| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
مهمترین مانع آزادی در کشوراین است که مردم از ترس معاش حرف نزنند!
اتفاق مهمی که دو دهه است در دنیا افتاده، این است که کاریزما از بین رفته اما این امر هنوز وارد ایران نشده و ایران هنوز کشور افراد است نه سیستم ها.
در دنیای امروز تواناییها و مهارتهای فرد مهم است و کاریزما در این دنیا هیچ جایگاهی ندارد.ما و ژاپن دو کشوری هستیم که از ۱۶۰ سال قبل ازخارج از جهان غرب وارد دوره مدرنیته شدیم اما انتخاب و گزینش ما از متون توسعه و مدرنیته بسیار متفاوت است. ما اول سراغ آزادی سیاسی رفتیم و ژاپنی ها سراغ سیستم و تشکل رفتند.
بنیان توسعه در نظام تولید یک کشور است و فونداسیون ساختمان توسعه، نظام اقتصادی است. در ۱۱۰ سال گذشته ایران یک هزار و ۵۰۰ میلیارد دلار نفت فروخته و ژاپن یکصد و ۷۰ هزار میلیارد دلار درآمد داشته است!
در فهم توسعه و اولویتبندیهای توسعه در ۱۶۰ سال قبل دقیق نبودیم و اولویت خود را موضوعی تلقی کردیم که در مباحث توسعه، نتیجه توسعه تلقی میشود.
کشوری که تولید نکند و نتواند در بازار بینالملل سهمی برای اقتصاد خود بگیرد، نمیتواند دنبال آزادی سیاسی برود. ما ایرانی ها در هنر، فلسفه، پزشکی و … در بین ملتها جایگاه بسیار بالایی داریم اما در اینکه حکمرانی یک امر تخصصی است، جایگاه خوبی نداریم.
حاکمیت هایی در یک قرن داشتیم که به تشکل جامعه اعتقادی نداشتند و فرهنگ تشکل در جامعه ما ضعیف بوده است. اگر بخواهیم در کشوری به سمت سالمسازی نظام اجتماعی حرکت کنیم، باید قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی جدا شود.پیشرفت اقتصادی اصول دارد و در کشوری که حاکمیت مالک اقتصاد است، نباید منتظر توسعه باشیم.
حوزه تفکر باید حوزه آمار و ارقامِ درست باشد و با حدس و گمان نمیشود کار کرد؛ لذا یکی از دلایل عدم موفقیت در سیاست خارجی این است که تحلیل ما از وقایع جهان براساس آمار و ارقام نیست. شناخت نادقیق ما در سیاستگذاریها بسیار اثر دارد و هرچه به سمت حدس و تصورات برویم، به همان درجه در تصمیمسازی و تصمیمگیری مشکل خواهیم داشت و هرچه به سمت آمار، پژوهش و ارقام دقیق برویم، موفق خواهیم شد.
برای سالمسازی نظام اجتماعی، حاکمیت نه تنها نباید صاحب قدرت اقتصادی باشد، بلکه باید میانجی باشد، باید سیاستهایی طراحی کند که با همه مردم جامعه کار کند و نگاهی به تمام اقشار و جریان های اجتماعی داشته باشد. تمرکززدایی از مسوولیتها، ایجاد توازن میان جریان ها و وجود رسانه های نقاد و مستقل در زمینه سالم سازی نظام اجتماعی نیاز است و بهترین روش مبارزه با فساد مالی در دنیا، آزادی رسانههاست.
در ایران طی یک قرن اخیر جامعه بزرگتر از دولت نشده و دولت و حاکمیت خیلی بزرگتر از جامعه است و جامعه نقش کلیدی در تصمیمسازی و تصمیمگیری ندارد. توسعه، تک شخصیتی است و افکار روشن و مشخص میخواهد و ما نیازمندیم فرهنگی ایجاد کنیم که افراد شخصیت خود را نشان بدهند و یک شخصیتی شدن شهروندان از ملزومات سالمسازی یک نظام اجتماعی است.
مهمترین مشکل سیاسی در توسعه ایران عدم گردش قدرت در ایران است .حدود ۴ هزار نفر داریم که ثابت هستند.
مهمترین مشکل فکری عدم توسعه ایران فقدان قرارداد اجتماعی است .هر هشت سال یک بار تعریفمان از عدالت، آزادی، بخش خصوصی و … را عوض میکنیم.
توسعه یافتگی نیاز به ارتباطات جهانی دارد و کار با شبکه جهانی موجب رشد میشود و نداشتن ارتباطات جهانی ضد توسعه است.
کشوری که تولید ثروت نکند، نمیتواند هویت خود را حفظ کند و ریشه تولید ثروت در بخش خصوصی هر کشور است و این تجربه جهانی است.
از مهمترین موانع آزادی در کشور، کنترل اقتصادی حاکمیت است و اینکه مردم از ترس معاش حرف نزنند.
دکتر محمود سریع القلم
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اکثر افراد قبول دارند که قانون و اخلاق هم معنا نیستند.چیزی که اخلاقی است،ممکن است قانونی نباشد و برعکس.
برای مثال:
1-یک کارگزار بیمه شاید به جای ارایه مناسب ترین بیمه نامه به یک مشتری،بیمه نامه ی دیگری را به او بدهد.با این کار او از حق معامله ی بیشتری برخوردار می شود،هرچند که این کار قانونی است ولی اخلاقی نیست.
2-یک مدیر جوانی فراتر از محدوده ی سرعت،رانندگی می کند تا این که بتواند سریعا پسرک آغشته به خونی را که در صندلی پشتی ماشینش افتاده به بیمارستان برساند.در یک چنین موقعیتی به ندرت کسی از اخلاق شکستن قانون صحبت می کند.حتی با زیر پا گذاشتن قانون،کمک پزشکی برای نجات جان پسر غیر اخلاقی محسوب نخواهد شد.
قانون،حداقل هنجارها را ایجاد می کند،در حالی که اخلاق و ارزش ها فراسوی این هنجارها هستند.اخلاق و ارزش ها در محدوده ی عدالت و انصاف قرار دارند.آن ها برای آسایش و یا ناراحتی افراد نیستند،بلکه در محدوده ی احترام به حقوق و نیازهای افراد هستند.
وحالا که تو جزئی از خدایی باید رفتارت خدایی باشد.
خدا قدرتمند است، پس تو نیز قدرتمندی.
خدا عادل است، پس تو نیز عادلی.
خدا بخشنده است، پس تو نیز بخشنده ای.
خدا مهربان است، پس تو نیز مهربانی.
خدا داناست، پس تو نیز دانایی.
خدا زیباست پس تو نیز زیبایی.
توجه می کنی به حرفهای من ...
من نه با تو شوخی دارم و نه دیوانه شده ام.... تو بدون شک جزئی از خدایی...
پس مانند خدا رفتار کن... قدرتمند، عادل، بخشنده، مهربان، دانا و زیبا....
حالا برای رسیدن به رفتارهای خدایی، قلم و کاغذت را بردار و به تمام کارهای بد گذشته ات اعتراف کن، متوجه شدی تمام کارهای بد گذشته.... حتی فکرهای نادرستی که کرده ای ولی به انجام نرسیده اند.
تا جایی که می توانی از بدکاری هایت بنویس.... یادت باشد تو عادلی، پس به خودت عادلانه نگاه کن و هرچه کرده ای بنویس...
حتی اگر لازم است در هنگام نوشتن اشک هم بریز تا احساسات بیشتر درگیر شود و زودتر تو آنها را از درون به بیرون سوق دهی....
نمی دانم اعترافت چقدر به طول خواهد انجامید.... مهم نیست.
مهم این است که تو اعتراف کنی، آن هم به تمام گناهانت...
راستی یادت باشد کسی غیر تو و خدا در دادگاه تو حاضر نیست، تو که جزئی از خدایی، خجالت که ندارد، پس همه چیز را بنویس...
حتی اگر لازم است که فکر کنی و به یاد اوری این کار مهم را چند ساعت انجام بده تا کاملا از این احساس رها شوی... تا تمام آنچه که تا به حال انجام داده ای و چه بسا از دیگران پنهان کرده ای به خاطرت بیاید و از درون به برونت راه یابد....
اگر نوشتنت تمام شد و تو احساس سبک بودن کردی حتما جلوی آینه یک بوسه ی کوچک برای خودت بفرست زیرا تو عادل بوده ای و درباره ی خود به عدالت رفتار کرده ای و هرچه گناه و اشتباه کرده ای گفته ای...
حالا که نوشتنت تمام شد می خواهم مراسم باشکوه سوزاندن را انجام دهی، تو مگر عادل نیستی
عدالت حکم می کند برای کسی که خودش به گناهش اعتراف کرده است تخفیف قائل شویم، پس به خودت تخفیف بده...
بلند شو و انقدر استقامت نکن باید تمام گناهانت را به نیروی برتر بدل کنی...
لباس زیبا بپوش و مراسم سوزاندن را انجام بده.... و در هنگام انجام این مراسم این جمله را با خود تکرار کن:
خدایا، من خود می دانم در گذشته گنهکار بوده ام، اما اکنون به خود آمده ام و می خواهم بهترین باشم پس با عشق الهی یاری ام کن تا تمام این حس های نا زیبا را از خود دور کرده و رهایشان کنم. یاری ام کن تا خود را به بهترین شکل ممکن و در کمترین زمان عفو نمایم.
همدلی
انصاف
همدردی با مظلومان
علاقه ی فراوان به جامعه
تنها به این خاطر که بیشتر مردم با یک چیز موافق هستند،آن موضوع نمی تواند درست باشد.برای امثال،اگر ده نفر مجرم در اذیت کردن یک فرد بی گناه موافق باشند،می توان گفت که آن عمل درست و موجه است؟نه.دقیقا مثل قانون جاذبه،اخلاق نیز نسبتا جهان شمول است.هم چون آزادی بدون انظباط که منتهی به تباهی و فساد می شود،جامعه بدون مجموعه ای از اصول از هم پاشیده می شود.اگر ارزش ها تا حد زیادی شخصی و تفسیری باشند پس نباید هیچ مجرمی در زندان باشد.اصلا چرا نیروی پلیس باید وجود داشته باشد؟
یک جامعه،بسته به ارزش های اخلاقی افرادش می تواند خوب یا بد باشد.آن چه یک جامعه را نیرومند می سازد ارزش های اخلاقی آن است.بعضی از افراد از استعمال مواد مخدر لذت می برند چون مواد به آن ها احساس خوبی می دهد.اما آیا آن واقعا باعث خیر است؟
افرادی که به اخلاق به صورت نسبی اعتقاد دارند،در واقع خود را دچار یک تناقص می کنند.آن ها می گویند((همه چیز نسبی است))اما خود این جمله بیانگر یک حقیقت مطلق است.این به نوعی خود را در یک تناقص انداختن است.تمایز بین حقیقت و باطل،درستی و نادرستی پیش فرضی برای موجودیت آنان است.با تغییر اصطلاحات،معنا ومفهوم عوض نمی شود.درست مثل تغییر برچسب ها که محتوا را تغییر نمی دهد.
مردم با برگزیدن اسامی جدید ارزش های اخلاقی را تغییر می دهند و به وسیله ی رسانه های جمعی افسون می شوند.
هنگامی که مایکل سورن،رئیس دانشگاه کلمبیا در سال 1993 از شغلش استعفا داد،یک گزارشگر از او پرسید که آیا کار ناتمام دیگری مانده است؟سورن پاسخ داد:من راضی هستم اما واقعا یک کار باقی مانده است و سپس او به نبود آموزش اخلاقی اشاره کرد...اغلب دانشجویان این دانشگاه در مورد اخلاقیات،آموزش ندیده اند.بیشتر مدرسان می ترسند که به این موضوع نزدیک شوند.معمولا در مورد اخلاق،والدین بیشترین تاثیر را می گذارند.به همین خاطر جوانان بیشتر از دیگران به تربیت اخلاقی نیاز دارند.اخلاق دین نیست،آن ها اصول منطقی و خردمندانه ی رفتار خوب هستد که برای یک جامعه ی صلح طلب لازم می باشند.
فهرست زیر اگرچه کامل نیست اما موارد مهم مربوط به عزت نفس پایین افراد را نشان می دهد:
*آن ها عموما شایعه ساز هستند
*آن ها طبیعت و سرشت انتقاد آمیزی دارند وطوری انتقاد می کنند که گویی مسابقه ای وجود دارد و آن ها مجبورند که جایزه راببرند.
*آن ها بسیار جاه طلب و بلند پرواز هستند و معتقدند که همه چیز را می دانند.کسانی که عزت نفس پایینی دارند.عموما بادیگران به سختی کار می کنند و دیگران را وادار می کنند تا احساس کنند که آن ها(افراد با عزت نفس پایین)برتر هستند.
*آن ها فکر بسته ای دارند و خودمحور هستند.
*آن ها همیشه بهانه و عذری دارند و عدالت را رعایت نمی کنند.
*همیشه دیگران را سرزنش می کنند و وهرگز مسئولیت پذیر نیستند.
*آن ها طرز فکر تقدیر گرایانه دارند بدون هیچ قوه ی ابتکاری همیشه منتظرند اتفاقی بیفتد
*آن ها طبیعتا حسودند.
*مشتاق نیستند که انتقادهای سازنده و مثبت را قبول کنند و در برابر انتقاد حالت تدافعی می گیرند.
*وقتی که تنها هستند ناراحت و کم حوصله اند.
*عزت نفس پایین باعث از بین رفتن محبوبیت و شایستگی می شود.کسانی که عزت نفس پایین دارند نمی توانندمرزی بین شایستگی ها و خوبی ها و بی نزاکتی ها و بدی ها بکشند.آن ها نمی دانند حد بین کستاخ بودن و باادب بودن چیست
*آن ها دوست های حقیقی و بی ریا و خالص ندارند برای این که خودشان خالص و بی ریا نیستد.
*آن ها قول هایی می دهند که می دانند نمی توانند انجامشان دهند.عمل نکردن به قول ها باعث می شود که آن ها اعتبار کمتری به دست آورندکسی که عزت نفس بالا دارد ترجیح می دهد شغلش رااز دست بدهد،اما اعتبارش را حفظ کند.زیرا می دانند که برای اعتبار نمی توان ارزش و بهایی تعیین کرد.
*رفتارشان غیر معقول(دم دمی مزاج)و بی احساس هستند.آن ها از این سو به آن سو می برند.آن ها شاید امروز خوب و مهربان باشند ولی فردا به رنگ دیگری درآیند.آن ها متعادل نیستند.
*آن ها مردم را از خودشان می رنجانند و بیشتر تمایل دارند تنها باشند
*آن ها به طور طبیعی زودرنج هستند و این وضعیت خودشکننده نامیده می شود.کسی که دارای شخصیت خودشکننده است به شخصیت خود صدمه می زند و باعث افسردگی می شود.
چه اختلافی بین رودرنج بودن و حساس بودن است؟زودرنجی روش کاکتوس است:((تو من را لمس می کنی و من به تو صدمه خواهم زد))حساس بودن رویکرد مثبت یا روش مواظبت است.خیلی وقت ها هردوی این ها قابل تبدیل به یکدیگر هستند.مردم می گویند وقتی که درباره ی چیزی صحبت می کنید مواظب باشید او خیلی حساس است(درواقع منظور این است که او زود رنج است)