داستان دو دانه(تاثیر گذار بخوانید حتما)

تبلیغات


نویسندگان

پشتيباني آنلاين

    پشتيباني آنلاين

درباره ما

    به وبلاگ خوش آمدید امیدوارم بتوانم شما را به موفق شدن در زندگی تان نزدیک تر کنم یاعلی

امکانات جانبی

تبلیغات

ورود کاربران

    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 2339
    کل نظرات کل نظرات : 4
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 4

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 203
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 0
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 20
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
    آي پي امروز آي پي امروز : 68
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 0
    بازدید هفته بازدید هفته : 1439
    بازدید ماه بازدید ماه : 14005
    بازدید سال بازدید سال : 1078731
    بازدید کلی بازدید کلی : 1332188

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 18.118.37.209
    مرورگر مرورگر :
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز :

چت باکس


    نام :
    وب :
    پیام :
    2+2=:
    (Refresh)

تبادل لینک

    تبادل لینک هوشمند

    برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رابطه ‍پول و موفقیت و آدرس 123movafagh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه

    براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین نطرات

    StevJoyday - Levitra Cialis Ou Viagra <a href=http://leviplus.com>levitra canada free shipping</a> Stendra In Canada Website With Doctor Consult Prix Levitra 10 Mg Posologie - 1398/6/30
    تندخوانی - بابت اطلاع رسانیتون ممنونم.
    پاسخ:خواهش می کنم از شما هم ممنونم نظرات خود را با ما به اشتراک می گذارید با تشکر - 1396/3/29
    فن بیان - ممنون بابت اطلاع رسانیتون.
    پاسخ:هدف ما ایرانی سربلند می باشد و ملتی که بتواند راه خود را به خوبی ادامه بدهد وهم چنین که نظر می دید و ما را در بهتر کردن این وبلاگ یاری می کنید - 1396/3/29
    مایلینو - با تشکر از سایت خوبتون و مطاب خوبی که قرار میدید.
    پاسخ:باسلام ما سعی می کنیم که دوستان در مسیر پیشرفت قرار بگیرند و زندگی بهتری داشته باشند و همین طور ایرانی بهتر ممنونم بابت نظرتون نظرهای شما به ما انگیزه ی خوبی می ده برای ادامه راه - 1396/3/11

تبلیغات

داستان دو دانه(تاثیر گذار بخوانید حتما)

روزی و روزگاری دو دانه، در زمین سفت و پر از سنگ، گرفتار شدند.
دانه اول بسیار مضطرب و نگران بود و با خود می گفت:
__من میدونم...با این سنگهایی که رومون افتاده...تو این زمین سفت بی آب و غذا...رشد کردن برامون میشه یه رویا که همینجا با ما دفع میشه...اه... لعنت به این بدبختی ...اصلا اگه با این شرایط دوام هم بیاریم پرنده ها رو چکار کنیم؟...حتما پیدامون می کنن و لقمه اون روزشون میشیم!
دانه اول مدام غر می زد و به سرنوشتی که گرفتار شده بود لعنت می فرستاد. اما دانه دوم در فکر بود و چیزی نمی گفت.
دانه اول از سکوتی که دانه دوم در آن لحظه داشت خوشش نیامد بود. بنابراین گفت:
__آهای?! چرا چیزی نمی گی ?! شوکه شدی ?! می دونم رفیق خیلی سخته... کاملا درکت می کنم.
دانه دوم اخم کرد و بعد با عصبانیت گفت:
__لطفا ساکت باش دارم فکر میکنم... دنبال یه راهیم برای خلاصی
دانه اول که از حرف او تعجب کرده بود. گفت:
__چه راهی ?! هیچ راهی وجود نداره... ما در اینجا نابود می شیم. سرنوشت ما اینه!
دانه دوم نیشخند زد و گفت :
__سرنوشت?!
دانه اول در آن لحظه ژست متفکرانه به خود گرفت و گفت :
__ آره ... سرنوشت ما نابودیه... ما زیر این سنگها دفع میشیم.
دانه دوم لبخندی زد و گفت:
__پس باید تغییرش داد.
دانه اول که از حرف او متعجب شده بود با اخم گفت:
__ تغییر?!... درست شنیدم تغییر?!.. چطور ی ?... هرگز نمی تونی سرنوشتی که در کتاب زندگی برات نوشته شده تغییر بدی... چه خوش خیال!!!

وبا ناراحتی رویش را از او برگرداند. و اما دانه دوم چیزی نگفت و به اطرافش نگاهی انداخت. در سمت جنوب باد را دید که در حال گذر بود. بلند فریاد زد :
__آهای باااد ... باد با تو ام... باد قوی که می گن تویی?!
باد که تازه متوجه دو جسم کوچولوی طلایی رنگ شده بود به سمتشان رفت و گفت:
__کدومتون منو صدا کرد?
دانه دوم گفت:
__من! ... شنیدم باد قویی در این حوالی زندگی می کنه... می گن خیلی قویه ... اون قدر قوی که روزی آیندگان هم در موردش حرف خواهند زد... آیا تو هستی ?!
باد که دچار غرور شده بود مکثی کرد و کمی بعد با شجاعت گفت :
__ آره منم !
دانه دوم گفت:
__پس ثابت کن!
باد خشمگین شد و گفت :
__ ثابت کنم ?! ... چجوری?? ... من همون باد قوی هستم دیگه!
دانه دوم گفت:
__ اگه باد قوی که می گن تو هستی پس ثابت کن ... اگه بتونی این سنگها رو تکون بدی قوی هستی!
باد خشمگینانه گفت:
__این که برای من کاری نداره! پس خوب تماشا کن !
بیکباره نفسش را از اعماق وجودش به سمت سنگ ها هل داد و سنگ هایی که روی دانه دوم بود به کناری رفت.
باد با غرور قهقهه ای سر داد و گفت:
__ حالا چی ?
دانه دوم روبه دانه اول کرد و آهسته گفت:
__می خوای از این وضعیت خلاص شی ?
دانه اول گفت:
__ چطوری ?!
دانه دوم گفت:
__اون رودخونه رو می بینی ? زمین های اون طرفش برای زندگی مناسب ... می خوای بیای ?!
دانه اول گفت:
__ سرنوشت ما نابودیه ... چه فرقی می کنه اینجا بمیرم یا اونجا ... خودتو خسته نکن به اونجا نرسیده از بین میریم ... من همینجا میمونم!
باد که از پچ پچ آنها ناراحت شده بود گفت:
__ آهای فسقلی !! .... اعتراف کن... اعتراف کن که من همون باد قویم که در موردش شنیدی!
دانه دوم گفت:
__ من هنوز باورم نشده ... تو تونستی سنگ ها رو حرکت بدی چون منم کمکت کردم وگرنه تو قدرتشو نداشتی... اگه بتونی منو به اون طرف رودخونه ببری واقعا باورم میشه که قوی هستی!
خشم باد چند برابر شده بود. با خودش گفت:
__به این فسقلی نشون میدم که چقدر قوی هستم !
__آهای !!! خوب تماشا کن
تمام نیرو اش را در خودش جمع کرد و ناگهان فوت بلندی از دهانش خارج شد. آنقدر قوی بود که دانه دوم به آن سمت رودخانه پرت شد.
اینبار باد با کمی درنگ به او گفت:
__بازم... باورت نشد ?!
دانه دوم که به هدفش رسیده بود با خوشحالی گفت:
__باورم شد باد عزیز ... باورم شد... من اصلا تو رو نمی شناختم و به توانایت آگاهی نداشتم... اما وقتی دیدم که خودت رو باور داری، باورم شد... آره تو باد قدرتمندی هستی! ... تو همون بادی خواهی بود که آیندگان در موردت حرف خواهند زد !
در همان هنگام پرنده ای از حوالی زمین سفت و پر از سنگ عبور می کرد. جسم طلایی رنگی را دید که لایه سنگ ها مدفون شده بود. احساس گرسنگی تمام وجودش را پر کرد. بنابراین با یک سقوط آزاد خود را به او رساند.
دانه اول وحشت زده داد زد :
__نه!... نه ... پرنده... کمک... کمک ...


تاریخ ارسال پست: 19 / 5 / 1395 ساعت: 6:46 بعد از ظهر
برچسب ها : ,,,,,,
می پسندم نمی پسندم

ليست صفحات

تعداد صفحات : 468
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 468 صفحه بعد