| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
بعضی اوقات روشنی حقیقت مشخص نیست،اما شیطان را کور می کند.
صداقت به معنی خالص و واقعی بودن در برابر دغل بازی و تقلب است.
ارزش اجتماعی مورد اعتماد،برای خود بنا کنید.اگر تنها یک چیز وجود دارد که هر نوع رابطه را در خانه،محل کار و اجتماع بنا می نهد،آن صداقت است.در برابر رفتار غیر صادقانه متعهد نشوید.صداقت،صراحت،اعتبار و دوستی را به وجود می آورد.آن احترام به خود و دیگران را نشان می دهد.صداقت در بودن است نه تظاهر به بودن.دروغ ها ممکن است سریع عمل کنند،اما حقیقت بادوام است.درستی را نمی توان در بروشورهای شرکت ها جست و جو کرد،اما در منش افراد پیدا شود.
آیا ارزش دارد که شخص درستی خود را مصالحه نموده و متوسل به راه های میان بر شود؟شخص ممکن است از این طریق به مقصد برسد،اما بعد از دانستن حقیقت هرگز خوشحال نخواهد شد.انسان خوب بودن از بردن جایزه و پیروزی مهم تر است.
یک پوند کره
کشاورزی بود که یک پوند کره به نانوایی فروخت.روزی نانوا تصمیم گرفت کره را وزن کند تا ببیند که آیا کره ی او یک پوند است،اما متوجه شد که مقدار کره یک پوند نمی باشد.این موضوع او را عصبانی کرد و از کشاورز به دادگاه شکایت کرد.قاضی از کشاورز خواست تا بگوید از چه وسیله ی اندازه گیری برای وزن کردن استفاده کرده است.کشاورز جواب داد:((جناب قاضی من یک آدم قدیمی هستم و وسیله ی اندازه گیری مناسبی ندارم،اما یک مقیاس داشتم))قاضی پرسید:((بگویید کره را چگونه وزن کرده اید؟))کشاورز جواب داد:((جناب قاضی مدت ها قبل از اینکه نانوا شروع به خرید کره از من کند من یک پوند نان از او می خریدم بنابراین هر روز وقتی که نانوا برایم یک پوند نان می آورد،من نان را روی ترازو می گذاشتم و براساس آن به او کره می دادم.اگر کسی مقصر باشد آن نانوا است))
اصول اخلاقی این داستان چیست؟از هر دست که می دهیم از همان دست می گیریم.
هر کاری که می کنید این سوال را از خودتان بپرسید،آیا مقدار دستمزد و پولی را که دریافت کرده ام منصفانه بوده است؟
صداقت و یا عدم صداقت عادت می شوند.بعضی افراد عدم صداقت را تمرین می کنند و می توانند با گردن راست دروغ بگویند.بعضی ها آن قدر دروغ می گویند که هرگز نمی دانند حقیقت کدام است؟اما آن ها چه کسی را فریب می دهند؟بیش از هر کس دیگر،خودشان را.
صداقت را می توان به راحتی کنار گذاشت.برخی از افراد افتخار می کنند که به حالت حیوانی صادق هستند.چنین به نظر می رسد که آن ها به جای این که ددمنشی را از خود دور کنند،صداقت را بیرون انداخته اند.انتخاب لغات و رعایت آداب و معاشرت بسیار اهمیت دارند.
حکایت می کنند روزی به کشاورزی ثروتمند پیشنهاد بخشش زمینی را دادند.برای به دست آوردن آن او می بایست در طول روز هر چه قدر که می خواست راه بپیماند ولی می باید در غروب به نقطه ی شروع برگردد تا همان مقدار زمین را صاحب شود.کشاورز برای این که از فرصت استفاده کند روز بعد صبح بسیار زود از نقطه ی آغاز به راه افتاد.چون می خواست تا جایی که امکان دارد زمین بیشتری را تصاحب کند.با وجود این که بسیار خسته بود که امکان دارد زمین بیشتری را تصاحب کند.باوجود این که بسیار خسته بود تمام بعد از ظهر را می دوید زیرا که نمی خواست چنین فرصتی را که فقط یک بار نصیبش شده بود از دست بدهد.
عصر بود که شرط به یادش آمد لازم است تا غروب خودرابه نقطه ی آغاز برساند.اواز طمع خود دست کشید و درحالی که خورشید نزدیک غروب بود،شروع به گشتن کرد.هرچه خورشید بیشتر به غروب نزدیکتر می شداو به سرعت دویدن خود می افزود.بسیار خسته و نفسش به شماره افتاده بود و خود را بیش از اندازه تحت فشار می گذاشت.زمانی که به نقطه ی شروع رسید از فرط خستگی نقش بر زمین شد و مرد.اورابه خاک سپردند وتمام زمینی که برای قبرش لازم بود فقط یک قطعه ی کوچک بود.