باعث میشود که افراد به طور غیر منتظره ایدههای بکر و نویی را کشف نمایند."
در مورد منتقدانتان: "اگر نمیخواهید مورد انتقاد قرار بگیرید محض رضای خدا، دست به هیچ کار جدیدی نزنید و همچنان به روال گذشته، کارهای خود را انجام دهید."
در مورد انگیزش: "من قویا معتقدم که نمایندگیهای یک شرکت نتایج بهتری را بدست میآورند. آنها اهمیت بیشتری به کارشان میدهند. کاری که آنها انجام میدهند صرفا انجام یک وظیفه نیست. در این مورد باید کسب و کاری وجود داشته باشد و این کسب و کار باید معقول و منطقی باشد؛ اما این تنها دلیلی نیست که باعث میشود آنها کارشان را خوب انجام بدهند؛ زیرا اهداف و دلایل خاصی به آنها انگیزه میدهد تا کارشان را به خوبی انجام دهند."
انتخاب دوست: "زندگی کوتاهتر از آنست که صرف کسانی شود که هیچ تدبیر و درایتی ندارند."
در مورد اخلاقیات: "چیزی که من را خیلی ناراحت میکند اینست که وقتی از کنار بانکی عبور میکنم تبلیغاتی را ببینم که با استفاده از آن سعی میکنند مردم را متقاعد نمایند تا برای هزینههای غیر ضروری، خانهشان را در رهن بانک قرار دهند و وام بگیرند. این یک ترفند شیطانی است."
استراتژی: "ما سه ایده بزرگ در آمازون داشتهایم که بعد از گذشت دو دهه همچنان به آن ایدهها وفادار ماندهایم. این ایدههای بزرگ دلیل موفقیت ما بودهاند؛ مشتری مداری، نوآوری و شکیبایی."
رشد و ترقی: "هر کسب و کاری باید همیشه جوان باقی بماند. اگر شما پا به پای نیازهای مشتری پیش بروید مانند وول ورث موفق خواهید بود."
نقطه اتکا: "اگر سرسخت و سمج نباشید کارها را خیلی زود و در مرحله آزمایش و تجربهاندوزی رها خواهید کرد و اگر فرد انعطافپذیری نباشید در مواجهه با مشکلات، سر خود را به دیوار خواهید کوبید و نخواهید دید که چه راه حلهای متفاوتی برای حل مشکلتان وجود دارد."
بازاریابی: "در گذشته ۳۰ درصد از زمان خود را صرف این میکردید که کالا و خدماتی درجه یک و بی نظیر را به مشتری ارائه کنید و ۷۰ درصد از زمانتان را صرف تبلیغات آن میکردید؛ اما در دنیای امروز، باید دقیقا برعکس عمل کنید."
قیمتگذاری: "دو نوع شرکت وجود دارد. آنهایی که تلاش میکنند تا هزینه بیشتری را از مشتری مطالبه کنند و آنهایی که تلاش میکنند هزینه کمتری را مطالبه نمایند. آمازون شرکتی است که در گروه دوم قرار میگیرد."
قدرت و اختیار دادن به گروه کاری: "زمانی که گروه کاری من بخواهد کاری را انجام دهد، به آنها " نه" نخواهم گفت. اما اگر گروه کاری من نخواهد یک کاری را انجام دهد ممکن است که خواست آن ها را بپذیرم. وقتی چندین راه برای رسیدن به توافق وجود داشته باشد شما میتوانید ریسکپذیری گروهتان را بالا ببرید."
جلب کردن توجه مشتری: "ممکن است بهترین تکنولوژی را در اختیار داشته باشید و شاید بهترین نمونه از کسب و کار را داشته باشید؛ اما اگر روایت و بیان درستی از برند خود نداشته باشید، هیچ فرقی با بقیه نخواهید داشت و توجهی را جلب نخواهید کرد."
انتخاب سود اندک: "کم کردن ما به التفاوت هزینههای تولید و قیمت فروش، عاملی بوده که باعث شده است فرصتهای زیادی پیش روی آمازون قرار بگیرد."
منبع: BUSINESSINSIDE
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۵ راه شگفتزده کردن مشتریان
قبل از شروع هر کاری، از خود بپرسید «آیا کاری که میکنید قابلیت تاثیرگذاری بر مشتریها را دارد؟» اگر نتوانید جواب این سوال را پیدا کنید، به احتمال زیاد کسبوکارتان مشتریان ثابتی نخواهد داشت.
تاثیرگذار بودن کسبوکارهای کوچک به قدری مهم است که باید یکی از اصلهای ارتباط شما و مشتریها باشد. چرا؟ زیرا اگر بتوانید آنها را تحت تاثیر قرار بدهید، مشتریهای ثابتی پیدا خواهید کرد که آنها نیز با تعریف کردن از برند شما باعث جذب مشتریهای جدید میشوند.
اکنون سوال اینجاست که چگونه مشتریها را تحت تاثیر قرار دهید؟ اگر شما مشتریهایتان را بشناسید، متوجه میشوید چه چیزی آنها را شگفتزده میکند. با توجه به نکات زیر، شما میتوانید عامل تاثیرگذار مخصوص کسبوکار خود را پیدا کنید.
1 استفاده از دستخط خودتان
چه چیزی به مشتریها نشان میدهد که شما برای آنها وقت بیشتری گذاشتهاید؟ یک دستنوشته! ما این روزها به ندرت یادداشت یا دستنوشته دریافت میکنیم؛ اما حتما به یاد میآورید که وقتی از دوستان کارت پستال یا نوشتهای دریافت میکردید، چقدر هیجانزده میشدید. «ایتسی» سفارش من را با این یادداشت تحویل داد: «ممنون کیمبرلی، امیدوارم از خریدت لذت ببری!» من بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و به سرعت عکسش را در «اسنپ چت» به اشتراک گذاشتم. این کار نیازمند اختصاص دادن وقت بیشتر برای هر مشتری است اما نتیجه بسیار خوبی خواهد داشت.
2 اهمیت بستهبندی
در سال ۲۰۱۶، ۵۱ درصد از خریدها به صورت آنلاین بود. سفارشهای آنلاین باید برای مشتریها ارسال شوند، بنابراین بستهبندی آنها باید متفاوت باشد. کاری کنید که باز کردن بستهبندی به یک لحظه خاطرهانگیز تبدیل شود. زمانی که از یک شرکت محلی جواهری خریدم، آن را در یک کیسه کوچک که در جعبهای براق قرار داشت، به همراه یک بروشور کوچک درباره شرکت و چند برچسب تحویل دادند. همه چیز طوری طراحی شده بود که باز کردن بستهبندی را جذابتر کند. شما هم با دقت در بستهبندی میتوانید مشتریها را تحت تاثیر قرار دهید.
3 اعتماد به مشتری
گاهی اوقات اعتمادکردن به مشتریها میتواند بهترین راه برای تحت تاثیر قرار دادن آنها باشد. سرپرست بازاریابی ما، کوین اسرج، یک آباژور از یک شرکت لوازم خانگی خریده بود؛ بعد از باز کردن بستهبندی متوجه شد یکی از پایهها کمی آسیب دیده است؛ او با شرکت تماس گرفت، در حالی که هنوز تردید داشت، زیرا به احتمال زیاد باید برای برگرداندن آن بسته بزرگ به شرکت هزینهای پرداخت میکرد: اما در کمال تعجب آنها جنس جدیدی ارسال کردند و جنس قبلی را برای اثبات از مشتری نخواستند. آنها همه چیز را برای مشتری آسان کرده بودند. واضح است که این کار هر کسی را تحت تاثیر قرار میدهد و او را برای خریدهای بعدی مشتاقتر میکند.
4 هدیهها تاثیرگذارند
مردم عاشق وسایل مجانی هستند، اما تاثیر یک هدیه دور از انتظار و هوشمند بسیار بیشتر است. سال گذشته یکی از دوستانم دندان عقلش را کشیده بود. کشیدن دندان معمولا تجربه جالبی نیست اما بستهای که در روز بعد دریافت کرد این تجربه را برای او کمی خوشایندتر کرد. درون بسته یک کارت هدیه ده دلاری برای خرید ماست یخزده و یک یادداشت از دندانپزشکش بود. او نوشته بود که ماست یخزده به بهبود درد لثههایش کمک خواهد کرد. حتما شما میتوانید واکنش ما و دوستم را تصور کنید، بله ما بسیار شگفتزده شدیم.
5 و حالا کمی تفاوت
مردم زمانی تحت تاثیر قرار میگیرند که شما کارهای معمولی را به صورت خارقالعاده انجام دهید. همه ما از خراب شدن وسیله محبوبمان پس از کمی استفاده نا امید میشویم. معمولا مشتری باید به دنبال رسید خرید بگردد تا اگر کالا هنوز شامل گارانتی میشود آن را تعویض کند. اما یک کارخانه چاقوسازی در سندیگو (این کارخانه متعلق به دو فرد با تجربه است که برای ارتش چاقو میسازند) عکسالعمل متفاوتی دارد؛ آنها به محصولات خود اعتماد زیادی دارند، بنابراین چاقوهای آنها گارانتی مادامالعمر دارند؛ آنها با این تفاوت مشتریها را تحت تاثیر قرار میدهند./یادانه
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مهمترین مانع آزادی در کشوراین است که مردم از ترس معاش حرف نزنند!
اتفاق مهمی که دو دهه است در دنیا افتاده، این است که کاریزما از بین رفته اما این امر هنوز وارد ایران نشده و ایران هنوز کشور افراد است نه سیستم ها.
در دنیای امروز تواناییها و مهارتهای فرد مهم است و کاریزما در این دنیا هیچ جایگاهی ندارد.ما و ژاپن دو کشوری هستیم که از ۱۶۰ سال قبل ازخارج از جهان غرب وارد دوره مدرنیته شدیم اما انتخاب و گزینش ما از متون توسعه و مدرنیته بسیار متفاوت است. ما اول سراغ آزادی سیاسی رفتیم و ژاپنی ها سراغ سیستم و تشکل رفتند.
بنیان توسعه در نظام تولید یک کشور است و فونداسیون ساختمان توسعه، نظام اقتصادی است. در ۱۱۰ سال گذشته ایران یک هزار و ۵۰۰ میلیارد دلار نفت فروخته و ژاپن یکصد و ۷۰ هزار میلیارد دلار درآمد داشته است!
در فهم توسعه و اولویتبندیهای توسعه در ۱۶۰ سال قبل دقیق نبودیم و اولویت خود را موضوعی تلقی کردیم که در مباحث توسعه، نتیجه توسعه تلقی میشود.
کشوری که تولید نکند و نتواند در بازار بینالملل سهمی برای اقتصاد خود بگیرد، نمیتواند دنبال آزادی سیاسی برود. ما ایرانی ها در هنر، فلسفه، پزشکی و … در بین ملتها جایگاه بسیار بالایی داریم اما در اینکه حکمرانی یک امر تخصصی است، جایگاه خوبی نداریم.
حاکمیت هایی در یک قرن داشتیم که به تشکل جامعه اعتقادی نداشتند و فرهنگ تشکل در جامعه ما ضعیف بوده است. اگر بخواهیم در کشوری به سمت سالمسازی نظام اجتماعی حرکت کنیم، باید قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی جدا شود.پیشرفت اقتصادی اصول دارد و در کشوری که حاکمیت مالک اقتصاد است، نباید منتظر توسعه باشیم.
حوزه تفکر باید حوزه آمار و ارقامِ درست باشد و با حدس و گمان نمیشود کار کرد؛ لذا یکی از دلایل عدم موفقیت در سیاست خارجی این است که تحلیل ما از وقایع جهان براساس آمار و ارقام نیست. شناخت نادقیق ما در سیاستگذاریها بسیار اثر دارد و هرچه به سمت حدس و تصورات برویم، به همان درجه در تصمیمسازی و تصمیمگیری مشکل خواهیم داشت و هرچه به سمت آمار، پژوهش و ارقام دقیق برویم، موفق خواهیم شد.
برای سالمسازی نظام اجتماعی، حاکمیت نه تنها نباید صاحب قدرت اقتصادی باشد، بلکه باید میانجی باشد، باید سیاستهایی طراحی کند که با همه مردم جامعه کار کند و نگاهی به تمام اقشار و جریان های اجتماعی داشته باشد. تمرکززدایی از مسوولیتها، ایجاد توازن میان جریان ها و وجود رسانه های نقاد و مستقل در زمینه سالم سازی نظام اجتماعی نیاز است و بهترین روش مبارزه با فساد مالی در دنیا، آزادی رسانههاست.
در ایران طی یک قرن اخیر جامعه بزرگتر از دولت نشده و دولت و حاکمیت خیلی بزرگتر از جامعه است و جامعه نقش کلیدی در تصمیمسازی و تصمیمگیری ندارد. توسعه، تک شخصیتی است و افکار روشن و مشخص میخواهد و ما نیازمندیم فرهنگی ایجاد کنیم که افراد شخصیت خود را نشان بدهند و یک شخصیتی شدن شهروندان از ملزومات سالمسازی یک نظام اجتماعی است.
مهمترین مشکل سیاسی در توسعه ایران عدم گردش قدرت در ایران است .حدود ۴ هزار نفر داریم که ثابت هستند.
مهمترین مشکل فکری عدم توسعه ایران فقدان قرارداد اجتماعی است .هر هشت سال یک بار تعریفمان از عدالت، آزادی، بخش خصوصی و … را عوض میکنیم.
توسعه یافتگی نیاز به ارتباطات جهانی دارد و کار با شبکه جهانی موجب رشد میشود و نداشتن ارتباطات جهانی ضد توسعه است.
کشوری که تولید ثروت نکند، نمیتواند هویت خود را حفظ کند و ریشه تولید ثروت در بخش خصوصی هر کشور است و این تجربه جهانی است.
از مهمترین موانع آزادی در کشور، کنترل اقتصادی حاکمیت است و اینکه مردم از ترس معاش حرف نزنند.
دکتر محمود سریع القلم
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
شادی را در هر شغلی که دارید بجویید
شما بیشتر از آنچه فکر میکنید در آن شغلی که دوستش دارید، دارای قابلیت و پتانسیل پیشرفت هستید. بعضیها هستند که استعدادهای خود را در زمینههایی که دوستش دارند، دستکم میگیرند یا استانداردهای سختگیرانه و بیش از اندازه بالایی را در آن زمینه برای خود در نظر میگیرند.
ناگفته پیداست یک فرد علاقهمند به نقاشی نباید اولین اثرش را با شاهکارهای نقاشی دنیا مقایسه کند و باید توجه داشته باشد که استاد شدن در نقاشی نیازمند زمان و تلاش زیادی است و در این مسیر الهام گرفتن و آموختن از استادان، ایده بهتر و مفیدتری نسبت به مقایسه بیهدف و کورکورانه خود با آنها و ایجاد احساس یأس و ناامیدی به خاطر فاصلهای که بین خود و آنها وجود دارد، است.
اگر عاشق کاری که میکنید هستید، میتوانید و باید از سفر پرماجرای پیشرفت و تعالی در کارتان لذت ببرید و از احساس کوچک بودن و عقب ماندن دوری بجویید. بعضیها به من گفتهاند که هویدا کردن گوهر درون چیز خوبی است اما صاحبان مشاغل سخت یا یک نظافتچی چطور میتوانند به شغلشان علاقه داشته باشند؟
من با گوشزد کردن این مساله که آنها درباره علایق افراد مختلف عجولانه و کورکورانه قضاوت میکنند، مثالهایی از افرادی با عشق و علاقهای خاص برایشان میزنم. یکی از کسانی که برای امضای کتاب قبلیام نزد من آمده بود به من گفت که مادرش به مدت ۲۰ سال، نظافتچی اداره بوده و به آن کار دلبستگی شدیدی داشته است چرا که لذتی که پس از مرتب کردن چیزها و پاکیزه شدن همه چیز احساس میکرده غیر قابل وصف بوده است و علاوهبر این او را از دغدغهها و مسوولیتهای خانه و خانواده آسوده میکرده و او برای چند ساعت، «خود خودش» بود.
با این همه هستند بسیاری افرادی که از روی اجبار و برای گذراندن زندگی چنین مشاغلی را بهعهده میگیرند که به هیچ عنوان علاقهای به آن ندارند. توصیه من به چنین افرادی این است که در هر روز حداقل چند ساعتی را به کارهایی که عاشقش هستند و در آن استعداد دارند، اختصاص بدهند تا از زندگیشان لذت ببرند و برای انجام کارشان انرژی کافی داشته باشند.
هویدا کردن گوهر درون، چیزی شبیه شهود ناگهانی است که برای عرفا رخ میدهد. چند سال پیش، مردی که حدود ۶۰ سال داشت، به من گفت که گوهر درونش را به صورت کاملا تصادفی و در یک لحظه شناسایی کرده است. او برای من تعریف کرد هنگامی که ۲۰ سال داشت و در حال تحصیل در رشته مهندسی بود، اتفاقی برایش افتاد که مسیر زندگیاش را دگرگون ساخت:
یک روز او با یکی از همکلاسیهایش که پدرش صاحب یک رستوران بود، قرار ملاقات گذاشت و محل ملاقات هم رستوران پدر دوستش بود. هنگامی که او برای احوالپرسی با پدر دوستش پا به آشپزخانه رستوران گذاشت که اولین تجربه حضورش در آشپزخانه یک رستوران بود، خود را در محیطی پر از آشپزها، دیگهای بزرگ در حال بخار، بوی غذاهای مختلف و... یافت و در همان لحظه بود که فهمید برای دایر کردن رستوران و آشپزی کردن در آن ساخته شده است.
از فردای آن روز او به کلاسهای آموزش آشپزی و رستورانداری رفت و به مدت ۴۰ سال در این زمینه فعالیت کرد و چندین رستوران زنجیرهای را تاسیس کرد.
منبع: کتاب Finding Your Element
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
حسابداری ذهنی!
در زوریخ از دور دیدم که یک مامور پلیس، یک برگه جریمه را زیر برفپاککن ماشینم گذاشت. بله، در جای ممنوع پارک کرده بودم. تمام جاپارکها پر بودند، عجله داشتم و پیداکردن جاپارک قانونی در مرکز زوریخ دشوار.
برای یک لحظه میخواستم بروم و برایش توضیح بدهم. خودم را مقابل آن مامور تصور کردم. درحالیکه نفسنفس میزنم و موهایم بههم ریخته، سعی میکنم که او را متقاعد کنم که وضعیتم را درک کند، اما بیخیالش شدم. سالها کسب تجربه به من یاد داده که چنین کارهایی تنها باعث میشود احساس حماقت کنید، حقیر به نظر بیایید و آخر سر آرامشتان را هم از دست بدهید.
پیشتر برگههای جریمه پارک ممنوع برآشفتهام میکردند، اما این روزها با لبخند آنها را پرداختشان میکنم. هزینهاش را از یک حساب بانکی میپردازم که برای کمکهای مالی در نظر گرفتهام. هر ماه ۵۰ دلار برای کارهای خیر کنار میگذارم و جریمههایم را هم از همان محل میپردازم.
در دنیای روانشناسی این ترفند ساده بهعنوان حسابداری ذهنی شناخته میشود. من این را از ریچارد تیلر، یکی از بنیانگذاران اقتصاد رفتاری، وام گرفتهام.
حسابداری ذهنی یکی از مغالطههای منطقی کلاسیک بهشمار میآید. مردم بسته به آنکه پول را از کجا بهدست آوردهاند با آن رفتار متفاوتی دارند. بههمین خاطر است که روی مبلغی که در خیابان پیدا میکنید، در مقایسه با پولی که برایش زحمت کشیدهاید، کمتر حساسیت دارید و سریعتر و سهلانگارانهتر خرجش میکنید.
مثال برگ جریمه پارکممنوع نشان میدهد که چهطور میتوانید از این مغالطه منطقی به سود خودتان استفاده کنید. درواقع شما بهخاطر آرامش ذهنیتان عمدا خودتان را فریب میدهید.
فرض کنید کیف پولتان را در یک سفر به یک مکان گم کردهاید و دقایقی بعد آن را پیدا میکنید و میبینید که همهچیز سر جای خودش هست بهجز پولها. آیا به این اتفاق به چشم یک دزدی نگاه میکنید یا یکجور کمک مالی به کسی که احتمالا وضعیتش بسیار بدتر از شماست؟
هرچهقدر هم با ذهنتان کلنجار بروید نمیتوانید این واقعیت که پولتان به سرقت رفته است را تغییر دهید، اما آنچه میتوانید تغییر دهید، اهمیت اتفاقات پیشآمده و تعبیرتان از ماجراست.
داشتن یک زندگی خوب تا حد زیادی به تفسیر سازنده از وقایع بستگی دارد. من همیشه در ذهنم درصدی به قیمتهای رستورانها و فروشگاهها اضافه میکنم. اگر یک لیوان نوشیدنی پنجهزار تومان برایم خرج داشته باشد، لازم است که برای هزینهکرد هفت هزار تومان برای آن، درآمد داشته باشم. این یک نمونه مفید از حسابداری ذهنی است تا بتوانم مخارجم را مدیریت کنم.
من ترجیح میدهم هزینه هتل و رستوران را از قبل پرداخت کنم. بهاینترتیب روبهروشدن با صورتحساب در روز پایانی سفر، لذتم را خراب نمیکند. دنیل کانمن، برنده نوبل، این اثر را قاعدهی اوج- پایان (Peak-end rule) مینامد. شما نقطه اوج و پایان تعطیلات خود را بهخاطر خواهید داشت. پس اول پرداخت کنید، بعدا استفاده کنید. این نوعی حسابداری ذهنی است که زهر پرداخت پول را میگیرد.
هنر خوبزندگیکردن
رولف دوبلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سندورم های سازمانی را بشناسید.
1- تروریسم سازمانی (Organizational Terrorism Syndrome)
در تعدادی از سازمان های سلسله مراتبی که افراد در سطوح سازمانی مختلف اشتغال دارند، این احتمال وجود دارد که کارکنان به خاطر حفظ موقعیت خویش و هم چنین آماده سازی زمینهی لازم برای ارتقای شغلی خود، افراد هم ردیف خود را نزد مدیر سازمان بد جلوه دهند، که به این عمل ترور شخصیت یا تروریسم سازمانی میگویند.
2- سندرم گروه اندیشی (Group Thinking Syndrome)
گروه اندیشی یک نحوه ی تفکر است که در آن اعضاء گروه تحت فشار گروهی، آن چنان محو جو می شوند که از ارزیابی های واقع بینانه باز می مانند و به یک راه حل که مورد نظر گروه است دل می بندند و آن را باور می کنند.
مهمترین نشانهها و عوارض ناشی از گروه اندیشی عبارت است از:
توهّم آسیب ناپذیری
گریز از نقد منطقی
یک سو نگری و تعصب گروهی
کلیشه گرایی و تفکر قالبی
اِعمال فشار بر اعضا
چشم پوشی مفرط از لغزش های گروه
اتفاق آراء و توافق جمعی بی منطق و
نادیده گرفتن اطلاعات مخالف.
3- سندرم آپولو (Apollo Syndrome)
این سندرم اشاره به حالتی دارد که در آن افراد با قابلیت های بسیار بالا در جمع عملکرد ضعیفی دارند. در مبحث مدیریت منابع انسانی، موضوع Apollo Syndrome به فردی اشاره می کند که در رزومه خود، به طور اغراق آمیزی نتیجه و موفقیت تیم هایی که در آن حضور داشته را به خود نسبت می دهد و کارفرمایان پس از استخدام متوجه می شوند چه کلاه بزرگی سرشان رفته است!
4- سندرم استکهلم (Stockholm Syndrome)
در این سندرم کارکنان سازمان که سرخورده از بی عدالتی در سازمان خود می باشند، با به اصطلاح «آدم بدها» که میتوان آنها را رقبای خونین سازمان دانست احساس همبستگی بیشتری میکنند و در جهت تامین منافع رقیب بر می آیند.
5- سندرم تغییر مکرر (Repetitive Change Syndrome)
زمانی که سازمانها بیش از توان معقول کارکنان خود در پذیرش تغییر اقدام به بمباران تغییرات میکنند تقریبا هیچ یک از این تغییرات به ثمر نخواهد نشست و یا به صورت ناقص اجرا خواهد شد. فرسایش کارکنان نیز از پیامد های اینگونه تغییرات است. شرکت هایی که از این سندرم رنج میبرند، بیش از حد روی تغییرات داخلی تمرکز میکنند و از نیازهای مشتریان خود غفلت میکنند.
6- پارادوکس آبلین (Abeliene Paradox)
پارادوکس یا تناقض آبلین اشاره به مواقعی دارد که گروهی از افراد به صورت جمعی تصمیمی می گیرند که بر خلاف تمایلات تمامی افراد گروه است! گاهی اعضا پیشنهادات و نظراتی را می دهند و بر سر آن توافق می کنند که مد نظر هیچ یک نبوده است، و نتیجه بالطبع رضایت بخش نخواهد بود.
7- سندرم در اینجا اختراع نشده است (Not Invented Here Syndrome)
گاهی اوقات برخی تیم ها از پذیرش تکنیک ها و فناوری هایی که خود ایجاد نکردهاند سر باز می زنند. روانشناسان اعتقاد دارند که در این سندرم، کارکنان سازمان به دنبال مطرح شدن در سازمان بوده و تلاش دارند تا برای خود اعتبار شخصیتی کسب نمایند. دراین شرایط کارکنان آنقدر کوچک و حقیر میشوند که حتی از انجام بهترين روشها و ایده ها امتناع میورزند. این سندرم موجب بسته شدن فضای سازمان می شود و روابط سازمان با نهادهای دیگر را دچار خدشه میکند.
8- سندرم غفلت جمعی (Pluralistic Ignorance Syndrome)
گاهی اوقات می بینیم که یک موقعیت اظطراری و یا ابهام آمیز در سازمان بوجود آمده، ولی موقتا دست نگه میداریم و طوری رفتار کنیم که گوئی اتفاقی نیفتاده است و به دور و بر خود نگاه می کنیم، ببینیم دیگران چه واکنشی نشان می دهند. در چنین وضعی افراد دیگر نیز به همان دلایل طوری رفتار میکنند که گوئی اتفاقی نیفتاده است و به دور و بر خود نگاه می کنند که ببینند دیگران چه واکنشی نشان می دهند. این نمونه ای بارز از پدیده ی غفلت جمعی است که در سازمانهای دور بر خود نیز کم و بیش شاهد آن هستیم.
9- سندرم سیب لک دار (Bad Apple Syndrome)
می دانیم که اندازه ی گروه، هدف گروه، اتکاء متقابل اعضاء گروه به یکدیگر و هویت گروه همگی عواملی هستند که بر چگونگی عملکرد جمعی گروه اثر میگذارند.
چنانچه عضوی از گروه این عوامل را خدشه دار و به آن آسیب برساند، این آسیب به کل گروه سرایت خواهد کرد. همچون سیبی که با نمایان شدن لکه خرابی بر آن، فساد و تخریب در آن گسترش یافته و سیب از بین خواهد رفت. فلذا به محض مشاهده ی فساد میتوان ابتدا اقدامات درمانی را صورت داد و در صورت تایید درمان ناپذیر بودن آن، باید عضو دچار شده را اخراج تا بیماری کل سازمان را فرا گیرد.
به نقل از اکادمی مدیریت منابع انسانی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اقتصاد بسته به فساد می انجامد.
دکتر موسی غنی نژاد، اقتصاددان در گفت و گو با تجارت فردا از عواقب دولتی تر شدن اقتصاد ایران می گوید:
با اعتمادی که در سایه انتخابات سال 1392 در بازارها شکل گرفت و همچنین با مذاکرات هسته ای و نهایی شدن «برجام»، تلاطمات اقتصاد کلان آرام شد. این آرامش باعث شد نرخ تورم به طور مداوم کاهش یابد و کاهش نرخ تورم این شبهه را برای دولتمردان ایجاد کرد که همه تصمیمات اقتصادی شان درست است. آنها فکر می کردند اقتصاد روی ریل افتاده، اما این طور نبود. با این حال، همین توهم موجب شد دولت در حوزه اقتصاد داخلی کار چندانی انجام ندهد. به عنوان مثال دولت نتوانست فضای کسب وکار را اصلاح کند و همان سیاست های قیمت گذاری، سرکوب نرخ بهره و سرکوب قیمت های انرژی را که در گذشته وجود داشت، ادامه داد.
امروز به نظر می رسد سیاستگذاران دولتی ما دارند «از ترس مرگ خودکشی می کنند». یعنی در حال ایجاد شرایطی برای اقتصاد هستند که در بدترین حالت «ممکن بود» در آینده اتفاق بیفتد. شاید اگر دشمنان خارجی همه درها را به روی ما ببندند، تحریم ها را بازگردانند، همه راه های معامله و تعامل ما با خارج را مسدود کنند و ورود ارز و درآمدهای نفتی را ممنوع کنند، آن موقع ناگزیر به سمت یک اقتصاد دولتی و متمرکز برویم. اما الان که هنوز آن وضعیت پیش نیامده، چرا خودمان با دست خودمان این کار را می کنیم؟
اگر این شرایط ادامه پیدا کند، وضعیت برای فعالان اقتصادی مستقل و بخش خصوصی واقعی به بدترین شکل ممکن خواهد بود. کسانی که با قدرت سیاسی ارتباط ندارند و از روابط نزدیک با نظام بوروکراتیک دولت برخوردار نیستند، سرشان بی کلاه می ماند. نه دستشان به ارز 4200تومانی می رسد، نه به وام های ارزان قیمت بانکی. از طرف دیگر فعال شدن سازمان های سرکوبگر مثل سازمان حمایت و سازمان تعزیرات آنها را در منگنه قرار می دهد و فعالیت هایشان را به شدت محدود می کند. بدیهی است که اگر این شرایط ادامه پیدا کند، بسیاری از آنان ترجیح خواهند داد فعالیت های اقتصادی خود را متوقف کنند و در نتیجه وضع اقتصادی کشور بیش از پیش به سمت رکود حرکت خواهد کرد.
درسی که از همه این تجربه ها باید بگیریم این است که اقتصاد بسته دولتی و سرکوب قیمت ها تنها به رواج فساد می انجامد. در پنج سال اخیر سیاست قیمت گذاری و سرکوب قیمت ها با وضعی بسیار افسارگسیخته دنبال شده. پنج سال است می گوییم هیچ عقل اقتصادی در شرایط رکودی دست به قیمت گذاری نمی زند؛ در شرایط رکودی باید اقتصاد را آزاد گذاشت تا رونق بگیرد. امروز هم هر قدر اقتصاد را دولتی تر کنیم و محدودیت های بیشتری بر بازار تحمیل کنیم، فساد گسترده تری رخ خواهد داد و تجربه اتلاف منابع دهه 60 بعد از آن، با شدت بیشتری تکرار خواهد شد.
منبع : دنیای اقتصاد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بیل گیتس سرمایه گذاری در بیت کوین و سایر ارزهای دیجیتال را پیرو تئوری احمق تر از من خوانده است!
در کنار اظهار نظرات جنجالی وارن بافت و چارلی مانگر، بنیان گذار مایکرسافت اخیرا سرمایه گذاری در بیت کوین و سایر ارزهای دیجیتال را پیرو تئوری احمق تر از من خوانده است.
توضیح مترجم: نظریه احمق تر از من (Greater fool theory) یک نظریهٔ اقتصادی است که طبق آن قیمت اجناس بر اساس ارزش ذاتی آنها تعیین نشده و در عوض طبق عقاید و انتظارات غیرمنطقی بازار تعیین میشود. به عبارت دیگر در فرضیه احمق تر از من، فرد خریدار بدون توجه به کیفیت یک کالا آن را می خرد و امیدوار است بتواند در زمانی کوتاه آن را به خریدار دیگری بفروشد. او با این فرض قیمت یک کالا را برای خود توجیه می کند: «یک نفر احمقتر از من پیدا خواهد شد که حاضر است مبلغ بیشتری برای این کالا بپردازد.» ممکن است سرمایهگذار بعدی هم با همین تئوری اقدام به خرید کند. اینگونه حبابهای اقتصادی در نهایت میترکند و ارزش سهام مذکور نیز به دلیل فروش یکباره و زیر قیمت به سرعت سقوط میکند.
بیل گیتس می گوید:
سرمایه گذاری در ارز دیجیتال به عنوان یک کلاس دارایی، در واقع چیزی را تولید نمی کند. پس نباید از آن انتظار پیشرفت داشته باشید.
اعتراف می کنم اگر این کار ساده بود، به روش کوتاه مدت روی بیت کوین سرمایه گذاری می کردم.
بیل گیتس: اگر ساده بود، من هم کوتاه مدت روی بیت کوین سرمایهگذاری میکردم
بیل گیتس در ادامه صحبت های خود خاطره ای را تعریف کرد. او گفت که در گذشته شخصی به عنوان هدیه تولد به او بیت کوین داده و او پس از گذشت چند سال این هدیه را فروخته است.
اواسط دسامبر گذشته قیمت بیت کوین شاهد یک افزایش قیمت قابل توجه بود، و از حدود ۲۰۰۰ دلار به بالای ۱۹۰۰۰ دلار رسید. اما امروز ارزش آن کاهش یافته و به نزدیک ۹۳۰۰ دلار رسیده است. بنابر گزارشات شرکت تحقیقات مالی Autonomous Next، از سال ۲۰۱۶ تاکنون قریب بر ۹٫۸ میلیارد دلار سرمایه از راه فروش توکن های جدید و آی.سی.اوها (ICO) جذب شده است.
بیل گیتس معتقد است که میزان سفته بازی در بیت کوین و آی.سی.اوها (ICO) بالاست.
سرمایه گذاری کوتاه مدت در حوزه ارز دیجیتال ممکن است – برای نمونه در برخی از صرافی ها قراردادهای آتی و اختیار فروش بیت کوین قرارداده شده اند – اما سرمایه گذاری روی ارزهای مجازی به آسانی سرمایه گذاری روی دارایی های با ثبات تر، نظیر سهام شرکت ها نیست.
اما بیل گیتس هم مثل خیلی از منتقدان دیگر در کنار بدگویی های خود به فناوری بلاک چین امیدوار است و می گوید این فناوری کاربردها و مزایای خاص خودش را دارد.
بیل گیتس: اگر ساده بود، من هم کوتاه مدت روی بیت کوین سرمایهگذاری میکردم
بلاک چین تراکنش ها و تبادلات میان اشخاص را تسریع بخشیده و سابقه انجام این تراکنش ها را به طور دائمی و امن ثبت می کند و بدین ترتیب نیاز به واسطه، از جمله بانک ها حذف می شود. بیت کوین اولین نرم افزاری است که روی بلاک چین پیاده سازی شده، شرکت ها در جستجوی کاربردهای جدید بلاک چین هستند تا بتوانند از این فناوری در زمینه مدیریت زنجیره تامین، تجارت، و غیره استفاده کنند.
بیل گیتس یکی از اعضا هیئت مدیره برکشایر هاتاوی است. اخیرا وارن بافت رئیس هیئت مدیره این شرکت، و شریک قدیمی او چارلی مانگر در حضور ده ها هزار نفر پیرامون مسائل متعددی، از جمله ارزهای دیجیتال صحبت کرده اند، و طی صحبت های خود بیت کوین را بی ارزش و مسموم خوانده اند: (وارن بافت و چارلی مانگر باری دیگر بر بیت کوین تاختند)
مترجم: ثریا نیل درار
منبع: cnbc
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا شما یک معتاد به کار هستید؟
اعتیاد به کار نشانههای متعددی دارد که در این مطلب به ۵ مورد از نشانههای آن اشاره خواهیم کرد. اگر این نشانهها را در خود سراغ دارید به احتمال زیاد به کار معتاد شدهاید! بنابراین پیشنهاد میکنیم از روشهای درمانی که در همین مطلب به آنها خواهیم پرداخت استفاده کنید.
۱. نسبت به همکارانتان مدت طولانیتری کار میکنید.
کسانی که به کار اعتیاد دارند، معمولا اولین کسانی هستند که به محل کارشان وارد میشوند و آخر از همه آنجا را ترک میکنند. این افراد پس از پایان ساعت کاری نیز به کارشان ادامه میدهند. آنها فکر میکنند اگر ساعتهای بیشتری کار کنند، بازدهی بیشتری خواهند داشت. در حالی که مطالعات نشان میدهند در اغلب موارد ساعتهای طولانی کار کردن تأثیری در بهرهوری فرد ندارد. در عوض، استراحت کردن، گاهی دست از کار کشیدن و مراقبت از سلامتی میتواند در افزایش بازدهی فرد تأثیر بسزایی داشته باشد.
۲. خارج از ساعت کاری نیز به کارتان فکر میکنید.
مفهوم اعتیاد به کار، فقط به ساعات کاری زیاد محدود نمیشود. فردی که به کار اعتیاد دارد، معمولا توانایی این را ندارد که فکر کار را از سرش بیرون کند. چنین فردی حتی در خواب هم خودش را در محل کارش میبیند. در حالی که کارمند سالم کسی است که بتواند در محل کارش، لحظاتی از فکر کار بیرون بیاید و به گردش و تفریح فکر کند. این رؤیاپردازی سبب فعال شدن سیستم عصبی پاراسمپاتیک میشود. در این حالت بدن آرامش خود را باز خواهد یافت و فرد با تمرکز بیشتری به کار خود برمیگردد. در مقابل، اگر فرد در هنگام تفریح و استراحت به کار فکر کند، واکنشهای استرسزا در بدن فعال میشوند.
۳. عادات بد و ناسالم در زندگی دارید.
رادی که به کار اعتیاد دارند، معمولا عادتهای بد زیادی دارند که این عادات بد بر سلامتی آنها تأثیر نامطلوبی میگذارد. این افراد همیشه با کمبود وقت مواجه هستند و به همین خاطر یا فستفود میخورند، یا ناهارشان را سر میز کار میل میکنند یا اینکه به کل از خیر غذا میگذرند! این افراد معمولا ورزش نمیکنند و خوابشان نیز بیبرنامه است. همهی این عوامل موجبات ابتلا به بیماریهایی نظیر مشکلات گوارشی، سردرد و میگرن، افزایش یا کاهش وزن، تحریکپذیری و خستگی و نوشیدن الکل زیاد (به منظور رهایی از استرس) را فراهم میکنند. اما هنگامی که واکنشهای استرسزا در فرد شکل میگیرند، چه اتفاقی در بدن او میافتد؟
بدن در این هنگام، هورمونهایی مانند کورتیزول، آدرنالین و مانند آنها را بیش از حد ترشح میکند. افزایش بیرویهی این هورمونها برای بدن زیانآور است و سبب تضعیف سیستم ایمنی بدن میشود. علاوه بر اینها، مسدود شدن شریانها و بسیاری از بیماریهای دیگر نیز از پیامدهای بد اعتیاد به کار است.
4. روابطتان با دیگران (به ویژه شریک زندگیتان) تیره و تار شده است.
افرادی که به کار اعتیاد دارند، معمولا با اطرافیان خود بهاندازهی کافی معاشرت نمیکنند. اعضای خانواده و دوستان نزدیک این افراد، اولین کسانی هستند که غیبت آنها را احساس میکنند. این افراد بهسادگی تاریخهای مهم مانند سالگرد ازدواج، جشن تولد و مانند آنها را فراموش میکنند و حتی به دلیل کار زیاد، در چنین جشنهایی شرکت نمیکنند. برای آنها بسیار سخت است که به کارفرمای خود نه بگویند و با عزیزانشان وقت بگذرانند. حتی زندگی زناشویی آنها نیز بهراحتی تحت تأثیر قرار گرفته و با مشکل مواجه میشود. بر اساس آمار، نرخ طلاق برای افرادی که با یک معتاد به کار ازدواج کردهاند تا ۴۰ درصد بالاتر از سایرین است. کودکان این افراد نیز با اضطراب و افسردگی بیشتری روبهرو هستند.
5.ارزش خود را فقط در موفقیت شغلیتان میبینید.
تعریفی که معتادان به کار، از خودشان دارند فقط در دستاوردهای شغلی آنها خلاصه میشود. به نظر کارشناسان، مقصر اصلی در این جریان کمالگرایی و جاهطلبی است. کارمندانی که اینگونه هستند بهندرت از خودشان و کارشان رضایت دارند. این افراد باید از کمالگرایی دوری کنند و ارزش شخصی خودشان را از عملکرد شغلیشان جدا کنند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نکتههایی برای پیشرفت شغلی که کسی به شما نمیگه!
همهی ما به دنبال پیشرفت شغلی بیشتر هستیم. نکته هایی هست که معمولا کسی به شما نمیگه
اما این 7 نکته باعث میشه دیدگاهتون نسبت به انتخاب شغل و زندگی کاری کاملا تغییر کنه:
1 نیازمندیهای هر شغل قابل مذاکرهاس
شاید اینجور آدمها رو زیاد دیده باشید که موقع پرداخت قیمت یه محصول با فروشنده سر قیمت صحبت میکنن و تخفیف میخوان. شاید باورش سخت باشه ولی تو اکثر موارد جواب میده. نواح کاگان (کارآفرین امریکایی) به این روش میگه “چالش قهوه”. بطور خلاصه اینجوریه که شما میرید تو یه کافه و موقع پرداخت تخفیف میخواید؛ اگه هم صندوق بپرسه چرا؟ شما میگید یه کاری بکنید مشتری بشیم. در اکثر موارد هم تخفیف رو میگیرید
این مورد تو فرصتهای شغلی هم جواب میده. اگه یه فرصت شغلی مهارتهایی رو میخواد که شما ندارید، این نباید باعث ناامیدی شما بشه. بهشون ثابت کنید که شما میتونید ارزشمند باشید
2 رئیس رو انتخاب کنید، نه شرکت
بعضی از مردم فکر میکنن که فقط باید تو شرکتهای بزرگ کار کنن. ولی این درست نیست. داشتن یه مربی و راهنما کلید واقعی این قضیهس. همیشه یادتون باشه که در یک فرصت شغلی فقط مساله حقوق یا محیط کار نیست. موردی که بعد از یه مدت خودش رو نشون میده پیشرفت شغلیه. اینکه شما بتونید تو شغلتون پیشرفت داشته باشید علاوه بر دو مساله حقوق و محیط کار، همه به رئیس و مدیرتون بستگی داره.
3 از پرداخت کم در ازای یادگیری نترسید
استنلی دراکنمیلر (سرمایهگذار اهل پنسیلوانیا) میگه اگه شما تو حرفه خودتون تازه کار هستید و به شما یه انتخاب بین یه مربی خوب و پرداخت بیشتر میدن، همیشه مربی رو انتخاب کنید و هرگز این مربی رو قبل اینکه ازش چیزی یاد بگیرید، رها نکنید.
همیشه آدمای با تجربه میگن که بزرگترین اشتباه جوان ها بی صبر بودن اونهاست. جوان ها همیشه به فکر شرایط کوتاه مدت مثه کار کردن تو شرکت های بزرگ بجای اهداف بلند مدت هستن. پس از این نترسید که امروز یه گام به عقب بردارید و فردا ۲ گام به جلو
4 چیزی که شما رو به مرحله ۱ برده به مرحله ۲ نمیبره
در شروع حرفهتون،مهارتهایی که دارید بیشتر از همه اهمیت داره. معمولا شما رو تست میکنن که چقدر اکسل و ورد بلدید یا میتونید طراحی کنید.
اما هرچقدر که زمان بگذره اون مهارتهای تخصصی اهمیتشون رو از دست میدن و کم کم اینکه چقدر با بقیه افراد چقدر تعامل دارید اهمیت پیدا میکنه. شما باید بدونید که چطور با بقیه همکاری کنید، چطور فراتر از نقشتون تاثیر گذار و ارزشمند باشید، بدونید که شرکت چی نیاز داره و در جهت اهداف شرکت گام بردارید، حتی اگه بهتون نگن.
5 آموزش واقعی بعد از تحصیلات دانشگاه شروع میشه
تصورات تعداد زیادی از مردم اینه که بعد از تموم کردن مدارس و دانشگاه، یاد گرفتن و مطالعه تموم میشه. در حقیقت هرچیزی که شما تو کلاس درس یاد میگیرید تو دنیای واقعی خیلی بی ارزشه. اکثر افراد موفق معمولا در طول هفته یه کتاب میخونن. اونا به پادکست ها گوش میدن و به کنفرانس ها میرن. نتیج تحقیقات بقیه و میخونن و با آدمایی که کارهای بزرگ انجام میدن، صحبت میکنن. اینجوری اونا نقاط به ظاهر بی ربط رو به هم وصل میکنن و از اونا برای به وجود آوردن فرصت های جدید استفاده میکنن.
6 همیشه خودتون رو آشکار کنید
گری واینرچاک (کارآفرین اهل بلاروس) میگه آشکار سازی، قدرت نفوذه
منظور از آشکار سازی، در دید عموم قرار گرفتنه. وقتی یه کار حرفهای انجام میدید سعی کنید در موردش تو فضای مجازی بنویسید و به افراد دیگه کمک کنید. آشکار سازی خودتون به شما اعتبار می بخشه. هرچقدر مخاطبین بیشتری پیدا کنید، مردم بیشتر شما رو جدی میگیرن.
7 برنده هیچ وقت از در جلویی وارد نمیشه
الکس باناین (سرمایهگذار) میگه
همه کسب و کارها و روش های زندگی مثه کلوب شبانهست و همیشه ۳ راه برای ورود بهش وجود داره
درب جلویی که ۹۹٪ مردم تو صف منتظرن تا وارد بشن
درب دومی هم وجود داره که افراد معروف و پولدارها از اونور میان
ولی همیشه همیشه یه راه سومی هم هست. اینکه از پنجره بیاید تو، یا از دیوار برید بالا، از آشپزخونه بیاید، یا از راه کارگرا وارد بشین، یه در رو هزار بار بزنید تا بازش کنن
جواب این سوالات که «چطور بیل گیتس اولین محصول نرم افزاریش رو فروخت» یا «چطور اسپیلبرگ جوون ترین کارگردان هالیوود شد» اینه که همشون از درب سوم وارد شدن
در مثال بالا منظورالکس باناین این نیست که دزدکی وارد ساختمون بشیم، اون میگه که همیشه یه راه سومی وجود داره که متفاوته. این ماییم که باید اون راه رو پیدا کنیم و اینجوریه که موفق میشیم.
هیچکس با روشی که بقیه به موفقیت رسیدن به موفقیت نمیرسه و همه فرصتهای متفاوتی دارن و این کاملا به ما بستگی داره که چطور از این فرصت ها استفاده کنیم
سجاد راد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۲ نشانه یک محیط کاری سمی
تنبیه همیشه هست ولی هیچ پاداشی وجود ندارد.
برای انجام هر کاری بوروکراسی شدید و سطوح متعدد تأیید و مدیریت وجود دارد و تلاش میشود که کوچکترین رفتار کارمندان نیز از بالا کنترل شود.
سودآوری، شکست دادن رقیب و کاهش هزینهها تنها مواردی هستند که مورد توجه قرار میگیرند و به موارد دیگری که در سود خالص شرکت نقش دارند، توجهی نمیشود.
مدیران با قلدری بر کارمندان حکومت میکنند یا اجازه قلدری کردن را به بعضی کارمندانشان در سازمان میدهند.
با افراد همچون اشیاء یا منابع هزینه رفتار میشود نه دارایی و ثروت شرکت و به خوشحالی و رفاه آنها اهمیت بسیار کمی داده میشود. همچنین شواهد و نشانههای همدلی و همدردی رهبران با کارمندان بسیار اندک است.
کارمندان باید درون سازمان با هم رقابت کنند و این رقابت با یک سیستم ارزیابی که بر روی عملکردهای فردی تمرکز میکند و به کار گروهی توجهی نمیکند، به آنها تحمیل میشود.
در محیطهای کاری سمی، تعادل میان کار و زندگی وجود ندارد و زندگی فردی یا خانوادگی افراد باید برای کارشان قربانی شود.
خودشیفتگی مدیران و داشتن رئیسهایی که گمان میکنند مرتکب هیچ اشتباهی نمیشوند، یکی دیگر از نشانههای محیط کاری سمی است.
همکاران غرغرو
شفافیت وجود ندارد. زمانی که شفافیت و ارتباط کمی درباره اهداف درون سازمان وجود داشته باشد، تقریبا غیرممکن است که بتوانیم برای به ثمر رساندن کارها، یک رابطه خوب و مبتنی بر اعتماد شکل بدهیم.
نبود یک چارچوب بنیادین در کار باعث ایجاد هرجومرج میشود. زمانی که فردی برای انجام یک کار مشخص توبیخ میشود درحالیکه فرد دیگری برای انجام همان کار ترفیع میگیرد، این احساس ایجاد میشود که هیچ روال مشخصی وجود ندارد و کارمندان فکر میکنند مدیران از برخی کارمندان طرفداری میکنند.
محیط به معنای واقعی کلمه بیمار است. زمانی که محیط کار به این شکل سمی باشد کارمندان واقعا دچار خستگی، فرسودگی و بیماری جسمی میشوند.
منبع: inc
سایت chetorestan
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
رفتارهای ضد شهروندی سازمانی
این یک واقعیت است که یکی از مسائلی که سازمان های امروزی با آن مواجه اند، وجود رفتارهایی چون طفره رفتن از کاره، لجبازی و خودسری ، مقاومت در برابر اقتدار، کینه توزی و پرخاشگری است. این رفتارها به عنوان رفتار ضد شهروندی شناخته شده اند و بر عملکرد سازمان و روابط بین شخصی و احساسی افراد، تاثیر می گذارد.
هاربر عنوان کرد که بین 33 تا 75 درصد همه کارکنان، هر يك به شكلی، رفتارهایی منفی مانند دردی و خرابکاری دارند
شیوع رفتارهای ضد شهروندی در سازمان ها و نهاد های دولتی، به اعتماد عمومی صدمه می زند و بر اجرای وظایفشان تاثیر می گذارد. در بخش خصوصی نیز این رفتارها به اخراج کارکنان، از دست دادن مشتری و ورشکستگی سازمان های ضعیف می انجامد.
ابعاد رفتار ضد شهروندی
یکی از کامل ترین مفهوم سازی ها از رفتارهای ضد شهروندی، توسط جلینک وافرت (2006) و با اقتباس از نیومن و بارون (1998) و اسکارلیکی و فولگو (1997)، ارائه شده است. شامل مفاهیمی نظیر الجبازی و خودسری ، مقاومت در برابر اقتدار، اجتناب از کار، کینه توزی، و پرخاشگری است.
لجبازی و خودسری: منظور از این نوع رفتار ضد شهروندی، هر رفتار آشکار کارمند است که به طور مستقیم، مغایر سیاست ها و انتظارات سازمان باشد. چنین رفتاری، به شکلی مداوم و در معرض عموم، مدعیانه و دشمنانه ابراز می شود
مقاومت در برابر اقتدار: بر خلاف لجبازی و خودسری که مستقیم و آشکار ابراز می شود، این بعد از رفتار ضد شهروندی به طور کلی درونی تر و بدون اعتراض علنی، انجام می شود. افرادی که در برابر اقتدار سازمان و مدیریت آن مقاومت نشان می دهند به مثابه یک نیروی مخالف و با عقیده ای متفاوت، تلقی شده، اغلب به صورت آتش زیر خاکستر هستند. رفتار هایی مانند جبهه گیری عمومی در برابر سازمان و دور زدن و یا کنار گذاشتن مدیران، نمونه هایی از این نوع رفتارها هستند.
طفره رفتن ازکار: اجتناب یا فرار از کار را می توان مشتمل بر هر رفتاری دانست که با قصد سرباز زدن، انکار و فراموشی کار با وظایف و مسئولیت های مربوط به آن، انجام می شود. به ویژه در مشاغلی که حضور فیزیکی در یک محل مشخص مطرح نیست مثل بازاریابان که اغلب، بیرون از محل سازمان فعالیت می کنند. طفره رفتن از کار، بیشتر به منزله یک جنبه از رفتار ضد شهروندی نمایان می شود.
کینه توزی: هر رفتاری است که در راستای تلافی خطاها و آسیب های گذشته انجام شود مانند انجام هزینه های غیر تجاری، دزدیدن مواد شرکت، در میان گذاشتن اسرار شرکت با دیگران.
راهکار مدیریتی
مدیران می توانند با مدیریت فضای اخلاقی سازمان، بر رفتارهای افراد سازمان اثر گذاشته و سبب کاهش رفتارهای غیر اخلاقی و ضد شهروندی شوند. مهم آن است که مدیران بدانند انتظار بروز رفتار های اخلاقی و شهروندی توسط کارکنان در شرایطی که خود و سازمان شان، غیر اخلاقی عمل می کنند کاملا بیهوده است.
رفتارهای حاکم بر سازمان ها کاملا دو طرفه است، به این معنی که بد رفتاری از یک طرف، نمی تواند رفتار های مثبت از طرف دیگر را به همراه داشته باشد.
پس اگر سازمان ها مایلند به بهبود فضای رفتاری خود کمک کنند پیش از توصیه کردن به کارکنان شان، باید ابتدا به خود توصیه کنند که درست، انسانی و اخلاقی عمل کنند. هر قدر، سازمان انتظار بروز رفتارهای شهروندی و اخلاقی بیشتری داشته باشد باید به همان میزان، تعهد خود را در قبال بروز رفتارهای اخلاقی نسبت به کارکنان و کل سازمان ارتقاء دهد. رفتار کارکنان، بازتاب رفتار مدیران است، اگر چنین باشد، تغییر در این بازتاب، مستلزم تغییر در رفتار اوليه است.
تئوری فضای اخلاقی، بیان کننده این واقعیت است که می توان به جای وضع قوانین و دستورات انضباطی و کنترل های یک جانبه مدیریتی و اجبارها و محدودیت ها (که غالبا بدون نتیجه است)، نسبت به مدیریت فضای اخلاقی سازمان، همت گماشت واز این طريق است که نوعی پایبندی از سر آگاهی و مسئولیت نسبت به مدیران و کارکنان به وجود خواهد آمد و رفتارهای ضد شهروندی، جای خود را به رفتارهای شهروندی خواهند داد.
باتشکر از جناب آقای دارابی فرد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
با احساس عدم ارزشمند بودن در کارتان چه باید کرد؟
اصلاً جالب نیست برای کاری تلاش کنید و زحماتتان اصلاً دیده نشود. چگونه می توانید بدون اغراق در کارتان دستاوردهایتان را برجسته سازید؟ درخصوص این عدم قدردانی با چه کسی باید صحبت کنید؟ و در صورت عدم تغییر شرایط، چقدر باید در آن شرکت بمانید؟
به نظر آنی مک کی، نویسندۀ کتاب «چگونه در محل کار خوشحال باشیم»، چیزی بدتر از دیده و شنیده نشدن در محیط کاری وجود ندارد. همۀ ما نیازی انسانی برای مورد تقدیر قرار گرفتن بابت تلاش هایمان داریم و به همین علت وقتی همکارانمان کمک ها و تلاش هایمان را نمی بینند، احساس عدم تعلق به ما دست می دهد و ممکن است نگرانی موجهی راجع به پیشرفت های حرفه ای بالقوه مان پیدا کنیم.
ولی به زعم کارین دیلون، نویسندۀ کتاب «راهنمای HBR درخصوص سیاست های کاری»، برای تغییر شرایط کاملاً ناتوان هم نیستید. راه های بسیاری وجود دارند که می توانید به کمک آنها مردم را متوجه تلاشهایتان کنید و کلید آن در «یافتن راه هایی دیپلماتیک برای ارتقای خودتان است.»
در اینجا چند ایده را در این خصوص مطرح می کنیم:
1 واقع بین باشید
به قول مک کی، پیش از هر اقدام از خود بپرسید که آیا راجع به میزان قدردانی که «از رئیس، همکاران، همتایان و مشتریان» دریافت می کنید واقع بین هستید یا خیر. وی پیشنهاد می کند که به هنگام احساس عدم قدردانی، از خودتان بپرسید که آیا کارم فوق العاده بود؟ اگر مطمئن نیستید، نظر شخصی دیگر مثل «همکار رده بالاتر» و یا همکاری را که برایش احترام قائلید بپرسید.
2 با رئیس خود صحبت کنید.
مک کی اضافه می کند که اگر تلاش هایتان بی پاسخ می مانند، با رئیستان وارد گفتگو شوید. یک مدیر حد متوسط توجه چندانی به نیازهای انسانی ندارد. اگر مورد شما نیز در همین دسته جای می گیرد، می توانید به او نشان دهید که خواهان دیالوگ بیشتری درخصوص عملکردتان هستید. اگر هم رئیستان در ردۀ متوسط به خوب باشد، ممکن است به این یادآوری نیاز داشته باشد.
پیشنهاد مک کی آن است که چیزی شبیه به این را بگویید: «مایلم راجع به سه ماه گذشته صحبت کنیم تا متوجه نقاط قوتم شده و بدانم در چه بخش هایی نیاز به یادگیری بیشتر دارم.»
3 تیمتان را به چشم بیاورید
به زعم دیلون، اگر تیمی را تحت رهبری دارید، باید به دنبال راه هایی بگردید که از طریق آن بتوانید کارهای گروه را به دیگران شرح داده و علت اهمیت آن را یادآور شوید.
راههای بهتری برای جلب توجه رئیستان به تلاش های روزمره تان بیابید. اجازه ندهید که گزارش ها یا ارائه ها بدون مشخص شدن اینکه چه کسی آنها را ایجاد کرده بیرون بروند.
4 از کمک های سایرین تقدیر کنید.
یکی از راه های مطمئن برای دیده شدن کارتان – گرچه ممکن است متناقض به نظر برسد- «ستودن و قدردانی از دیگران است». در اغلب موارد، پاسخ شخص مقابل به این کار اقدام متقابل است. اگر رئیستان بازخورد مثبتی ارائه نمی کند، با اعضای تیمتان راجع به اینکه چطور می توانید همدیگر را حمایت کرده و خوشبینی را در میان سطوح ایجاد کنید صحبت کنید.
5 به خود اعتبار ببخشید
دیلون اذعان می دارد که گرچه مورد تقدیر و تشکر قرار گرفتن بابت کارتان بسیار عالی است، ولی نباید تمامی انگیزۀ خود را از افتخارات، تقدیر و قدردانی های دیگران دریافت کنید. او همچنین می افزاید: «مراقب باشید که به هنگام اندیشیدن به کارهای اشتباهتان وارد فاز عدم کفایت و نالایقی نشوید». بلکه بُردهایتان را لیست کنید.
6 سازمانتان را ترک کنید!
اگر همچنان در شرکتتان احساس بی ارزشی می کنید، ممکن است دال بر این باشد که آن شرکت جای مناسبی برای شما نیست. همۀ ما در مشاغلی می مانیم که به دلایل بسیار ممکن است مناسب ما نباشند؛ شاید به کسب تجربه احتیاج دارید و یا به این دلیل نتوانید جابجا شوید که می خواهید در مکان جغرافیایی معین باشید. ولی اگر می خواهید شغلتان رضایت بخش تر باشد و تمامی راه ها را نیز امتحان کرده اید، شاید زمان آن فرارسیده که به دنبال کار دیگری بگردید.
منبع: HBR
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هنر مصاحبه برای جذب استعدادهای بزرگ
فرآیند جذب نیرو برای شرکتها فرآیندی حساس است که طی آن، داوطلبان دوست دارند در مورد شرکت و نقش خود بیشتر بدانند و از سوی دیگر مدیران نیز میخواهند از این فرصت برای شناخت توانمندیهای افراد بهره ببرند. گفتگوهای انجام شده در قالب مصاحبه در نهایت به نقطهای میرسد که طرفین به این اطمینان میرسند که استخدام فرد به نفع هر دو طرف است.
مصاحبه با استعدادهای برتر باید به صورت انفرادی و خصوصی انجام پذیرد تا مشخص شود آیا الگوهای فکری و رفتاری فرد داوطلب با شغلی که قرار است بر عهده بگیرد، تطابق دارد. بنابراین باید وقت کافی برای هر کدام از کاندیداها اختصاص و آنها را به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
بهترین راه برای کشف استعدادهای یک فرد در مصاحبه اینست که به او فرصت داده شود تا با انتخابهایی که میکند، خود را به بهترین شکل ممکن نشان دهد و به عبارت بهتر خود را برای شما آشکار سازد. از این منظر مصاحبههای شغلی باید آیینه تمامنمایی از آن رفتاری باشد که فرد بعد از تصدی شغل مورد نظر از خود بروز خواهد داد، بنابراین در حین مصاحبه بهتر است سوالاتی باز پرسیده شود که حاوی مسیرهاگالوپ کارکردی است و فرد داوطلب را در معرض موقعیتهایی قرار میدهد که در عرصه واقعی با آن روبرو خواهد شد.
مطرح کردن سوالاتی که با «به من بگو وقتی که...» شروع میشوند میتواند کمک قابلتوجهی به شما در درک جزئیات مهم و کلیدی در مورد داوطلبان کند. در پاسخ به این سوالات است که مصاحبهکنندگان میتوانند از جزئیات مهم و کلیدی و ظرافتهای مهم در مورد افراد سر دربیاورند و بفهمند که او در برخورد با موقعیتهای کاری چگونه عمل خواهد کرد.
از طریق طرح چنین سوالاتی است که میتوان افرادی را که فقط از نظر آکادمیک قوی هستند، اما در عرصه عمل دچار مشکل و چالش هستند از افرادی که مرد عمل و روزهای سخت هستند، تشخیص داد.
بهعنوان مثال، فرض کنید میخواهید فردی را برای نمایندگی فروش استخدام کنید و به دنبال فردی میگردید که استعدادهای مدنظر شما را برای این کار داشته باشد. شما میتوانید چنین سوالی را مطرح کنید: «به من بگو چگونه میخواهی بر مقاومتهای علیه ایده مورد نظرت مقابله کنی؟» شما با طرح این سوال میکوشید از جزئیاتی که فرد در پاسخ سوال شما به آنها اشاره میکند آگاهی یابید. شما به دنبال جوابهایی میگردید که من واقعی مصاحبهشونده را به شما میشناساند.
حال به این دو جواب احتمالی به سوال مطروحه دقت و آنها را با هم مقایسه کنید:
1 من فکر میکنم خیلی مهم است در چنین شرایطی، مقاوم و پایدار باشیم و اگر به نظر و ایده خود معتقدیم، روی آن پافشاری کنیم. اگر من به اعضای تیمم پیشنهادی دادم که با آن مخالف بودند، باید آن قدر بر نظر خود اصرار و تاکید کنم تا زمانی که پیشنهاد و ایده بهتری نسبت به آن ارائه شود.
2 اتفاقا همین دیروز این مساله برای من پیش آمد و من...
به نظر شما کدام یک از این دو جواب، بهتر و مشخصتر است؟ البته به سختی میتوان مشخص کرد، اما بهطور کلی میتوان گفت که جواب دوم از ویژگی متمایزسازی بیشتری برخوردار است چرا که در اینجا فرد در حال آوردن مثالی واقعی از دنیای واقعی و حاوی جزئیات است. جزئیاتی که میتوانند در عمل و به صورت کاربردی نیز روی دهند، درحالیکه در پاسخ اول داوطلب میکوشد تا تصویری کلی و نظری از مساله به شما ارائه دهد و نمیتواند به شما اطلاعات چندانی در مورد نحوه برخورد او با چنین موقعیتی در عرصه عمل بدهد.
با این همه، پس از طرح چنین سوالاتی لازم است که به نحوه برخورد افراد با موقعیتهای به تصویر کشیده شده توجه کرد و تشخیص داد که آیا آنها افرادی نکتهسنج هستند و اینکه آیا آنها از استعداد کافی برای ایفای نقش مورد نظر برخوردار هستند یا نه؟
در اینجا باید به این نکته مهم نیز توجه کرد که مصاحبهکنندگان نباید به خاطر ارضای حس کنجکاویشان اقدام به طرح سوالات متعدد و جزئی کنند، چرا که این کار موجب مخدوش شدن تصویر به دست آمده از فرد داوطلب خواهد شد.
منبع: گالوپ
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه میتوان از انرژی احساسی کارمندان بهرهبرداری کرد؟
هنگامی که از کارمندان شرکتهای موفق جویا میشویم که چه چیزی آنان را از کار در آن محیط خشنود میسازد، اغلب شگفتزده میشویم که چگونه پاسخهای دریافتی از تمامی افراد یک سازمان، جدا از رده، کارکرد یا گروهشان، یکپارچه و همراستا هستند. این تکیهگاههای فرهنگی برای افراد خارج از این محیط همیشه به سرعت قابل مشاهده نیستند.
ممکن است نیروی محرکه کارمندان یک مرکز درمانی خیریه، این باشد که کار آنان سبب افزایش طول عمر و سلامت بیماران خواهد شد؛ کارکنان یک شرکت معروف ممکن است از کار کردن در یک برند برتر و در سطح جهانی شناخته شده احساس افتخار کنند؛ افراد شاغل در شرکتهای تازه تاسیس شاید ساختار شکنانه بودن شرکت خود را همچون یک نشان افتخار بدانند؛ کارگران یک کارخانه شاید به سهم خود در نقش مولد کارخانه بنازند. این تفاخر، سوخت «انرژی احساسی» را تامین میکند که مفهومی حیاتی هم برای درک ما از فرهنگ سازمانی و هم برای بازدهی حداکثری کارمندان است.
البته امتیازهای بالا در بازدهی حداکثری کارمندان همواره به این معنا نیست که فرهنگ شما پشتیبان راهبردهای شما است یا بهعکس، امتیازهای بازدهی پایین الزاما به این معنا نیست که فرهنگ شما نابسامان است. ضرورتا، پیشرفت فرهنگی مترادف با بهبود بازدهی کارمندان نیست. بیایید نگاهی ژرفتر به چیستی این امر بیندازیم.
انرژی احساسی، فارغ از مشوقهای بیرونی نظیر پاداش یا مزایا، کارمندان را تشویق میکند که ادامه دهند و پیش بروند. منبع تغذیه این انرژی احساسی نقاط قوت بهخصوصی هستند که منشا حس افتخار در داخل یک شرکتند که افراد را به سوی سختکوشی بیشتر در جهت ارتقای سازمان هدایت میکند. احساس غروری که از این دستاورد حاصل میشود خود منبع تامین انرژی احساسی بیشتری خواهد شد که افراد را تشویق میکند برای دستیابی به موفقیتهای افزونتر باز هم بکوشند و به همین شکل این چرخه تکرار میشود.
درباره اینکه چرا احساس افتخار از پول اهمیت بیشتری دارد: جان کاتسن باخ در قدرتِ بزرگترین نیرو محرکه جهان چنین توضیح میدهد که احساس افتخار، یک اوج احساسی است که به دنبال کسب موفقیت پدید میآید. پیشبینی موفقیتهای آتی همچون یک منبع نیرو محرکه ذاتی عمل میکند که اغلب اوقات قدرتمندتر از مشوقهای رسمی و پاداشهاست.
توانایی بهرهوری از این منابع احساس افتخار بهویژه در دورههای دگرگونی و اختلال اهمیت پیدا میکند. در هنگام تلاش برای ایجاد دگرگونیهایی با مقیاس بزرگ، شرکتهایی که تعهد کارمندی بر پایه افتخار، احساسات یا فرهنگ موجود را به عنوان منبعی برای قدرت خود بهکار میبرند تقریبا دو برابر بیش از شرکتهایی که از این منابع استفاده نمیکنند، احتمال دستیابی به دگرگونی پایدار را دارا هستند.
تلاشهای ایجاد دگرگونی میتواند منابع احساس افتخار و در پی آن انرژی احساسی کاری شما را به مخاطره بیندازد. هنگامی که این معیارهای فرهنگی مورد حمله قرار میگیرند، کارمندان دچار بیاعتمادی و تشویش خاطر شده و ممکن است در مقابل تغییرات مقاومت کنند. در این شرایط رفتارهایی ضدتولید پدید میآیند، ازجمله زبانبازی برای پُربازده کردن اهداف و پنهانسازی اطلاعات بهمنظور حمایت از گروههای جداگانه (در درون یک سازمان).
در چنین حالتی دیگر جای تعجب نیست که پس از دو، سه سال، هزینهها کم کم افزایش یافته، سازمانهای مقلد شکل گرفته و شرکت خود را ناگزیر از رفتن زیر بار یک برنامه بازسازی دیگر میبیند.
برای بهرهوری کامل از انرژی احساسی یک سازمان، بایسته است که اهداف آن سازمان با چیزهایی که سبب ایجاد احساس افتخار در افراد از کار کردن در آن مکان میشود، پیوند بخورد.
نویسنده: Alice Zhou
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
راههای جذب پول و ثروت
با رعایت اصول زیر اندوخته ی مالی خود را افزایش دهید.
1 بدانید چه می خواهید
از آنچه که می خواهید مطمئن شوید و آگاه شوید، خیلی از ما حتّی خودمان هم نمی دانیم دقیقاً در زندگی به دنبال چه هستیم! مقدار پولی را که دوست دارید داشته باشید، تعیین کنید، برای مثال، دوست دارید، ۱۰۰ میلیون ریال پول داشته باشید، با این روش زودتر به هدف خود می رسید تا اینکه فقط بگویید من دوست دارم بیشتر پول در بیاورم.
2 به ندای درونی خود گوش دهید
هر آنچه که از ندای درونی خود می شنوید، به آن توجّه و عمل کنید. متأسفانه بیشتر ما به این مسائل اعتقادی نداریم و شاید همین حالا با خود بگویید: “من که اصلاً به این چیزها اعتقادی ندارم و نمی توانم حتّی این الهامات را از وجودم درک کنم!”، امّا حقیقت این است که این الهامات و نیروی درونی وجود دارندً و البته اگر خودتان بخواهید، شما را به طرف آنچه که می خواهید هدایت میکند.
3 مبلغی منطقی و صریح را در ذهن خود پرورش دهید
ابتدا از مبالغ کم و منطقی شروع کنید، برای مثال، ۱۰۰ میلیون ریال، هدفتان بر این باشد که در مرحله اوّل تمام تلاش خود را برای کسب این مبلغ متمرکز کنید و بعد به مبالغ بیشتر فکر کنید.
4 عمل کنید
اینکه فقط فکر کنید و خیال کنید، کافی نیست، عمل کنید! خیلی از افراد با این که از وضعیت کنونی خود راضی نیستند و می دانند در صورت اقدام به راهی بهتر به آنچه می خواهند می رسند، امّا جرأت گامی برتر را ندارند. بنابراین شجاع باشید و عمل کنید. ترس خود مانع موفقیت است.
رالف والدو چنین می گوید: “توصیه من به جوانان این است که برای موفقیت، به آنچه که صحیح است امّا از رسیدن به آن می ترسید یا ناامید هستید، عمل کنید”، سوزان جفرز نیز معتقد است:”باید از مانع ترس عبور کنید، تا کامیاب شوید”، با تصمیمی جدّی و اوّلین گام شما برای موفّقیت، تمامی دنیا شروع به همکاری با شما می کنند و به میل شما راه می آیند.
5 از موانع نترسید
دریا همیشه آرام نیست، زندگی هم مثل دریاست، گاهی مجبورید با دریایی موّاج و طوفانی دست و پا بزنید تا بر موانع پیروز شوید. بیشتر ما به محض شکست یا سختی، ناامید شده و از ادامه راه می ترسیم، با سرزنش و افسردگی نه تنها کاری پیش نمی برید، بلکه اوضاع شما از قبل هم بدتر می شود، همانطور که کارل ساگن می گوید:”بهتر است عوض اینکه چرا تاریک است و غر بزنید، حتّی با یک شمع کمی آنجا را روشن کنید”، یا به قول ما ایرانی ها، “ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است”.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بهترین راه برای تبدیل شدن به یک مدیر صاحب نفوذ
نیک مورگان نویسنده کتاب نشانههای قدرت میگوید «به دست آوردن قدرت نفوذ بر دیگران در محل کار مدرن و امروزی بسیار دشوار است. وجود حجم بسیار بالای اطلاعات در دسترس همگان و سرعت زندگی دیجیتالی (منجر به کوتاهی فاصلهها) شده است. با این حال فشار موجود در محل کسبوکار برای گرفتن نتیجه، اهمیت داشتن توانایی نفوذ بر دیگران را دو چندان میکند
در اینجا لازم است به چند نکته پرداخته شود:
ایجاد ارتباطات: کلارک میگوید در یک سطح اساسی یکی از دلایلی که مردم برای شما کاری انجام میدهند یا ایده شما را پشتیبانی میکنند یا با بودجه مورد نظرتان موافقت میکنند این است که شما را دوست دارند. برای رسیدن به این نقطه شما نیاز دارید که یک ارتباط کاری خوب با همکارانتان برقرار کنید.
قبل از تلاش برای متقاعد کردن گوش دهید: بهترین راه برای اینکه همکاران از شما و موضوعات مورد نظرتان پشتیبانی کنند این است که آنها احساس کنند شما شنونده نظرات آنها هستید. پس از همکارانتان درخواست کنید که دیدگاهها و توصیهها خود را با شما در میان بگذارند.
مراقبت از زبان بدن: مورگان میگوید مردم بهطور مداوم در حال ارزیابی این هستند که آیا به شما اعتماد کنند یانه ؟ ما سخت تلاش میکنیم که تا جواب این سوال را پیدا کنیم که افراد دوست ما هستند یا مخالف ما ؟ زبان بدن شما در درستی شکل انتقال پیام مدنظر شما، نقش بسیار مهمی دارد. همان اندازه که درست ایستادن، عقب دادن شانهها و با مخاطب خود با سر بالا گفتوگو کردن نشانه اعتماد به نفس، فرماندهی و احاطه شما بر موضوع مورد گفتوگو است، برعکس با سر پایین وبا چشمهای دوخته شده به پاهای خود صحبت کردن در جلسات کاری پیام متضادی را به مخاطب انتقال میدهد.
توسعه تخصص: کلارک میگوید، راه دیگر برای افزایش نفوذ در محل کار این است که در صنعت یا سازمان خود بهعنوان یک متخصص شناخته شوید. این توانمندی یک شبه اتفاق نخواهد افتاد، اما شما میتوانید برای توسعه تخصص و مهارتهای حیاتی کسبوکار اقداماتی انجام دهید.
نقشه راه استراتژیک: هنگامیکه زمان قدرت نفوذتان برای ترویج ابتکار و ایده خاصی که بهوجود آوردهاید فرا میرسد باید یک فرد استراتژیست باشید. توجه داشته باشید که اینجا جنگ بازی موقعیت است، موقعیت چه کسی ممکن است بهوسیله برنامههای شما تهدید شود و چگونه میتوانید آنها را همسو و در راستای اهداف ویژهای که طراحی کردهاید به حرکت درآورید ؟
به مردم آنچه میخواهند ارائه دهید: شما میتوانید بهوسیله شرح صادقانه مساله بهعنوان یک مزیت برای افرادی که میخواهید در کنار شما باشند، نفوذ خود را روی یک مساله خاص افزایش دهید. نیازها، دیدگاهها و سلیقه هر ذینفع را در نظر بگیرید. مورگان میگوید کشف کنید، افراد نیاز به شنیدن چه چیزی دارند و چه چیزی توجه آنها را جلب میکند.
مترجم: محسن عزیزی
منبعHarvard Business Review
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
4 روش برای قاطع بودن در کار
اعتماد به نفس و قاطع بودن را به طور طبیعی هرکسی ندارد، اما اگر شما خجالتی و کم حرف هستید این مطلب به شما کمک میکند تا از این عادات دست بکشید. این عادات نه تنها به دیگران فرصت استفاده از شما را میدهد، بلکه اعتماد به نفستان را نیز از دست خواهید داد. با این کار شما شانس بدست آوردن ارتقاء را از نیز دست میدهید.
دست از عذرخواهی کردن بردارید.
فروتن بودن به طور کلی چیز بدی نیست، اما وقتی که شما در محیط کاریتان از کلمه "متاسفم" استفاده میکنید، به هیچ وجه اعتبارتان را ضمانت نمیکنید. با این کار ایدههایتان را زیرسوال میبرید و ثبات نداشتنتان را نمایان میکنید.
بنابراین دفعه بعد، به خاطر کاری که به شما واگذار شده و شما به روش متفاوتی آن را انجام دادهاید و با نادرست بودنش موافق نیستید، سریع نگویید "متاسفم". بگوید در این مورد اجازه دهید نظر دیگران را هم جویا شویم بعد در صورت لزوم من پاسخگو خواهم بود.
لغاتتان را با دقت انتخاب کنید.
اگر از بیان لغاتی که باعث میشود افراد گمان کنند شما در زمینه کاریتان اعتماد به نفس ندارید دست بردارید، بهتر میتوانید بر دیگران اثر بگذارید.
تصور کنید که موضوع مهی است و شما میخواهید آن را در جلسات هفتگی با تیمتان در میان بگذارید. اگر شما اینطور شروع کنید: " این صرفا ایدهای است ، اما ..." ایدهتان را ارزان فروختهاید، به جای آن بگویید: "ایده من اینست که چنین کنیم و در نتیجه آن، این اتفاقها خواهد افتاد" با این کار چرایی ایدهتان را توضیح میدهید.
همیشه در موردی که میخواهید صحبت کنید، اطلاعات کسب کنید.
با اعتماد به نفس بودن موقعی که اطلاعات تان کافی نیست، سخت میشود. بنابراین وقتی میخواهید وضعیتی را ایجاد کنید یا توضیح دهید، ابتدا مطمئن شوید که هر آنچه را که به آن نیاز دارید میدانید. اگر شما به خود مطمئن نیستید، باید دایره اطلاعاتتان را در زمینه کاریتان بالا ببرید.
درک کنید احتمال از دست دادن وجود دارد.
برخی افراد خجالت زده، از بااقتدار صحبت کردن دوری میکنند چرا که میترسند به نتیجه معکوس برسند. اما حقیقت اینست که اختلاف زیادی بین قاطع بودن و پرخاشگر بودن وجود دارد. قاطع بودن بارمعنایی مثبتی به خصوص در سطح مدیریتی دارد، اما پرخاشگر بودن میتواند به حرفهتان آسیب برساند. قبل از به رسمیت شناخته شدنتان، این احتمال وجود دارد که به دلیل قاطع نبودنتان حذف شوید. در حقیقت، موقعی که همکارانتان ببینند شما توانا و لایق هستید بیشتر به شما احترام خواهند گذاشت.
با اعتماد به نفس بودن باعث میشود شما به موفقیتهای بیشتری دست یابید. قاطع بودنتان نه تنها به حرفهتان کمک میکند بلکه باعث میشود تجارب کاری برایتان لذت بخش شود.
منبع: glassdoor
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
با پول نفت ایران کدام شرکت ها را می توان خرید؟
اپل (Apple)
گرانترین کمپانی دنیا با ارزش 725 میلیارد دلار، اپل نام دارد. در رابطه با ارزش این کمپانی بهتر است بدانید این مقدار بیش از 2 برابر ارزش کشور یونان است. با احتساب درآمد میانگین نفتی ایران چیزی حدود 52 سال زمان لازم است تا بتوان کمپانی اپل را تصاحب کرد!
گوگل (Google)
گوگل، بزرگترین کمپانی اینترنتی دنیا ارزشی معادل 345/849 میلیارد دلار دارد که اگر بخواهیم با میانگین درآمد فعلی نفتی ایران آنرا بخریم، زمانی معادل 25 سال نیاز خواهیم داشت. البته با این مقدار میتوانیم 125 تیم مثل منچستر یونایتد را نیز بخریم.
مایکروسافت (Microsoft)
کمپانی مایکروسافت در حال حاضر ارزشی معادل 333/524 میلیارد دلار دارد، برای خرید میبایست حدودا 24 سال و 10 ماه درآمد نفتی ایران را داشته باشیم. البته حساب بیلگیتس را از این کمپانی جدا کنید زیرا شخص بیلگیتس هماکنون سرمایهای معادل 80 میلیارد دلار دارد که چیزی معادل 6 سال درآمد نفتی ایران با قیمت کنونی است.
سامسونگ (Samsung Electronics)
سامسونگ بهعنوان بزرگترین تولیدکننده تلفنهمراه دنیا و یکی از برترین تولیدکنندگان لوازم خانگی ارزشی معادل 214/039 میلیارد دلار دارد که برابر با درآمد نفتی 15 سال ایران است. این کمپانی در سال 2014 درآمدی معادل 45/45 میلیارد دلار را داشته که حدود 3 برابر درآمد فعلی نفتی یک ساله ایران است
فیسبوک (FaceBook)
فیسبوک در سال 2015 توانست 29امین کمپانی با ارزش دنیا لقب بگیرد. فیسبوک هماکنون ارزشی معادل 183/860 میلیارد دلار دارد، این بهمعنی 13 سال درآمد نفتی ایران است.
اینتل (Intel)
بزرگترین کمپانی تولیدکننده پردازنده دنیا با اینکه اینروزها همچون گذشته قدرتمند نیست، اما با ارزش 148/094 میلیارد دلاری خود هنوز یکی از باارزشترین کمپانیهای دنیا محسوب میشود؛ برای تصاحب اینتل باید هزینهای معادل 11 سال درآمد نفتی ایران صرف شود.
والتدیزنی (Walt Disney)
دیزنی بهعنوان یکی از با سابقهترین کمپانیهای صنعت انیمیشن ارزشی معادل 178,267 دلار دارد که با درآمد نفتی 12 سال ایران برابری میکند. انیمیشن یخزده (Frozen) ساخته والتدیزنی با فروش یک میلیارد و 279 میلیون و 852 هزار و 693 دلار یکی از پرفروشترین انیمیشنهای تاریخ است.
کوکاکولا (Coca-Cola)
زمانی کمپانی کوکاکولا بهعنوان برترین برند تجاری دنیا شناخته میشد، با اینکه این لقب هماکنون در اختیار اپل است اما بازهم کوکاکولا با ارزش 177/142 میلیارد دلاری خود یکی از گرانترین کمپانیهای دنیا است. برای خرید کوکاکولا با درآمد نفتی ایران چیزی حدود 13 سال زمان لازم است.
تویوتا (Toyota Motor)
کمپانی ژاپنی Toyota بهعنوان یکی از با ارزشترین کمپانیهای خودرو ساز دنیا ارزشی برابر 238/924 میلیارد دلار دارد که برای خرید آن باید درآمد نفتی 17 سال ایران را بپردازیم. تویوتا هماکنون 339 هزار کارمند دارد و از 13 زیر مجموعه تشکیل شده است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیران بزرگ چگونه بازخورد نشان میدهند؟
مدیران بزرگ از هر تکنیکی برای نشان دادن بازخورد بهره ببرند، در نهایت بهگونهای عمل میکنند که گویی آیینهای تمامنما در برابر دیدگان کارکنان قرار میدهند تا خود و نقاط قوتشان را بهتر و شفافتر ببینند و بدانند که چه اثری بر جهان پیرامونشان گذاشته و میگذارند.
تحقیقات موسسه گالوپ نشان داده که رویکردهای مورد استفاده مدیران بزرگ دارای سه ویژگی مشترک است که در این مطلب به آنها اشاره خواهد شد:
اول اینکه بازخوردهای آنها دائمی و پیوسته است و با توجه به نیاز کارمندان و شرایط موجود دامنه آن تغییر پیدا میکند. آنها حتی برای چند دقیقه هم شده در طول هر ماه جلساتی با کارمندان برگزار میکنند و به آنها بازخورد نشان میدهند.
حال ممکن است پرسیده شود که اگر تعداد کارمندان زیرمجموعه یک مدیر آنقدر زیاد باشد که امکان صرف چهار ساعت در سال برای هر کدام از آنها وجود نداشته باشد، تکلیف چیست؟ در پاسخ به این سوال باید گفت، اگر مدیر نتواند چنین کند به این معناست که بر افرادی بیش از حد مجاز مدیریت میکند و باید مسوولیت مدیریت تعدادی از آنها را به دیگران واگذار کند تا وقت کافی برای چهار سگالوپ سال برای بازخورد به همه افرادش داشته باشد.
دومین ویژگی این تکنیکها آن است که هر کدام از جلسات بازخورد با مروری سریع و کوتاه بر عملکرد گذشته آغاز میشود. البته منظور از این کار به هیچ عنوان بازخواست کارکنان نیست و مدیران نباید در این جلسات به دنبال مچگیری یا سنجش عملکردها باشند، بلکه باید تمرکزشان را بر رفع موانع و بهبود شرایط قرار دهند.
این جلسات باید با هدف کمک به کارکنان برای اندیشیدن به جزئیات سبک کاری و همچنین کشاندن بحث به سمت صحبت راجع به استعداد و تواناییشان صورت پذیرد.
پس از این بررسیهای اجمالی، نوبت به صحبت درباره آینده و تغییرات مثبت و لازم در سبک کاری افراد میرسد که طی آن میتوان راجع به موضوعاتی مانند انتخاب راههایی برای رسیدن به اهداف که با کمترین مقاومت از سوی کارمندان روبهرو شود و راههای جدید همیاری بحث و تبادل نظر کرد.
مدیران بزرگ به شدت از نشان دادن بازخوردهای عملکردی برای هر کارمند در برابر دیگران پرهیز میکنند و همیشه این کار را در خلوت و به صورت خصوصی انجام میدهند. چرا که معتقدند هدف از نشان دادن بازخورد چیزی نیست مگر کمک به هر کدام از افراد برای درک بهتر شرایط و شناسایی نقاط قوت طبیعیاش که این کار به صورت عمومی و جمعی فاقد کارآیی و توجیه است.
منبع: گالوپ
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چهار سبک رهبری
1 سبک اوّل :هدایت گرانه Directive
رهنمون و هدایت زیاد –حمایت کم
در این سبکِ رهبری، رهبر برای دستیابی به هدف دستورات و راهنمایی های لازم را به فرد می دهد و شیوه ی درست انجام کار را بروشنی به او نشان می دهد.
مدیر بر عملکردِ کارمند نظارت می کند تا او بتواند بطور مرتب نتایج و پیشرفت کار را ارزیابی کند.
2 سبک دوّم : مربی گرانه Coaching
هدایت و رهنمون زیاد- حمایت زیاد
در این شیوه ، رهبر درباره شیوه ی دستیابی به هدف و چگونگی انجام تکلیف از سوی رهبر ارائه می شود. در این سبک رهبر درباره ی چگونگی انجام کار توضیحاتی به زیر دست خود می دهد ولی نظرات او را هم می پرسد و بتدریج او را وارد فرایند تصمیم گیری می¬کند.
3 سبک سوّم: پشتیبانی/حمایت گرانه Supportive
هدایت کم- حمایت زیاد
در این سبک رهبری، رهبر و فردِ زیردست باهم در فرایند تصمیم گیری فعال هستند.
کار اصلی رهبر در این شیوه تسهیل_گری، گوش دادن به اظهار نظرات فرد زیردست ،طرح سئوالات مناسب برای شناسایی افکار و احساسات او و تشویق و دلگرمی اوست.
4 سبک چهارم: تفویض اختیار
هدایتِ کم – حمایتِ کم
در این سبک رهبر فقط از توانایی و اقدامات فردِ زیر دست قدرشناسی می کند و از پیشرفت و اقدامات رشدمند او که نتیجه اش شکوفایی توانمندی هایش خواهد بود حمایت می کند. فردِ زیردست بدون نیاز به رهبر خودش می تواند تصمیم بگیرد و اقدام کند.
دکتر علی صاحبی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه کارمندتان را به شکلی اخلاقی تعدیل کنید؟
چه یک کارمند به انتهای دوران آزمایشی استخدام خود رسیده باشد، و چه در پست جدیدش دچار چالش جدی شده باشد، این امکان وجود دارد که مدیران شرکت به این جمعبندی رسیده باشند که او از توانایی کافی برای برعهده گرفتن آن شغل برخوردار نیست و باید عذر وی را خواست.
در چنین مواردی، مدیران با پرسشهای متعددی روبهرو میشوند: آیا میتوان فرصت دیگری به این کارمند داد؟ آیا شرکت به اندازه کافی به او کمک کرده تا نقش خود را بهخوبی انجام دهد؟ آینده او پس از اخراج چه خواهد شد؟ آیا باید این خبر را یکباره به او داد یا برای اینکار زمینهچینی کرد؟
گاهی اوقات این سوالات و پرسشهایی از این دست، بیجواب مانده و مدیران ترجیح میدهند تا بیخیال قضیه شده و از جابهجایی آن فرد صرفنظر کنند، اما در بسیاری از موارد این کار اجتنابناپذیر بهنظر میرسد. در نتیجه برخی مدیران میکوشند تا با پیشنهاد پستی جدید به کارمندی که در شغل کنونیاش ناتوان است، او را نسبت به آینده امیدوار نگه دارند اما این کار شرکت را دچار مشکلات بزرگتر میسازد.
اما، مدیران بزرگ در چنین شرایطی با کنار گذاشتن تردیدها، تکنیک خاصی دارند که از آن با عنوان «عشق و محبت قاطع» یاد میشود. در چنین شرایطی، قاطعیت موجود در این تکنیک از تاکید ویژه مدیران بزرگ به مطلوب بودن عملکردها و برخورداری افراد از استعدادها، دانش و مهارتهای لازم برای ایفای یک نقش سرچشمه میگیرد. آنها به روشنی میدانند که چه سطحی از عملکرد افراد، سطح نامطلوب تلقی میشود و باید با آن برخورد قاطع کرد. آنها در کنار این قاطعیت، این فرصت را نیز در اختیار کارمندان کممهارت قرار میدهند تا با تقویت دانش و مهارت خود، عملکرد بهتری از خود نشان دهند.
عنصر عشق و محبت باعث میشود ابعاد و پیامدهای منفی ناشی از حذف یک کارمند از پستی که در اختیار دارد، کمتر احساس شود و همینجاست که شناخت درست و کامل مدیران بزرگ از استعدادها و توانمندیهای پیدا و پنهان کارمندان بیش از هر زمان دیگری بهکار میآید.
مدیران بزرگ هنگامی که خود را برای جلسه تودیع با یک کارمند آماده میکنند به هیچعنوان دچار تردید یا عذاب وجدان نمیشوند؛ چراکه میدانند با این کار به کارمند مذکور کمک میکنند و او را از شر ادامه کاری که دوستش ندارد یا برای آن ساخته نشده، نجات میدهند.
مدیران بزرگ سعی میکنند با شناختی که از استعدادهای او دارند به آنها پیشنهاد کاری جدید بدهند که برای او جذاب بهنظر برسد. آنها بر این عقیده نیستند که تمام تقصیر ارائه عملکرد ضعیف متوجه کارمند و ناشی از کمکاری اوست، بلکه معتقدند که عامل اصلی این است که فرد در جای درست گمارده نشده و سنخیتی بین استعدادها، مهارتها و دانش او با آن پست وجود ندارد.
چنانچه کارمندی بهرغم تمام تلاشهای خود و شرکت برای ارتقای عملکرد همچنان به ارائه عملکرد ضعیف ادامه دهد، مدیر با آیینه در دست در مقابل او ایستاده و به او نشان میدهد که آن شغل برای او مناسب نیست و تناسبی با مهارتها و دانش او ندارد.
آنها بهصورت کاملا واقعی دوست دارند افرادشان نقشهایی را پیدا کنند که در آن به کمال موفقیت و پیشرفت میرسند.
این تعریف به ما نشان میدهد که نهتنها نباید نسبت به عملکرد ضعیف کارکنان بیتفاوت ماند، بلکه باید با قاطعیت با آن برخورد کرد و برای رفع آن چارهای اندیشید.
براساس این تعریف اخراج یک کارمند از یک پست و جابهجا کردن او در شرکت نه یک امر ناگوار و دشوار بلکه فرصتی برای بهتر شدن و اثبات بذل توجه مدیران نسبت به کارمندان است. مدیران بزرگ خیلی سریع نسبت به عملکرد ضعیف کارمندان توجه نشان میدهند و نسبت به جابهجا کردن افراد، قاطعانه عمل میکنند اما در عین حال روابط نزدیک خود با کارمندان را نیز تداوم میبخشند و به آنها ثابت میکنند که در همهجا و همه حال به آنها توجه دارند و پیشرفت کارمندان برایشان بسیار مهم است.
بارها اتفاق افتاده که کارمندانی که سالها پیش نزد مدیران بزرگ کار کردهاند و بنا به توصیه آنها تغییر شغل دادهاند، از این تغییر بهشدت ابراز خرسندی میکنند و تا پایان عمر سپاسگزار مدیرانی خواهند بود که آنها را از دست و پا زدن در باتلاقی مهلک نجات و مسیر درست را به آنها نشان دادهاند و این همان کارآیی و تاثیرگذاری تکنیکی است به نام «عشق و محبت قاطعانه».
منبع: گالوپ
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا باید اشتباهات دوستانتان را در محیط کار مخفی کنید؟
اینکه دوستی در محیط کار داشته باشید که مراقب شما باشد و از بهترین علایق شما آگاهی داشته باشد، بسیار خوب است. حتی تحقیقات نشان داده است که این امر به تعهد شما در کار کمک میکند. مزایای داشتن یک دوست در محیط کار مشخص است؛ اما معایب آن چیست؟ وقتی دوست شما تصادفا شروع به افشای اطلاعات یا رازهای مهمی میکند، چه اتفاقی رخ میدهد؟ آیا باید کار آنها را لاپوشانی کنید؟
مانند دشوارترین موقعیتها در محیط کار، یک پاسخ درست برای سوالات بالا وجود ندارد. نگرشی که شما اخذ میکنید، به عوامل متنوعی بستگی دارد.
اول اینکه این اشتباهات تا چه حد نگرانکننده هستند؟ آیا آنها مشکلات قابلتوجهی برای تیم و حتی مشتری شما ایجاد خواهند کرد؟ دوم اینکه دوستتان تا چه حد در مورد رفتار مضر خود و اثرات آن، آگاه است؟ و در آخر اینکه آیا رئیس شما این موقعیت را مدیریت میکند؟ آیا کسی غیر از شما از این مشکل آگاه است؟ پاسخهای این سوالات به شما کمک خواهد کرد تا تصمیم بگیرید چه زمانی مداخله کنید و با چه سرعتی از یکی از گامهای زیر به گام بعدی حرکت کنید.
اولینبار که دوستتان مرتکب اشتباهی میشود، لاپوشانی کار او کاملا قابلپذیرش است. وقتی از «لاپوشانی» صحبت میکنیم، منظورمان مخفی کردن موضوع نیست. منظور اینست که شما میتوانید خودتان دست بهکار شوید. به عنوان مثال، اگر قرار بود دوست شما یک مشتری را در یک تور راهنمایی کند، اما در زمان مقرر پیدایش نشد، شما میتوانید خودتان تور را هدایت کنید. این نوع لاپوشانی میتواند به معنای کمک شما در جلوگیری از انتشار پیامدهای منفی باشد. نکته مهم این است که نباید دروغ بگویید؛ نه تنها این کار نادرست است، بلکه اگر این دروغ افشا شود، میتواند اعتبار شما و دوستتان را تهدید کند.
اگر دوستتان به فراموش کردن وظایف مهمش ادامه میدهد، زمان آن است که در مورد برخورد خود صریحتر باشید. در این مرحله، تجربیات خود از رفتار فرد و اثری را که روی شما دارد به اشتراک بگذارید. اکنون زمان آن است که بازخورد رسمیتری داشته باشید. حتی تغییر در زبان و لحنتان این سیگنال را خواهد فرستاد که کار اشتباهی رخ داده است. اگر دوستتان از خیرخواهی شما در پوشش اشتباهاتش سوءاستفاده میکند، باید اثری را که رفتار آنها روی شما میگذارد با او به اشتراک بگذارید.
در واقع اگر بازخورد شما موثر واقع نمیشود، نیاز به تغییر روشتان خواهید داشت. اگر هر باری که دوستتان اشتباهی را مرتکب میشود، شما آنجا هستید که آن را رفعورجوع کنید، ممکن است متوجه پیامدهای این اشتباه نباشد تا روشهای خود را تغییر دهد. همه آنچه با لاپوشانی اشتباهات دوستانتان انجام دادهاید، این است که به آنها نشان دادهاید که شما مسوول خواهید بود، بنابراین آنها نباید مسوول باشند. باید موضع خود را عاقلانه انتخاب کنید؛ اجازه ندهید چیزی اتفاق بیفتد که میدانید برای تیم مضر است یا اینکه مشتری متوجه آن شود.
اگر دوست شما به ضربالاجلهای داخلی بیاعتنایی میکند یا قسمتهای بزرگی از ارائهای که در حال آمادگی آن است را فراموش میکند، بهتر است دیگربه دادش نرسید. دوستتان را راهنمایی کنید و سپس تثبیت موقعیت را به عهده او بگذارید.
در این موقعیت، اگر این فرد واقعا یک دوست باشد، شما نیز خواهید خواست تا در مورد درک آنچه در حال رخ دادن است اندکی جدیتر باشید. آیا مشکل او این است که در خانه بسیار سرش شلوغ است؟ اگر چنین است، بهجای اینکه همه را گرفتار کنید، میتوانید به فرد پیشنهاد دهید تا از سایر اعضای تیم درخواست کمک کند. اگر چیزی نگرانکننده مانند یک مشکل سلامتی فیزیکی یا روحی وجود دارد، دوستتان باید کسی را داشته باشد که با او درد دل کند. اگر دوستتان در مورد بیان مشکلش راحت نیست، به او فشار نیاورید. در این مورد میتوانید او را تشویق به یافتن حمایتی خارج از محیط کار کنید.
اگر دوستی دارید که سهم خود را در کار انجام نمیدهد، وقتی مجبور به لاپوشانی کار او میشوید برای او روشن کنید، اثری که رفتارش بر هر دوی شما میگذارد را به اشتراک بگذارید، اجازه دهید تا پیامدهای طبیعی عدمفعالیت او اتفاق بیفتد و اگر ضروری است، مدیرش را آگاه کنید که رفتار فرد مورد نظر چه اثرات منفی روی تیم، سازمان و مشتری دارد. این چیزی است که یک دوست واقعی انجام خواهد داد.
منبع: HBR
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
داستان جذاب و هدف زندگی یک مالتی میلیاردر ایرانی
هفت ساله بودم كه پدرم را از دست دادم.
امكانات ماليمان اجازه نميداد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به كلاس اول مجبور شدم پشت دار قالي بنشينم و قاليبافي كنم.
تا 13 سالگي روزها قالي ميبافتم و شبها درس ميخواندم. چارهاي نبود، وسع مالي ما جز اين اجازه نميداد.
خاك خوردم و زحمت بسيار كشيدم. در سال 2بار بيشتر نميتوانستيم برنج بخوريم. يك بار روز 21 ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبهسوري. آرزو داشتم يا خلبان شوم يا پولدار و براي رسيدن به اين آرزوها بسيار زحمت كشيدم.
كارم را با به دوش كشيدن پشتي و قاليهاي كوچك و بردن آن از اسفنجان يا اسكو براي فروش آغاز كردم. در آغاز كار از هركدام از آنها يك يا دو تومان (نه هزار يا 2هزار تومان) سود ميكردم. پنج سال اينچنين سخت كار كردم. بسيار دشوار بود. اما پشتكار و اعتقاد به هدف با توكل به خدا تحمل سختيها را آسان ميكرد. در 18 سالگي توانستم 20 هزار تومان پسانداز كنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا اينكه مجبور به ترك تحصيل شدم.
در اين فكر بودم كه سرمايهام را افزايش بدهم تا بتوانم كاري بكنم. ميخواستم يك كارگاه فرشبافي راه بيندازم. سراغ پسرعموي پدرم رفتم و از او 20 هزار تومان قرض كردم و 60 هزار تومان هم از بانك وام گرفتم. سرمايهام شد 100 هزار تومان يعني به اندازه يك تراول صد توماني امروزي.
وقتي اين پول دستم آمد تازه به فكر افتادم كه چه بكنم. چه ايده جديدي داشته باشم؟ ماهها فكر كردم. آن روزها چون انقلاب پيروز شده بود تا 2 سال به هيچ ايراني پاسپورت نميدادند. در اين مدت فكر كردم و فكر كردم تا به اين نتيجه رسيدم كه با صادرات كارم را شروع كنم.
اما هيچ اطلاعاتي نداشتم. شنيده بودم آلمان مركز تجارت فرش است. ويزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در يك مسافرخانه يا پانسيون مستقر شدم. به سالنها و انبارهاي فرش آنجا سرزدم و با سليقهها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان براي خريد فرش به سوئيس ميروند. ويزاي 15 روزه سوئيس گرفتم و به ژنو رفتم.
زبان هم نميدانستم. در يك هتل با تاجري آشنا شدم و او ايده اصلي را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ايران فرش گرد بافته نميشد و كيفيت توليد فرش و رنگبنديها هم مناسب نبود. چاي و قهوهام را خوردم و همان روز به ايران برگشتم.
به ده خودمان آمدم و ساختماني اجاره كردم. دستگاه خريدم، با 10 درصد نقد و بقيه اقساط. ابريشم هم قسطي خريدم. انسان بايد ريسكپذير باشد و من هم ريسك كردم. با دست خالي و از هيچ.
شروع به بافتن فرش گرد كردم و چند نمونه كه بيرون آمد سر و كله تاجران آلماني پيدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور ميكنيد يا نه؟ در اولين معامله 6.5 ميليون تومان نقد پرداختند و شش ميليون تومان هم چك دادند! آن شب از شدت هيجان نخوابيدم.
احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمايه 100 هزار توماني من كه 80 هزار تومانش قرض بود در كارخانه اجارهاي اينچنين سودي نصيب من كرده بود، در اولين قدم... كسب و كارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ايتاليا، سوئيس، انگليس، بلژيك و ديگر كشورها آغاز كردم. بسيار سفر كردم و ايدههاي جديد دادم. از موزههاي فرش كشورها بازديد ميكردم و از طرحها اقتباس يا از آنها عكس ميگرفتم و با الهام از آنها و تلفيق طرحها، ايدههاي نو بيرون ميدادم. در اين مدت سليقه مشتريان را شناختم.
ميپرسيد هدف من چیست؟ و چه احساسي نسبت به پول دارم؟ پول ديگر مرا ارضا نميكند. هدف من كارآفريني است. تنها در پروژه یک هتل 600 نفر به طور مستقيم كار ميكنند.
من برنده تنديس الماس بزرگترين بيزينسمن شدم و بزرگترين صادركننده فرش كشور هستم. اما ميدانيد بزرگترين افتخار من چيست؟
يتيمنوازي. افتخار ميكنم 2 سال خير نمونه كشور شدم. افتخار ميكنم جزو 100 كارآفرين برتر كشور هستم. دوست دارم اشتغالزايي كنم. دوست دارم سفره مرتضي علي باز كنم، معتقدم خدا من را وسيله قرار داده است. هماكنون 1070 بچه يتيم را زير پوشش دارم و با خودم پيمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه كنم. وصيت كردهام وقتي مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه يتيم اضافه شود و مخارج همه يتيمها را از محل ارثم بپردازند. بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لياقت داشتند، راه من را ادامه ميدهند. سفره كه مياندازيم براي يتيمها و ميآيند و غذا ميخورند، كيف ميكنم. گريه ميكنم و حال ميكنم.
"احد عظیم زاده" مولتی میلیاردر تبریزی در همین ایران ما که محیط سختی برای کسب و کار هاست ،ارزش آفرین وثروت آفرین شده است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید