| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
چگونه پسری فقیر توانست
مشهورترین پرورشدهندهی اسب شود
مانتی رابرتز فرزند یک تعلیمدهندهی اسب دورهگرد بود که از اصطبلی به اصطبل دیگر، از مسابقهای به مسابقه دیگر و از مزرعهای به مزرعه دیگر میرفت تا اسبها را آموزش دهد. بنابراین درس خواندن آن پسر در دبیرستان مرتبا با وقفه مواجه میشد. وقتی که سال آخر دبیرستان بود از او خواسته شد تا در یک صفحه بنویسید که در آینده میخواهد چه کاره باشد.
آن شب او هفت صفحه در توصیف هدف خود یعنی داشتن یک مزرعه پرورش اسب نوشت. او درباره رویای خود با تمام جزئیاتش نوشت و حتی یک شکل از یک مزرعه 200 جریبی که در آن محل ساختمانها و اصطبلها و مسیر مسابقه مشخص شده بود کشید. و سپس نقشه یک ساختممان 370 متر مربعی را کشید که در مزرعه 200 جریبی او واقع شده بود.
او تمام آرزوهای خود را در آن پروژه قرار داد و روز بعد آن را به معلم داد. دو روز بعد نوشتههایش به دست خودش بازگشت و در صفحه اول یک F (نمره بسیار پایین) با رنگ قرمز نوشته شده بود. با یک توجه که نوشته بود «بعد از کلاس بیا پیش من». پسر با صفحات حاوی رویاهایش به دیدن معلم خود رفت و از او پرسید چرا نمرهاش F شده است؟
معلم در پاسخ به او گفت این یک رویای غیرواقعی برای پسری در شرایط توست. تو فرزند یک خانواده دورهگرد از یک خانواده سطح پایین هستی! و هیچ سرمایهای نداری، برای داشتن یک مزرعه پرورش اسب مقدار زیادی پول لازم است. تو باید یک زمین و اسبهایی با نژاد اصیل بخری و آنها را تکثیر کنی که همه اینها مقدار زیادی پول لازم دارد. برای انجام چنین کاری هیچ راهی وجود ندارد. پس از آن، معلم اضافه کرد: اگر تو دوباره با واقعگرایی بیشتری این مطالب را بنویسی من هم در نمره تو تجدید نظر میکنم.
پسر به خانه رفت و مدت طولانی در این مورد فکر کرد و از پدرش در این باره کمک خواست ولی پدرش به او گفت ببین پسرم تو باید خودت این کار را تمام کنی و از ذهن خودت کمک بگیری. البته من میدانم که این تصمیم بزرگی برای توست.
بالاخره بعد از یک هفته کلنجار رفتن پسر همان صفحات را بدون هیچ تغییری به معلمش برگرداند و به معلمش گفت تو میتوانی نمره F را برای من نگه داری و من هم رویای خود را برای خودم نگه میدارم.
او اکنون یک مزرعه اسب 200 جریبی دارد و در حالی این داستان را تعریف می کرد که در خانه 370 متر مربعی خود نشسته بود. مانتی ادامه داد: من هنوز آن ورق کاغذها را دارم. او اضافه کرد بهترین قسمت داستان اینجاست که دو تابستان پیش همان معلم دبیرستان 30 دانشآموز خود را به مزرعه اسب من برای یک تور یک هفتهای آورد. وقتی که معلم قدیمی داشت آنجا را ترک میکرد گفت من معلم تو نبودم، بلکه سارق رویای تو بودم. در آن سالها من رویای بچههای زیادی را دزدیدم اما خوشبختانه تو آنقدر عاقل بودی که رویای خود را نگه داری...
کانال تلگرامی ما
@eshghepool
زندگی،بدون بصیرت،شجاعت وژرف اندیشی صرفا یک تجربه ی کور است.ذهن های ضعیف،تنبل وکوته بین همیشه آسان ترین راه را انتخاب می کنند،راهی که کمترین مقاومت را می طلبد.
ورزشکاران به خاطر 15 ثانیه عملکرد 15 سال تمرین می کنند.از آن ها بپرسید آیا آن ها شانس می آورند.از یک ورزشکار بپرسید که او پس از یک تمرین سخت چه احساسی دارد.اوبه شما خواهد گفت که احساس می کند خسته است.اگر او دراین شرایط چنین احساسی نداشت،به این مفهوم خواهد بود که او فراتر از توانایی خود کارنکرده است.
بازنده ها فکر می کنند که زندگی انصاف و جوانمردی ندارد.آن ها فقط به شکست های بد خود فکر می کنند.آن ها به این موضوع فکر نمی کند که حتی شخص دیگری که خود را آماده کرده و عملکرد خوبی هم داشته او هم با یک چنین مشکلاتی مواجه بوده است،اما بعدا توانسته بر این شکست ها غلبه کند.در اینجا یک تفاوت وجود دارد.آستانه ی تحمل درد در این فرد افزایش یافته زیرا در پایان کار تصور می کند که برای مسابقه آموزش کافی ندیده،اما برای خود آموزش هایی دیده است.
برخی افراد انتقاد کننده هستند و مهم نیست که موضوع چیست.مهم نیست که شما در کدام طرف هستید،آن ها همیشه در طرف مقابل هستند.آن ها شیوه ی زندگی رابا انتقادساخته اند وشخصیت منتقدی دارند.آن ها اگر در یک مسابقه ببرند،بازهم گله می کنند.آن ها از هر شخص و موقعیتی نقصی را پیدا خواهند کرد.آن ها دوروبرخودرا می گردندوعیب ها را پیدا می کنند.شما می توانید افراد این چنینی را در هرخانواده،فامیل و اداره ای پیدا کنید.آن ها عقیده دارند هرفردی ویژگی های منفی دارد و کل دنیا را به خاطر مشکلات سرزنش می کنند.مایک اسم برای این افراد داریم آن ها((مکندگان انرژی))هستند.آن ها به کافه تریا می روند وبا بیست استکان چای،قهوه و سیگار خودشان را غرق می کنند تا به آرامش برسند.اما تمام کارهایی را که انجام می دهندموجب تنش بیشتر برای آن ها و افراد دوروبرشان می شود.آن ها پیام های منفی را مانند بیماری طاعون پخش می کنند و محیطی را ایجاد می کنند که برای نگرش های منفی مساعد است.
داستانی در این رابطه برای شما بازگو می کنم تا بهتر درک کنید
رابرت فولتون کشتی بخار رااختراع کرد.وقتی که در سواحل رودخانه هردسون اختراع جدید را نمایش می داد،افراد بدبین وشکاک دوروبر او جمع شدند وکاراو را مشاهده کردند.آن ها اظهارداشتند که کشتی هرگز روشن نخواهد شد،اما وقتی که کشتی بخار روشن شد و دررودخانه قرار گرفت بدبین هایی که گفته بودند هرگز راه نخواهد افتاد شروع به دادزدن کردند که آن هرگز متوقف نخواهد شد،واقعا چه طرز فکری!