| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
سبك يادگيري خود را ميشناسيد؟
راه های مورد پسند شما برای مطالعه و یادگیری مسائل چگونه است؟
حتما به صورت تجربی با این واقعیت برخورد کرده اید که یادگیری شما تحت شرایط خاصی به شدت متفاوت و لذت بخش است ترجیحات و یا سبک های یادگیری افراد بسیار گوناگون اند، ولی می توان آن ها را به سه دسته اصلی شناختی، عاطفی و فیزیولوژیکی تقسیم کرد. سبک های یادگیری شناختی، به روش هایی که شخص موضوعات را ادراک می کند، اطلاعات را به خاطر می سپارد، درباره مطالب می اندیشند و مسائل را حل می کند، گفته می شود. سبک های یادگیری عاطفی دربرگیرنده ویژگی های شخصیتی و هیجانی یادگیرنده، مانند: پشتکار، تنها کار کردن یا با دیگران کار کردن، و پذیرش یا رد تقویت کننده های بیرونی است. سبک های یادگیری فیزیولوژیکی جنبه زیست شناختی دارند و دربرگیرنده واکنش فرد به محیط فیزیکی موثر بر یادگیری او هستند، مانند: ترجیح دادن مطالعه در شب یا روز.
مقدمه ای که گفته شد به این دلیل است که می خواهیم در این مقاله، یکی از انواع سبک های یادگیری در حوزه شناختی را به شما معرفی کنیم. این سبک توسط دیوید کلب بر اساس یک چرخه چهار مرحله ای به نام چرخه یادگیری تجربه ای تعریف شده است.کلب با توجه به الگوی یادگیری تجربه ای خود، دو بعد و چهار شیوه یادگیری را معرفی کرده است.
بعد نخست شامل دو شیوه یادگیری تجربه عینی در مقابل مفهوم سازی انتزاعی است. شما برای یادگیری و تفکر بیشتر به مباحث عینی و ملموس علاقه مند هستید یا موضوعات ذهنی و انتزاعی؟
بعد دوم نیز شامل دو شیوه یادگیری، آزمایشگری فعال در مقابل مشاهده تاملی است. بیشتر علاقه دارید که به عنوان یک مشارکت کننده در فرایند یادگیری درگیر شوید و آزمایش کنید یا ترجیح می دهید، صرفا مشاهده و تفکر عمیقی پیرامون موضوع داشته باشید؟
بر همین مبنا، کلب و فرای با ترکیب این چهار شیوه یادگیری، سبک های مختلف یادگیری شامل : سبک های واگرا، جذب کننده، همگرا و انطباق یابنده را معرفی نموده، که به شکل زیر مطرح می شوند:
واگراها:
واگراها قابلیت های تجربه عینی و مشاهده تاملی قوی دارند، آن ها موقعیت را از زوایای متعدد می بینند، به طوفان مغزی و تولید ایده تاکید دارند، تخیل بسیار قوی دارند، به ارزش ها حساس ترند، به احساسات دیگران احترام می گذارند، با ذهن باز و بدون سوگیری گوش می دهند و در موقعیت های مبهم به تخیل می پردازند.
جذب کننده ها:
جذب کننده ها قابلیت های مفهوم سازی انتزاعی و مشاهده تاملی قوی دارند، قدرت ساخت مدل های نظری را دارند، به مفاهیم انتزاعی علاقه مندند، چندان به کاربرد عملی نظریه ها اهمیت نمی دهند، اطلاعات را سازماندهی می کنند، مدل های مفهومی خوبی می سازند و داده های کمی را خوب تحلیل می کنند.
همگراها:
همگراها قابلیت ها و مهارت های مفهوم سازی انتزاعی و آزمایش گری فعال قوی دارند، آن ها قدرت حل مساله بالایی دارند و برای مشاغل مدیریتی مناسب اند، در کاربرد نظریه بسیار قوی عمل می کنند، به کارهای فنی و تکنیکی علاقه دارند، روش های جدیدی برای تفکر و عمل ایجاد می کنند، ایده های جدید را آزمایش می کنند، راه حل های بهینه تری انتخاب می کنند و در تصمیم گیری مهارت خوبی دارند.
انطباق دهنده ها:
انطباق دهنده ها قابلیت تجربه عینی و آزمایش گری فعال قوی دارند، قدرت تحلیل این ها کمتر است، در موقعیت های تصمیم گیری به عقل سلیم خود اعتماد می کنند، طرح ها و تجربیات را متناسب با شرایط به کار می گیرند، سرعت بالایی دارند و برای مشاغلی همچون فروش و بازاریابی بسیار مناسب اند. به تحقق اهداف تعهد بالایی دارند، به دنبال شکار و بهره برداری از فرصت ها هستند و دوست دارند با دیگران در تعامل باشند.
حال با توجه به آن چه گفته شد، فکر می کنید شما جزو کدام یک از این دسته بندی ها قرار می گیرید؟ امیدواریم که پس از مطالعه این مطلب شناخت بیشتری از سبک یادگیری خود بدست آورده باشید و مبتنی بر این خودآگاهی تجربه های یادگیری لذت بخش و پربارتری برای خود ایجاد کنید. برای شناخت سبک یادگیری خود، می توانید به پرسشنامه سبک های یادگیری کلب مراجعه نموده و سبک فردی خود را شناسایی نمایید.
نکات کلیدی:
در نظر داشته باشید که هر چهار سبک یادگیری در افراد وجود دارد، ولی در مجموع تمایل افراد به برخی از سبک ها به نسبت بقیه بیشتر است. نکته ای که باید یادآور شویم این است که بر خلاف هوش و استعداد که توانایی هستند، سبک یادگیری توانایی نیست. به این معنی که، سبک یادگیری به اینکه یادگیرنده چگونه یاد می گیرد اشاره می کند نه به میزان موفقیت فر د در امر یادگیری و طبعا هرچه سبک یادگیری شخصی شما با آنچه می آموزید هماهنگ تر باشد، یادگیری اثربخش و لذت بخش تر خواهد بود.
روانشناسی پرورشی نوین، نشر دوران، علی اکبر سیف
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 ویژگی رفتاری آدم های باهوش
ممکن است ادعا کنید همیشه تعداد افرادی که هوش متوسط دارند بیشتر است؛ در حالی که واقعیت این است که این افراد صرفاً صدای بلندتری دارند. افراد بسیار باهوش ذکاوت خودشان را به رخ دیگران نمیکشند چرا که هوش زیادشان به نظرشان طبیعی میآید و تنها تلاششان این است که بدون جلب توجه آزادانه زندگی کنند. شاید شما اسم این را تواضع یا سادگی و اخلاق نیک بگذارید، اما این افراد در حالت عادی کاملاً متوسط و معمولی به نظر میآیند تا یک روز ناگهان شما را با جرقهای از هوششان حیرتزده میکنند. در این مقاله با ۱۰ ویژگی رفتاری آدمهای باهوش آشنا میشوید.
1. جغد شباند
تحقیقات نشان داده است، افرادی که شب را تا دیروقت بیدار میمانند و به کارهایشان میرسند و در واقع شبها بیشترین میزان کار مفید را دارند نسبت به افراد سحرخیز دارای آیکیوی بالاتری هستند. البته باید گفت که بیدار ماندن تا نیمههای شب، فینفسه شما را آدم باهوشی نمیکند! این افراد برایشان راحتتر است که شبها بیدار بمانند و به وبگردی، مطالعه و یادگیری مطالب جدید بپردازند. چون این یادگیریها در پشت صحنه اتفاق میافتد، دانش و مهارتهایشان معمولاً برای دیگران عجیب است.
۲. ساکتاند
همه فکر میکنند آدمهای ساکت درونگرا هستند و به لحاظ روابط اجتماعی ضعیف عمل میکنند. این همیشه صحیح نیست. نمیتوان گفت که همهی آدمهای ساکت باهوشاند، بلکه افراد باهوش سعی میکنند اگر موقعیتش فراهم باشد گوشهای ساکت بنشینند. این افراد به حرفهایی که زده شده گوش میدهند، فکر میکنند و خود را برای پاسخ آماده میکنند و همیشه سکوت را به گفتگوهای بیهدف ترجیح میدهند.
۳. از مشکلاتشان فرار نمیکنند
یک فرد باهوش اجازه نمیدهد مشکلات فراوانی که در زندگیاش وجود دارد او را شکست دهد. او پیش از اینکه مشکلاتش از کنترل خارج شوند، آنها را اولویتبندی کرده و با آنها دست و پنجه نرم میکند. اگر شما بهراحتی با مشکلاتتان مواجه میشوید، چالشهای زندگی را با آغوش باز میپذیرید و همیشه روی لبهی حاشیهی امن زندگی حرکت میکنید، به نظر میآید بسیار آدم باهوشی هستید.
۴. دوستان باهوش و خلّاقی دارند
دوستانی که در کنار خود دارید همیشه نشاندهندهی بخشی از شخصیت شما هستند. افرادی که هوش استثنایی دارند، دایرهی دوستانشان را هم از بین افراد باهوش، فرهیخته و خلّاق انتخاب میکنند. همیشه استثناهایی هم بر این امر وجود دارد. اما اگر ۸۰٪ از آدمهای زندگیتان آدمهای باهوش و جالبی هستند، احتمال میرود که شما هم جزو دستهی افراد باهوش قرار بگیرید.
۵. برای کامل شدن تلاش میکنند
هوش فراوان را نمیتوان از ظاهر فرد و یا صرفاً صحبتهایش دریافت، بلکه میتوان آن را در اینکه این افراد چگونه با خود رفتار میکنند جست. افراد باهوش همیشه به دنبال تکامل هستند، به همین دلیل است که هر بار که آنها را ملاقات میکنید متوجه تغییرات و پیشرفتهای کوچکی در آنها میشوید. این ذهنیّت کمالگرا در تمام جنبههای زندگی افراد باهوش خود را نشان میدهد؛ در ظاهرشان که سعی میکنند همیشه در بهترین حالت خود باشند؛ تلاش برای اینکه فنّ بیان خوبی داشته باشند و یا این که ساعتها تمرین میکنند تا در گلف و یا پرتاب دارت بهتر شوند.
۶. از خود انتقاد میکنند
همهی ما همهجا افراد خودشیفتهای را میبینیم که مرتب در مورد اینکه چقدر خوب هستند به خودشان و دیگران دروغ میگویند. پس اگر در این بین فردی را ببینیم که انتقادپذیر است و مرتباً خودش را نقد میکند نفس راحتی میکشیم. همین امر که فردی به دنبال فخر فروشی و تحت تأثیر قرار دادن دیگران نیست و پیوسته به دنبال عیبهای خود و اصلاح کردن آنهاست، هوش او را نشان میدهد.
۷. دوست دارند مطلع باشند
افراد باهوش همیشه از تازهترین خبرها در زمینههای مختلف آگاهاند و همیشه در پی افزایش ذره به ذرهی آن هستند. اخبار داخلی و خارجی را دنبال میکنند و تلاش میکنند یاد بگیرند برای بهبود مسائلی که مستقیماً به زندگیشان مربوط است چه قدمی بردارند. هدف همیشگی این افراد یادگیری چیزهای جدید، جمع کردن اطلاعات و افزایش مهارتهایشان است. آنها هیچوقت بیکار نمینشینند و همیشه راهی برای مشغول بودن خود پیدا میکنند.
۸. پیوسته مشغول انجام کارهای مختلف هستند
یک شاخص خوب برای شناختن فرد باهوش این است که همیشه بهطور همزمان مشغول انجام چند پروژه و فعالیت هستند. زبان فرانسویشان را تقویت میکنند، دستورالعمل تعمیر شیرآب خانه را میخوانند، کلاس رقص میروند، دستورپخت غذاهای جدید یاد میگیرند و یا مشغول گردآوری کتابهای مربوط به معماری قرون وسطی هستند. درحالیکه بسیاری از افراد دوست دارند شغلی داشته باشند، افراد باهوش در پی پر کردن وقت آزادشان با فعالیتهای مفیدی هستند که آنها را در مسیر پیشرفت و یادگیری قرار دهد.
۹. سؤالهای بجا میپرسند
وقتی با فرد باهوشی صحبت میکنید او مدام وسط حرف شما نمیپرد و با سروصدای زیاد سعی نمیکند مکالمه را به تنهایی به دست گیرد. افراد باهوش معمولاً به آرامی گوش میدهند و ممکن است لحظاتی برای فکر کردن به آنچه شما گفتهاید سکوت کنند اما در جای صحیح سؤالی میپرسند که دقیقاً در جای درست پرسیده شده است. به شما مشاورههای مفیدی میدهند یا مسیر مکالمه را به سمتی میبرند که خودتان به نتیجهی مطلوب برسید. اگر دوستانتان از همصحبتی با شما لذت میبرند و به شما گفتهاند که شنوندهی خوبی هستید، شما احتمالاً بهترین و باهوشترین دوست آنها بودهاید.
۱۰. تصور نمیکنند که خیلی باهوشاند
به دلیل وجود واقعیتی به نام اثر دانینگ-کروگر افرادی که از سطح پایینی از هوش و شایستگی برخوردارند معمولاً در بیان تواناییهای خود مبالغه میکنند، درحالیکه افراد باهوش تواناییهای خود را دست کم میگیرند. دلیل این امر این است که شما هرچقدر باهوش باشید متوجه میشوید فاصلهی شما با کمال چقدر است و هیچگاه از سطح رشد و پیشرفت خود احساس رضایت نمیکنید.هوش واقعی هیچگاه کاملا از دید دیگران دور نمیماند. اینطور نیست که افراد باهوش مدام در حال معمولی جلوه دادن خود باشند، بلکه آنها فقط هوش خود را به رخ دیگران نمیکشند و با آن خودنمایی نمیکنند. هرچند این ده نشانه بهراحتی چهرهی واقعی آنها را نشان میدهد.
و حالا شما چندتا از این ویژگی ها رو دارید؟
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
اشتباهاتی که کارمندان شایسته را فراری می دهد
نگه داشتن کارمندان خوب به ظاهر سخت است اما می توان به راحتی و با اجتناب از چند اشتباه رایجی که این امر را سرعت می بخشد، آنها را از دست نداد. زمانی که شرکتی خطا می کند اولین کسانی که آن جا را ترک می کنند، بهترین کارمندانش هستند چرا که بیشترین استعدادها را دارند.
این احساس ناگهانی پدیدار نمی شود بلکه به آرامی در بی علاقگی آن ها به کار نمود پیدا می کند. Michael Kibler بخش اعظمی از کارش را به مطالعه ی این پدیده پرداخته و آن را جرقه نامیده است. طبق این تعریف کارمندان آتش اشتیاقشان به کار را مانند ستاره های در حال مرگ، از دست می دهند.
برای جلوگیری از تبدیل شدن آتش اشتیاق کارمندان خوب به این بی علاقگی، مدیران باید از بروز شرایط زیر جلوگیری نمایند.
1 وضع بیش از اندازه قوانین
در این که شرکت ها باید قوانینی داشته باشند، شکی نیست. اما باید مواظب بود که قوانین ضروری با قوانین دست و پا گیر اشتباه نشوند. حتی کارمندان خوب نیز زمانی که فکرمی کنند تحت نظر شدید هستند، به دنبال جای دیگری برای کار می گردند.
2 برخورد یکسان با همه
البته در مدارس اگر همه دانش آموزان به یک چشم نگریسته شوند خوب است، اما در محیط های کاری باید استراتژی دیگری به خدمت گرفته شود. در محل کار نباید با همه به یک شکل رفتار کرد. این کار به بهترین کارمندان شما نشان میدهد که میزان عملکرد آن ها در رفتار مدیر با آن ها اثری نمی گذارد.
3 بی توجهی به عملکرد ضعیف کارکنان
در موسیقی جاز هر قدر که گروه خوب کار کند، باز هم صدای ساز نوازنده ای که عملکرد ضعیفی دارد؛ شنیده می شود. همین طور در یک شرکت زمانی که مدیر به عملکرد ضعیف یک کارمند اهمیت نمی دهد، بقیه ی کارمندان نیز از تلاش کردن دلسرد می شوند.
4 اهمیت ندادن به دستاوردهای مهم کارکنان
تشویق در افزایش انگیزه ی کارمندان بسیار موثر است. هر کسی که بیش ترین تلاش خود را نشان می دهد، انتظار تقدیر شدن را نیز دارد؛ زیرا تنها در این صورت است که مدیر به کارمندش نشان می دهد به او اهمیت می دهد.
2قطع ارتباط با کارکنان
دلیل استعفای بیش از نیمی از کارمندان، عدم ارتباط با مدیر است. مدیران شرکت های برجسته به خوبی می توانند میان مدیر و انسان بودن تعادل برقرار کنند. جشن گرفتن موفقیت کارمندان و یا هم دردی با کسانی که زمان سختی را می گذارنند مثال هایی برای این مورد هستند.
6 پنهان کاری در مورد اهداف بزرگ شرکت
ارسال لیست وظایف و انتظار برآورده شدن آنها کار آسانی است، اما ضرورت دارد که کارمندان برجسته را در جریان امور بگذارید. این نوع کارمندان چون به کارشان اهمیت می دهند، حجم زیادی از کار را متقبل می شوند و برای این منظور به هدف نیازمندند. اگر آن ها هدف را ندانند، دچار بی انگیزگی می شوند و در جای دیگری به دنبال هدف می گردند.
7 فراهم نکردن امکانات لازم برای دنبال نمودن علایق شخصی کارکنان
گوگل امکانی را برای کارمندانش فراهم کرده که 20 درصد از زمان خود را صرف علاقه مندی هایی نمایند که به باورشان «بیشترین نفع را عاید آن می کنند». بیش ترین اثر چنین کاری علاقمند کردن افراد به کار کردن برای شرکت متبوعشان خواهد بود.
کارمندان با استعداد، پرشور نیز هستند. اگر برای این کارمندان فرصتی مطابق با علاقمندی شان را فراهم کنید، هم مبتکرتر می شوند و هم از کارشان راضی خواهند بود.
8 ایجاد جوی بیش از اندازه جدی در محیط کار
اگر کارمندان در محل کار خوش نگذرانند، کسل شده و تمام قدرت شان را به کار نمی گیرند. برای مثال شرکت گوگل، کلاس های ورزش، غذای مجانی و بولینگ برگزار می کند. اگر کار جالب باشد، فرد علاقه ی بیش تری برای وقت گذراندن در آنجا دارد و شاید بخواهد ساعات بیش تری نیز کار کند.
مدیران عامل علت ریزش های شان را هر چیزی می دانند مگر خودشان و متاسفانه در چنین شرایطی در نهایت، کارمندان شغل شان را ترک نمی کنند بلکه مدیران خود را.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
من اخیرا گزارش واقعه ای را در یک دبیرستان که به وسیله ی معلمی در مورد توجیه ارزش ها در شهر تینک نیوجرسی اتفاق افتاده بود،مطالعه می کردم.دانش آموز دختری در کلاس این معلم یک کیف پول که حاوی هزار دلار بود،پیدا می کند و آن را به صاحبش بر می گرداند.معلم درباره ی کار این دانش آموز از کلاس نظر خواهی کرد.هم کلاسی های آن دختر به این نتیجه رسیدند که او در مورد برگرداندن پول کار احمقانه ای کرده است.بیشتر دانش آموزان بیان می کردند که اگر کسی بی دقتی کند باید تاوان آن را پس بدهد.وقتی که از معلم خواسته شد او نظرش را به دانش آموزان بگوید پاسخ داد:((خوب البته من چیزی نمی توانم بگویم.اگر من در جایگاهی بودم که می گفتم چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست،دیگر نمی توانستم مشاور آن ها باشم.من نمی توانم نظرم را به آن ها تحمیل کنم))
اگر ما ارزش های خود را از والدین و معلمان خود نمی گیریم پس آن ها را از چه کسی یاد می گیریم؟هنگامی که والدین و معلمان ارزش هایمان را به ما یاد ندهند ما در غیاب آن ها ارزش هایمان را از تلویزیون و دیگر منابع ناجور اخذ می کنیم.تعجبی هم نیست که چرا جوامع بشری این چنین آشفته هستند.یک چنین معلمی که در مثال توصیفش آمد نه تنها بایستی ارزش های غلط را به دانش آموزان یاد ندهد،بلکه شایسته است به آموزش ارزش های خوب نیز بپردازد.
ما احتیاج داریم مسئولیت اعمال و رفتارمان را قبول کنیم و خودمان را از پوزش و معذرت بر کنار سازیم.مثل دانش آموزی نباشید که به خاطر دوست نداشتن معلم یا موضوع مورد مطالعه مردود می شود.چه کسی به این دلیل بیشتر صدمه می بیند؟ما مجبوریم مسئولیت پذیر باشیم.از سرزنش دیگران جلوگیری کنیم و تنها در این صورت است که کیفیت و بهره وری از زندگی بیشتر می شود.
امتیازات و مزیت ها نمی توانند از تعهدات ما بیشتر باشند.حمایت از حقوقمان نمی تواند بیش از عملکرد به مسئولیت ها دوام داشته باشد.(جان اف کندی)
معذرت خواهی مشکلی بدتر از خود مشکل می سازد ما مدیون مسئولیت ها:
به خودمان
به خانواده
به کار
به جامعه
به محیط زندگی هستیم
ما می توانیم به وسیله ی کاشتن درخت و توقف فرسایش خاک،زیبایی های طبیعت را محافظت کنیم.ما نمی توانیم طوری زندگی کنیم که انگار می توانیم برای زندگی کردن به زمین دیگری برویم.براساس اصول زندگی ما احتیاج داریم کارهایی را انجام دهیم تا این که جهان،محل بهتری برای زندگی کردن باشد،برای نسل های آینده نگه دارنده هستیم و اگر با مسئولیت رفتار نکنیم،چگونه نسل های آینده ما را می بخشند؟
اگر میانگین امید به زندگی یک شخص 75 سال باشد و شما 40 ساله باشید شما 365*35 روز برای زندگی کردن وقت دارید.این سوال را از خودتان بپرسید:شما با این مدت چه کاری می خواهید انجام دهید؟وقتی که مسئولیت ها را می پذیریم و آن ها را افزایش می دهیم زندگی خودمان را بار ارزش می سازیم.
یک مطالعه مربوط به دانشگاه هاروارد به این نتیجه رسیده است که وقتی یک شخص شغلی پیدا می کند ۸۵٪ ازمواقع به علت نگرش او و تنها در ۱۵٪ از مواقع به علت هوش و مقدار حقایق و اطلاعاتی که دارد،مربوط است.به طور تعجب آوری تقریبا ۱۰۰٪ دلارهای آموزشی برای تدریس حقایق و اطلاعات به کار می رود.در حالی که تنها در ۱۵٪موفقیت کار موثرند.
نگرش مهم ترین کلمه در زبان انگلیسی است که برای همه قلمروهای مختلف زندگی مانند زندگی شخصی و حرفه ای به کار می رود.آیا یک مدیر می تواند بدون یک نگرش مثبت،مدیر خوبی بشود؟آیا یک دانش آموز بدون یک نگرش خوب می تواند دانش آموز خوبی بشود؟آیا یک ولی،معلم،فروشنده،کارفرما و کارمند بدون یک نگرش خوب می تواند نقش خود را به خوبی ایفا کند؟
پایه ی موفقیت،صرف نظر از قلمروی انتخابی آن((نگرش))است.اگر نگرش یک عامل مهم در موفقیت است پس آیا شما نباید نگرش خودتان را به زندگی بررسی کنید و ببینید چه میزان نگرش شما روی اهداف تان تاثیر می گذارد؟
یازده روش براي ايجاد خلاقيت و ايده هاي بزرگ در ذهن
زياد مطالعه کنيد
فرصت هايي را که در آن ذهن شما خلاق است از دست ندهيد
يک دفترچه يادداشت به همراه داشته باشيد
از افکار ديگران بهره بجوييد
تغييراتي در محيط اطراف خود ايجاد کنيد
بر روي شکاف ميان دو نسل خط بطلان بکشيد
به دوست صمیمی خود مراجعه کنيد
به توانايي هاي خود اتکا کنيد
در حيطه کاري خود به فعاليت بپردازيد
به ذهن خود آزادي عمل دهيد
ايده هاي گذشته را از نو بسازيد