| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
وارن بافت :زندگينامه ثروتمند ترين مرد جهان
چکيده:
ثروتمند ترين شخص جهان، كسي جز وارن ادوارد بافت نيست، كه جالب ترين سرگذشت را ميان ثروتمندان دنيا از نظر نحوه زندگي، ثروتمند شدن و تفكرات اقتصادي دارد. او بسيار علاقمند است كه عموم مردم از منافعي كه ايجاد مي كند، استفاده كنند
زندگينامه ثروتمند ترين مرد جهان؛ وارن بافت
ثروتمند ترين شخص جهان، كسي جز وارن ادوارد بافت نيست، كه جالب ترين سرگذشت را ميان ثروتمندان دنيا از نظر نحوه زندگي، ثروتمند شدن و تفكرات اقتصادي دارد. او بسيار علاقمند است كه عموم مردم از منافعي كه ايجاد مي كند، استفاده كنند و آنها را از تفكرات اقتصادي درست آگاه سازد. وارن ادوار بافت، مشهور به دانشمند اوما ها، در 30 آگوست 1930 در اوهاماي ايالت نبراسكا در ايالت متحده ي آمريكا متولد شد. پدرش هاوارد ، در ابتدا دلال سهام شركت ها بود و بعد نماينده گنگره شد. او تنها پسر خانواده و دومين فرزند از سه فرزند بود.او در كودكي در زمينه ي پول و تجارت استعداد شگفت انگيزي از خود نشان داد. سوابق او و توانايي هايش در محاسبه ي دقيق اعداد در ذهن خود، هنوز هم همكاران تجاري اش را متحير مي كند. بافت در6 سالگي، شش جعبه ي كوكا كولا به قيمت 25 سنت از مغازه ي پدر بزرگش خريد و هر بطري را به ازاي يك سكه ي پنج سنتي فروخت؛ در حالي كه كودكان هم سن و سال او بر روي چمن لي لي و بولينگ بازي مي كردند.
در 11 سالگي بافت سه سهم شركت citesservice را به قيمت هر سهم 38 دلار، براي خود و خواهر بزرگش به نام دوريز خريد. در مدت كوتاهي بعد از خريد سهام، قيمت هر سهم به 27 دلار كاهش يافت. وارن ترسيده بود اما هيچ اقدامي نكرد تا اينكه هر سهم به 40 دلار رسيد ، او خيلي سريع آنها را فروخت و بعد خيلي زود از اين كار پشيمان شد، چون سهام citesservice پس از مدت كوتاهي به 200 دلار رسيد.
اين تجربه درس بزرگي به اوداد؛ اينكه يكي از اصول مهم سرمايه گذاري، صبر و شكيبايي است .
در سال 1943 ،بافت به اداره ماليات به دليل گرفتن ماليات 35 دلاري براي دوچرخه اش، اعتراض كرد و سرانجام موفق شد ماليات 35 دلاري دوچرخه اش را حذف كند.در سال 1947 در 17 سالگي از دبيرستان وودرو ويلسون در واشنگتن D.C فارغ التحصيل شد. در دوران دانش آموزي اش 500 دلار روزنامه توزيع كرد. ( اين مقدار معادل 081/261/4 دلار در سال 2000 است ) پدرش تمايل زيادي داشت تا وارن براي ادامه تحصيل به دانشكده علوم اداري و بازرگاني دانشگاه پنسيلوانيا برود.بافت دو سال به دانشگاه نرفت و عقيده داشت بيشتر از استادها مي داند! وقتي پدرش هاوارد در مبارزات مجلس شكست خورد، وارن به خانه يشان در اوما ها برگشت و براي ادامه تحصيل به دانشگاه نبراسكا رفت. با وجود كار تمام وقت ، تنها در مدت سه سال موفق شد دوره ليسانس را در اين دانشگاه بگذراند و فارغ التحصيل شود.
با وجود سرسختي و مقاومت زياد، بالاخره راضي شد تا در سال 1951 وارد دانشكده علوم اداري و بازرگاني شود، ولي دانشگاه به دليل سن كم بافت او را نپذيرفت و او مجبور شد براي دوره فوق ليسانس رشته اقتصاد، به دانشگاه كلمبيا برود.
آنجا سرمايه گذاران مشهوري همچون بن گراهام ، كه بافت زندگي و موقعيت هاي اقتصادي آينده خود را مديون او مي داند، و ديويد دود، تدريس مي كردند؛ تجربه اي كه زندگي بافت را براي هميشه تغيير داد.
بن گراهام در طول دهه ي1920 به دليل داشتن تفكرات نو در زمينه بازار سهام، خيلي زود به عنوان يك سرمايه گذار وتحليل گر بزرگ معروف شد . او به دليل بي خطر بودن سهام هاي ارزان، به دنبال آنها بود.
بافت در طول تحصيلاتش در كلمبيا، تنها دانشجويي بود كه در كلاس درس بن گراهام نمرهA + گرفت . بعد از دوره ي فارغ التحصيلي ، بافت تصميم گرفت تا براي گراهام بطور رايگان كار كند، ولي بن نپذيرفت.
او بعد از رد شدن پيشنهاد كار توسط گراهام، در وال استريت به عنوان دلال سهام مشغول به كار شد. او با استفاده از در آمد كم اين دوران ، پمپ بنزين سينكلاير را خريد؛ اما چنان كه انتظار مي رفت، پمپ بنزين باز دهي نداشت . بافت به خانه در اوماها برگشت ودر بنگاه پدرش مشغول به كار شد . در آنجا با دختري به نام سوزان تامپسون آشنا شد ودر آوريل 1952 با هم ازدواج كردند.
آنها يك آپارتمان سه خوابه به مبلغ ماهيانه 65 دلار اجاره كردند. آن خانه، مخروبه و پر از موش بود.
در سال 1953 فرزند اول بافت ، به نام سوزي متولد شد. براي صرفه جويي از يك كشوي خراب لباس براي او تخت درست كردند.
در آن سالها سرمايه گذاري وارن به ايستگاه Texaco و چند مشاور املاك محدود بود كه هيچكدام براي وارن موفقيتي كسب نكرد . در اين دوران او براي كسب در آمد ، در دانشگاه اوماها شروع به تدريس كرد.
قبل از شروع تدريس، بافت براي غلبه بر ترس حرف زدن در جمع و مكانهاي عمومي ، يك دوره آموزش با ديل كارنگي گذراند. بافت در دانشگاه براي دانشجوياني كه ميانگين سن آنها دو برابر سن خودش بود ؛ اصول سرمايه گذاري را تدريس مي كرد.
همه چيز تغيير كرد. در سال 1954؛ بن گراهام ، استاد دانشگاه بافت و سرمايه گذار مشهور، از او دعوت كرد تا با حقوق سالانه 12000 دلار براي گراهام كار كند. وارن بافت بعد از مدتها انتظار به آنچه مي خواست رسيد.
بافت و همسرش در حومه ي شهر نيويورك خانه اي اجاره كردند . بافت روزها به تجزيه و تحليل گزارشات و تحقيق در زمينه هاي موفقيت در سرمايه گذاري مي پرداخت. در طول اين دوران تفاوتهايي بين روند كار گراهام و بافت آشكار شد. بافت مي خواست بداند كه چگونه يك شركت در بين رقبا به برتري دست مي يابد و بن به دنبال اعداد و ارقام بود. همچنين وارن مديريت شركت را عاملي مهم در سرمايه گذاري مي دانست ؛ اما گراهام صرفا به تراز نامه و صورت در آمدو سود و زيان شركت اهميت مي داد و به نوع رهبري و مديريت شركت كمتر توجه مي كرد. بين سالهاي 1950تا 1956 وارن سرمايه ي شخصي خويش را از 800/9 دلار به 000/140 دلار رساند. در سال 1954 دومين فرزند بافت به هاوارد گراهام به دنيا آمد.
در سال 1956 بافت با داشتن تجربه اي مناسب و همچنين تجارب ارزنده ي گراهام و با تمام سرمايه ي خود به اوماها برگشت و موسسه ي سرمايه گذاري بافت را تاسيس كرد.
در اوايل مي 1956 او با خواهرش دوريز و عمه آليس به سرمايه اي به ارزش 000/ 105 دلار شريك شد. او 100 هزار دلار در Buffet Association Ltdسرمايه گذاري كرد. قبل از پايان سال سرمايه وي به 000/300 دلار رسي و يك خانه ي گچ كاري شده با 5 اتاق خواب به قيمت 500/31 دلار در خيابان فارنام خريداري كرد كه آن را حماقت بافت ناميد. در همان سال سومين فرزند او به نام پيتربه دنيا آمد . بافت جلساتش را با شركاي خود در آن خانه برگزار مي كرد . در آن هنگام زندگي او شكل ديگري گرفت . بافت سه فرزند، يك زن زيبا و تجارت خيلي موفقي داشت. در سال 1957 او مالك سه شركت شد.در سال 1958 موسسه ي سرمايه گذاري بافت صاحب 7 شركت شد.
تمامي شركت ها را در يك شركت منسوجات به نام برك شاير هات ويتلفيق كرد در ژانويه 1966سرمايه شركت بافت به ارزش 500/178/7 دلار بودكه بيش از 00/025/1 دلار متعلق به او بود.
درسال1966 شركاي بافت، سهام برك شايرهايت وي را به ارزش هر سهم 86/14 دلار خريدند.او در اواخر سال 1966، پذيرش سهامدار جديد را در شركت ممنوع كرد.
بافت در سال 1967 براي برك شاير يك فروشگاه خرده فروشي خصوصي در بالتيمور خريد كه مسوليت رياست هيات مديره آنرا برعهده گرفت. برك شاير در سال 1967 به ازاي هر سهم ، 10 سنت سود داد.
او در سال 1970 براي اولين بار رئيس برك شايرهات وي شد و نامه اي با اين عنوان به سهامداران نوشت.
در اواخر همان سال او فرصت پيدا كرد تا شركتي به نام seescandy به مبلغ 25 ميليون دلار بخرد.اين خريد بزرگترين سرمايه گذاري برك شايرهات وي بود.
بعد از چندين سرمايه گذاري دارايي خالص او افزايش پيدا كرد در فاصله ي سالهاي 1965 تا 1975 ارزش هر سهم برك شاير، از 20 دلار به 95 دلار رسيد. در طول اين دوره بافت كه صاحب 29 درصد از سهام برك شاير بود; توانست 14 درصد ديگر از سهام شركت را بخرد و سهام او و همسرش كه 3 درصد از سهام را داشت به 46 درصد رسيد.درسال 1973 بافت سهام شركت واشنگتن پست را خريد.اين كار او سبب شد تا كاترين گراهام سرپرست روزنامه و نشريات شركت و همچنين عضو هيئت مديره شود.
با وجود اينكه اصول سرمايه گذاري بن گراهام ساده بود ; او در دوران 21 سالگي وارن بافت , به شكل يك اسطوره درآمد. بافت با خواندن كتاب گراهام به نام (( چه كسي مي تواند مشاور خود را پيدا كند)) در تجارت خود تحولي ايجاد كرد. او قصد خريد و سرمايه گذاري در يك شركت بيمه را داشت. در يك صبح دلپذير يكشنبه بافت سوار ترن شد و به دفتر مركزي شركت بيمه GEICO رفت. وقتي به آنجا رسيد درها بسته بودند ولي او منصرف نشد و بي وقفه و محكم در را كوبيد تا سرايدار آمد و در را باز كرد. از سرايدار پرسيد: (( كسي در ساختمان نيست؟ )) شانس به بافت روآورد. او به طبقه ششم رفت و در آنجا هنوز مردي كار مي كرد.
او به سرعت در مورد شركت و فعاليتهاي تجاي اش از مرد سوالاتي پرسيد. صحبت هاي آنها چهار ساعت طول كشيد. آن شخص كسي نبود جز لوري ديويد سون, معاون مالي شركت. اين تجربه بزرگ بافت در اصرار بر انجام فعاليت خود سبب شد تا برك شايرهات وي تمامي شركت GEICO را تصاحب كند.
درسال 1983, بافت از شركت GEICO و با ارائه بيمه ي بيماران, ميليون ها دلار سود بدست آورد. در سپتامبر همان سال بنجامين گراهام, اسطوره بافت درگذشت و او را با تمام خاطرات و نصايحش تنها گذاشت.
بافت شركت برك شاير هات وي را توسعه داد و همچنين در صنايع مختلف سرمايه گذاري كرد. در سال 1979 او با دارايي 140 ميليون دلار برك شاير در ABC سهام خريد. هر سهم به قيمت 290 دلار بود. برك شاير پس از مدت كوتاهي, فروش سهام در ABC را با قيمت هر سهم 775 دلار , شروع كرد و با 310 , 1 دلار پايان داد.ثروت خالص بافت , به 620 ميليون دلار رسيد و براي اولين بار, نام او در مجله فوربس به عنوان يكي از 400 ثروتمند دنيا معرفي شد.
در سال 1998، بافت بيش از 7 درصد سهام شركت كوكاكولا را به قيمت 20/1 ميليارد دلار خريد. او در 1989، به مبلغ 7/9 ميليون دلار هواپيماي جتي براي شركت خريد اما به دليل انتقادهايي كه خود او در گذشته از مدير عاملان شركت هاي ديگر براي چنين خريدهايي كرده بود؛ اين عمل را توجيه ناپذير دانست. در سال 1969 گروه كارسون، بافت را به عنوان پول دارترين مدير قرن بيستم معرفي كردند.او همچنين در سال 2002،11 ميليارد دلار در براي قراردادهاي سلف سرمايه گذاري كرد تا دلار آمريكا را در برابر ديگر پول هاي در گردش نجات دهد. سود بافت از اين معامله ها 2 ميليارد دلار بود. او موفق شد با سرمايه گذاري در شركت هايي كه سهام آنها به ارزش واقعي خود نرسيده بودند، هر روز به ثروت خود بيفزايد و لقب يكي از ثروتمندترين مردان تاريخ را از آن خود كند. كه با اتكاء به توانايي هاي خود به اينجا رسيده است. در ژوئن 2006 بافت اعلام كرد كه بيش از 70 درصد ثروت خود، يعني 37 ميليارد دلار از 52 ميليارد دارايي خويش ، را به صورت كمك هاي سالانه به بزرگترين مؤسسه ي خيريه ي جهان، مؤسسه ي بيل و ملينداگتس مي بخشد تا در امور خيريه صرف شود.
در سال 2004 سوزان همسر بافت فوت كرد. او در سال 2006 با آستريدمنكس ازدواج كرد.
رستوران مورد علاقه ي بافت در اوماها، خانه ي استيك گورات است و غذاي مورد علاقه ي بافت ، استيك استخوان دار ، خوراك گوشت و سبزي خرد شده است. او يك ماشين كاديلاك DTS دارد، در ضمن ايميل و كامپيوتر شخصي روي ميز كار خود ندارد.
او هنوز در خانه اي كه به مبلغ 31.500 دلار خريده بود و آن را حماقت بافت ناميده بود، زندگي مي كند. اين خانه در حال حاضر 700.000 دلار ارزش دارد.
فلسفه ي او براي سرمايه گذاري در تجارت، اصلاح روش ارزشمند سرمايه گذاري استاد خويش، يعني بنجامين گراهام است. گراهام شركت هايي را مي خريد كه در مقايسه با ارز ش ذاتي آنها، ارزان بودند. او بر اين باور بود در مدتي كه بازار ، اين شركت ها را كم ارزش بداند، مي تواند سرمايه زيادي بدست آورد. او دليل مي آورد كه سرانجام بازار ، متوجه ارزش كم و غير عادي اين شركت ها مي شود و بدون توجه به نوع كار آنها، جهت خويش را اصلاح مي كند. به علاوه، گراهام عقيده داشت در كنار تجارت خوب بايد يك اقتصاد قوي وجود داشته باشد.
بافت به زمان خريد هم توجه دارد. او نمي خواهد در كارهايي كه ارزش مشخصي ندارند، سرمايه گذاري كند.او منتظر كسادي و اصلاح بازار مي ماند تا كالاهاي مطمئن وهمچنين سهام شركت هاي مطمئن را با قيمت منطقي(پايين) خريداري كند زيرا كسادي و ركود بازار سهام ، فرصت خريد ايجاد مي كند.
هر گاه در بازار، احتكار رايج باشد، بافت محافظه كار مي شود و هر گاه سايرين نگران سرمايه ي خود باشند؛ بافت پر تكاپو مي شود. اين استراژي دوگانه و متضاد، سبب شده تا شركت بافت به پيشرفت جهاني برسد و خسارت مهم قابل توجهي به اين شركت وارد نشود.البته انتقادهايي نيز وجود داردكه برك شايردر طول اين دوران فرصت هاي خوبي را از دست داده است . بافت معتقد است كه سرمايه گذار در خريد سهام بايد به گونه اي آن شركت را مورد بررسي قرار دهد كه گويي مي خواهد تمامي شركت را بخرد.
او خود مي گويد كه در سال 2006، تنها 18 درصد از درامدش را صرف پرداخت ماليات كرده است در حاليكه كارمندان او با وجود درآمدكمتر 32 درصد، ماليات پرداخت كردند. بافت هميشه سيستم و روند خود را تحسين مي كند كه سبب شده تا او به نسبت كمتر از يك منشي ماليات پرداخت كند. وارن بافت بر اين باور است كه دلار آمريكا، در يك دوره ي طولاني مدت بي ارزش مي شود. او عقيده دارد كه روند رو به افزايش ركود و كمبود معامله در آمريكا ، هشداري است به اين معنا كه داراييها و دلار آمريكا بي ارزش مي شود، در نتيجه ي اين عمل بخش بزرگي از دارايي هاي ايالات متحده در دستان خارجي ها قرار مي گيرد. اين موضوع او را وادار كرد تا براي نخستين بار در سال 2002 وارد بازار پول خارجي شود. بافت نسبت به دلار بدبين است. او مي گويد كه در جستجوي شركت هايي است كه درآمد خويش را از خارج ايالات متحده بدست مي آورند. بافت در شركت پتروچين سرمايه گذاري كرد و در وب سايت برك شاير هات وي موضوع را مورد بحث قرار داد كه چرا بر خلاف بحث هاي موجود درباره ي اين شركت، از آن چشم پوشي نمي كند و هم اكنون سرمايه هاي كلاني در زمينه هاي مختلف از جمله بيمه، توليد انرژي، بازار قالي، جواهرات و مبلمان دارد. از جمله شركت هاي معروفي كه بافت سهامداران آن است علاوه بر كوكا كولا، آمريكن اسپرس و ژيلت است. به دليل تركيب نظرات شوخي و جدي بافت در زمينه تجارت سخنان او معروف هستند.
حال با توجه به تجربيات گرانبها و موفقيت هاي وي و زندگي سراسرموفقيت اين مرد بزرگ اقتصاد و تجارت دنيا به گوشه اي از نصايح اقتصادي و نظرات و اعتقادات بسيار جذاب و مفيد وارن بافت كه در نامه ها و سخنرانيها و مقالات خود بيان كرده اشاره مي كنيم:
- سالها پيش اسحاق نيوتن سه قانون حركت را كشف كرد كه بسياري از پيشرفتهاي دنيا در تكنولوژي و صنعت مديون آن است و از بهترين كارهاي او است اما هيچ كس روي هوش و استعداد نيوتن سرمايه گذاري نكرد! ما ميتوانيم حركت ستاره ها را محاسبه كنيم اما ديوانگي انسانها را هرگز. اسحاق دچار سانحه شد و در كشف قانون چهارم ناكام ماند. به نظر سرمايه گذاران , افزايش حركت با كاهش سود همراه است.
- اگر تنها 1 درصد انسانها خوش شانس باشند, شما حتما خود را در 99 درصد باقيمانده قرار مي دهيد.
- هميشه مي دانستم كه ثروتمند مي شوم , حتي يك لحظه هم به آن شك نكردم
- اكثر مردم جذب سهام هايي مي شوند كه ديگران آنرا مي خواهند اما بايد به دنبال سهامي باشيد كه كسي آن را نمي خواهد. نمي توانيد چيزي را كه همه به دنبال آن هستند , بخريد و بخواهيد تا خوب عمل كند.
- بازار كوتاه مدت مانند زندان است و مكان امني ندارد و كار دراين بازار كودكانه است.
- همانطور كه سرمايه برك شاير به شدت رشد مي كند , جهان سرمايه گذاري با همان سرعت مي تواند برنتايج كار ما اثر گذارد پس بررسي بيشتري نياز داريم و بايد با استفاده از هوشمندي , برنامه و نقشه اي طرح كنيم , البته استفاده از هوش و تفكر زياد , نه فقط چند لحظه تفكر , پس هر سال مي توانيم يك طرح خوب اجرا كنيم. ( اين تفاوت من است.)
- رايج ترين دليل پايين بودن قيمت سهام شركت ها اين است: بدبيني عام و خاص به شركت يا صنعت. قصد داريم تا تجارت را در چنين محيطي انجام دهيم; البته نه به خاطر طرفداري از بدبيني بلكه به دليل علاقه به چنين قيمت هايي. بدبيني , يكي از دشمنان يك خريدار منطقي است.
- بدست آوردن موفقيت در سرمايه گذاري به ضريب هوش بستگي ندارد, پس براي بررسي مباحثي كه مردم در طول سرمايه گذاري با ان روبرو مي شوند , با ضريب هوشي بالاي 25 درصد يا متوسط هم تنها به يك روحيه عالي نياز دارد.
- زمان,دشمن تجارت ضعيف و دوست تجارت قوي است.چنانچه شما 20 الي 25 درصد سود از سرمايه خويش بدست آوريد; زمان دوست شماست اما اگر بازده تجارت شما پايين تر بود, زمان دشمن شماست.
- دنبال سرمايه گذاري در بزرگترين تجارت هاي جهان هستم.موفقيت ازآن من است.اگر موقعيت آن برسد,بايد جاي خود بايستيد و منتظر پرتاب به نقطه اي باشيد كه انرا دوست داريد.ممكن است كه بقيه ي رقبا در خواب باشند,در آن هنگام مي توانيد در راستاي هدف خويش راحت گام برداريد.
- بازار سهام يك بازي بيسبال و بولينگ نيست; نبايدبر همه چيزي چيره شويد. مي توانيد منتظر پرتاب باشيد.مشكل اساسي مربوط به زماني است كه شما مدير مالي هستيد,يعني زماني كه طرفداران داد مي زنند: ((پرتاب كن)) و شما در اين هنگام بايد محكم و استوار و بدون دخالت احساس,كار خود را انجام دهيد.
- چنانچه تمامي تجارت و آينده ي تجاري را بشناسيد , به ندرت به اين روش روي مي آوريد. آسيب پذيرترين تجارت , آن است كه در آن سرمايه گذاران به امنيت زيادي نياز مند باشند.
- اگر بازارها هميشه موثر باشند , پس من حالا مي بايست يك ولگرد كاسه به دست باشم.
- قانون شماره 1 هرگز از سرمايه كم نكن. قانون شماره 2 قانون اول را هرگز فراموش نكن.
- خريد سهام يك شركت معمولي با قيمت نسبتا پايين بهتر از خريد يك شركت متوسط با قيمت بالا است.
- در صورت شناخته نشدن ارزش جواهرات , جواهرساز هم شناخته نمي شود .
- اگراينطور تصور مي كنيد كه در طول 10 سال به آساني نمي توانيد به يكسري از اهدافتان برسيد پس حتي 10 دقيقه هم به اين اهداف فكر نكنيد.
- در انسان ويژگيهاي فاسدي وجود دارد كه كارهاي آسان را سخت جلوه مي دهند. هدف فرد بايد به گونه اي باشد كه بتواند آن كار را به درستي , تمام و كمال انجام دهد.مشكل شما با گذشت زمان حل نمي شود.
- نظرات عموم در انديشه ما جايي ندارند
- باوجود بيمه هيچ محدوديتي براي حماقت و اشتباه وجود ندارد.
- اگر تجارت يك شركت خوب عمل كند. به دنبال آن سهام شركت نيز از آن پيروي مي كند .
- مهم ترين ويژگي براي سرمايه گذاري , رفتارشخصي است نه هوش , شما به رفتار و كردار خوبي نياز داريد كه در صورت بودن كنار مردم رويارويي آنان براي شما لذت بخش باشد.
- براي بدست آوردن شهرت به 20 سال زمان نياز است و براي تخريب آن تنها 5 دقيقه زمان لازم است.
- هرگاه از بافت سوال شده است كه چگونه در زمينه سرمايه گذاري موفق شدي ؟ او پاسخ داده است : هر سال صدها و صدها گزارش سالانه شركت ها را خوانده ام.
- هر گز چيزي نمي خرم مگر اينكه بتوانم بر اساس استدلال و منطق خويش قيمت درست را پرداخت كنم.با وجود آگاهي از اشتباه خويش راه حل آن را مي دانم . در حال حاضر 32 ميليارد دلار به شر كت كوكاكولا پرداخت كرده ام به اين دليل كه..... ؟ اگر نتوانيد به اين سوال پاسخ دهيد پس قادر به خريد آن نيستيد و اگر توانستيد در طول چند دقيقه از عهده آن برآييد مي توانيد.
- بايد بتوانيد توضيح دهيد كه چرا كار مي كنيد ؟ چرا سرمايه گذاري مي كنيد؟ هرچه است بايد روي كاغذ آوريد و در صورت عدم ارائه يك پاسخ درست و هوشمندانه نبايد شغلي انتخاب كرده و سرمايه گذاري كنيد.
- زندگي خويش را واقعا دوست دارم و آن را به گونه اي ترتيب داده ام تا آنچه را مي خواهم , انجام داده و به آن برسم. به خاطر اينكه زماني خاص عده اي از مردم درختاني با طول عمر زياد كاشته اند; الان برخي در سايه آن مي نشينند.
- من با هوش هستم و روش هاي را كه منطقي است و برروي آن شناخت دارم اگرچه سختي هايي داشته باشند, رها نمي كنم. اگر روشي آسان به من ارائه شود كه اصلا شناختي درباره آن نداشته باشم , در اين مسير موفق نمي شوم و سرمايه خود را از دست مي دهم .
- به دنبال يك چيز واهي نيستم كه در من اميد ايجاد كند ; مثل يك سال خوب و پر شانس و هرگز نمي خواهم با پول ديگران به شانس برسم ; با محيط بازار شارژ نمي شوم و نمي خواهم وارد بازي شوم كه در مورد آن شناخت ندارم تنها به دليل اينكه يك قهرمان را شكست دهم.
- نوع جنگ من برنده شدن است و ديگر هيچ .
پدیده "ویل راجرز" : با میانگینها گول نخوریم!
ویل راجرز اصطلاحا پدیدهای است که در آن، با انتقال تعدادی از اعضای یک مجموعه به مجموعهای دیگر، مقدار میانگین هر دو مجموعه را افزایش میدهیم. این پدیده، از جملهای منسوب به ویل راجرز، کمدین معروف آمریکایی، برگرفته شده است که در آن گفته میشود:
"وقتی که اُکلاهماییها، اُکلاهما را به مقصد کالیفرنیا ترک میکنند، آنها میانگین بهره هوشی هر دو ایالت را بالا میبرند!"
این پدیده زمانی که هر دوی این شرایط، در آنِ واحد برقرار باشند، حتما روی خواهد داد:
▪️اول اینکه اعضایی که از مجموعهی اول منتقل میشوند، مقدارشان از مقدار میانگین آن مجموعه، کمتر باشد.
▪️دوم اینکه اعضایی که از مجموعه اول منتقل میشوند، مقدارشان از مقدار میانگین اعضای مجموعه دوم، بیشتر باشد.
هر چند که این دو شرط، شرطهای لازم برای رویدادن این پدیده محسوب نمیشوند.
مثال عددی:
دو مجموعه A و B را در نظر بگیرید که:
اعضای A عبارتنداز: ۱ و ۲ و ۳ و ۴
و اعضای B عبارتند از: ۵ و ۶ و ۷ و ۸ و ۹
میانگین حسابی مجموعهی A برابر است با ۲.۵ و میانگین حسابی مجموعه B برابر است با ۷.
حال اگر عدد ۵ را از مجموعه B به مجموعه A منتقل کنیم آنگاه:
اعضای A عبارت خواهند شد از: ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵
و اعضای B عبارت خواهند شد از: ۶ و ۷ و ۸ و ۹
که میانگین حسابی مجموعه A به ۳ و میانگین حسابی مجموعه B به ۷.۵ افزایش یافتهاند.
حالا فرض کنید مدیرعامل یک بانک خصوصی هستید. مشتریان این بانک افراد ثروتمند هستند. دو مدیر مالی الف و ب به شما گزارش میدهند. مدیر مالی الف پول تعدادی از مشتریان بسیار بسیار ثروتمند را اداره میکند. مشتریان مدیر مالی ب هم ثروتمندند، اما نه خیلی زیاد. هیئتمدیره از شما میخواهد حجم سرمایه میانگین هر دو مدیر مالی را در عرض ششماه بالا ببرید. اگر موفق شوید، پاداش خوبی دریافت خواهید کرد وگرنه این کار را به فرد دیگری میسپارند. از کجا شروع میکنید؟
خیلی ساده است. در واقع یک مشتری با حجم سرمایه بالا اما نه بالاتر از میانگین از میان مشتریان گروه الف انتخاب میکنید و او را به گروه ب منتقل میکنید. با یک حرکت میانگین هر دو گروه الف و ب زیاد میشود و شما حتی یک مشتری جدید هم پیدا نکردهاید!
هنر شفافاندیشیدن
رولف دوبلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
فریب مارها را در بورس نخورید
«هنری دیوید ثارو» میگوید :«مساله این نیست که شما به چه چیزی نگاه میکنید بلکه مساله این است که چه چیزی به نگاه شما میآید»
1 آیا شما سهام میخرید تا خیلی سریع ثروتمند شوید؟ اگر خیلی خوش شانس باشید، با سرمایهگذاری در سهام در طول یک سال پول خود را دو برابر میکنید چنین موفقیتی حاصل نمیشود مگر این که ریسک زیادی را متحمل شوید و از سرمایهگذاری عبور کرده و وارد مسیر سفته بازی شوید .اگرچه از نظر تاریخی سهام نسبت به سایر داراییها بالاترین بازده را داشته اما این بازده نوسانات زیادی را هم تجربه کرده است اگر انتظارات صحیحی از بازده و نوسانات نداشته باشید، هنگام سرمایهگذاری در سهام رفتار غیرمنطقی از خود نشان میدهید پذیرفتن ریسک بسیار بالا برای سریع پول دار شدن، فروش سریع سهام خوب به دلیل زیان کوتاه مدت و دایم معامله کردن از جمله رفتارهای غیرمنطقی هنگام سرمایهگذاری در سهام است.
2 ساده بگیرید، ساده گرفتن سرمایهگذاری احمقانه نیست. «بلیز پاسکال» فیلسوف قرن هفدهم، میگوید: « تمام بدبختی بشر از این است که نمیتوند در یک اتاق، تنها و به آرامی بنشیند.» این نکته دقیقاً فرآیند سرمایهگذاری را توضیح میدهد آنها همواره در حال معاملهاند یا برنکاتت و اطلاعات غیرمرتبط تکیه کرده یا میکوشند تا غیرقابل پیشبینی را پیشبینی کنند بنابراین احتمالاً بارویدادهای ناخوشایندی در سرمایهگذاری روبه رو میشوند . ساده انگاشتن با تمرکز بر شرکتهایی که مزیت رقابتی و فرصت سودآوری دارند در نظر گرفتن یک حاشیه امن هنگام خرید و سرمایهگذری با دید بلندمدت میتواند احتمال موفقیت سرمایهگذار را به طور چشمگیری افزایش دهد.
3 ممکن است در کوتاه مدت سهام نوسنات زیادی داشته باشند و قیمت ها در کوتاه مدت همگام با عکسالعملهای «آقای بازار» به شنیدهها و شایعات پرفراز و نشیب باشند پیشبینی نوسانات کوتاه مدت بازار غیرممکن نیست اما بسیار سخت است بنجامین گراهام در این باره میگوید: «بازار در کوتاه مدت، همانند یک ماشین رایگیری است که نشان میدهد چه شرکتهایی شناخته شده و چه شرکتهایی ناشناختهاند. اما در بلند مدت ، بازار همانند یک ترازو است و اساس و جوهره شرکت را میسنجد با این وجود، بسیاری از سرمایهگذاران هنوز بر اخبار روزانه متمرکزند و در صورتی که این اخبار تغییری در قیمت سهم ایجاد نکنند، دچار یأس و ناامیدی میشوند. اما در برخی مواقع ممکن است این شنیدهها درست از آب درآمده و سود خوبی نصیبت آنها کنند. صبور باشید و برعملکرد بنیادی شرکت تمرکز کنید. پس از مدتی بازار سودهایی که شرکت کسب کرده درک و به درستی ارزشگذاری میکند.»
4 رسانههای زیادی وجود دارند که به دنبال جلب توجه سرمایهگذارن هستند و اغلب به ارائه دلیل و توجیه نوسانات قیمتی در بازارهای مختلف میپردازند این به این معنا است که حدس و گمانهای زیادی درباره دلایل تغییرات قیمت بسیاری از کالاها، قیمت سهام، قیمت نفت، قیمت ارز، قیمت کالاهای کشاورزی ، صنعتی و … وجود دارد. متاسفانه تغییرات قیمتی به ندرت تغییرات واقعی در ارزش را نشان میدهند و تغییرات قیمت صرفاً نوسانات ذاتی بازار آزاد را نشان میدهند. با توجه نکردن به این بازار پرهیاهو نه تنها در وقت خود صرفهجویی میکنید بلکه بر عوامل مهم موفقیت در سرمایهگذاری بیشتر متمرکز میشوید یعنی برعملکرد شرکتهایی که سهام آنها را در اختیار دارید همان گونه که شما تنها با مطالعه کتابهای آموزشی کشتی، کشتیگیر خوبی نخواهید شد مهارتهای سرمایهگذاری شما هم تنها با بررسی قیمتهای سهام یا نمودارها بهبود نمییابد مهارت ورزشکاران باتمرین و ممارست سرمایهگذاران با بیشتر دانستن درباره شرکتها و دنیای اطرافشان بهبود مییابد.
5 اگرچه وضعیت کسب و کار یک شرکت نکته بسیار مهم و کلیدی است اما مدیران شرکت هم نقش مهم و تاثیرگذاری دارند. اگر مارها کنترل شوند حتی شرکتهای پرمزایا نیز میتوانند عملکرد ضعیفی داشته باشند اگر شرکتی را مشاهده کردید که رفتارهای مدیریتی نامناسبی داشت مراقب باشید هنگام ارزیابی مدیریت به خاطر آوردن قضیه مار مفید خواهد بود عصر یک روز زمستانی مردی در حال عبور از کنار یک مار بود. مار از او پرسید: «ممکن است به من کمک کنید؟ من بسیار گرسنهام و هوا هم بسیار سرد است اگر به دادم نرسید میمیرم.» مرد پاسخ داد: « تو یک مار هستی و مطممئنم مرا نیش میزنی .» مار گفت : « خواهش میکنم به من کمک کنید . من بدبخت هستم و قول میدهم شما را نیش نزنم» مرد اندکی تامل کرد و سپس تصمیم گرفت مار را به خانهاش ببرد. مردم مار را گرم کرد و به او غذا داد . پس از صرف غذا، مار مرد را نیش زد . مرد از او پرسید: «چرا مرا نیش زدی؟ من زندگی تو را نجات دادم.» مار به آسانی پاسخ داد:« شما هنگامی که تصمیم گرفتید به من کمک کنید، میدانستید که من مار هستم.»
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه ! حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود ...!؟
به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی میدزدید ؛ داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت ؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها
دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند
و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن را بالا بکشند
به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده ..!
روزی ؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد و شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که میخورد سیگاری دود میکرد و شروع میکرد به خواندن رمان دزدها میامدند ؛ چراغ خانه را روشن میدیدند و راهشان را کج میکردند ومیرفتند...
اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه
وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود و هرشبی که در خانه میماند، معنیش این بود که خانواده ای سر بی شام زمین میگذارد و روزبعدهم چیزی برای خوردن ندارد !
بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن میتوانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمیگشت؛ ولی دست به دزدی نمیزد ، آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود.
میرفت روی پل شهر میایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه میکرد و بعد بهخانه برمیگشت و میدید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته است .
در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندارد خود را از دست داد؛ چیزی برایخوردن نداشت و خانه اش هم که لخت شده بود. ولی مشکل این نبود !
چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه ازاین قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود!
او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی آنکه خودش دست به مال کسی درازکند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانه دیگری، وقتی صبح به خانه خودش وارد میشد، میدید خانه و اموالش دست نخورده است؛ خانه ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد میزد.
به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانه شان را دزد نمیزد رفته رفته اوضاعشان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم میزدند و برعکس ، کسانی که دفعات بیشتری به خانه مرد درستکار (که حالا دیگر البته از هرچیز به درد نخوری خالی شده بود) دستبرد میزدند، دست خالی به خانه برمیگشتند و وضعشان روز به روز بدتر میشد و خود را فقیرتر میافتند .
به این ترتیب، آن عده ای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود، مانند مرد درستکار ؛ این عادت را پیشه کردند که شبها پس از صرف شام، بروند روی پل چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفته شهر را آشفته تر میکرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر میشدند.
به تدریج، آنهایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی آوردند، متوجه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروتشان ته میکشد و به این فکر افتادند که چطور است به عده ای از این فقیرها پول بدهیم که شبها
"به جای ما هم بروند دزدی ؟!"
قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانتهای هر طرف را هم مشخص کردند : آنها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی میکردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا میکشید و ...
اما همانطور که رسم اینگونه قراردادهاست ، آنها که پولدارتر بودند ؛ ثروتمندتر و تهیدستها عموماً فقیرتر میشدند. عده ای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی میکشیدند، فقیر میشدند؛
چون فقیرها
در هر حال از آنها میدزدیدند
فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدمها را استخدام کردند تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند ..؟!
اداره پلیس برپا شد و زندانها ساخته شد!
به این ترتیب مردم دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمیاوردند، صحبتها حالا دیگر فقط از دارا و ندار بود ،
اما در واقع هنوز همه دزد بودند ...
ایتالو کالوینو | دارا و ندار
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا بین دو دارایی زمان و پول ، زمان دارایی ارزشمندتری است؟
چرا قیمت با زمان اندازه گیری میشود؟
فرض کنید میخواهید از تهران به مشهد سفر کنید.
2 انتخاب دارید :
۱ : با اتوبوس بروید (قیمت بلیط اتوبوس 20 هزار تومان)
۲ : با هواپیما (قیمت بلیط هواپیما 200 هزار تومان)
فرق این دو در چیست؟
ما پول بیشتری میدهیم تا زمان خریداری کنیم.
از لحظه ای که به زمان ارزش می دهی و متوجه میشوی که قیمت دارد ، ثروتمندتر خواهی شد.
وقتی شما با عباراتی همچون صرفه جویی و پس انداز سروکار دارید در حقیقت زمان زیادی را هدر می دهید.
میتوان با صرفه جویی و پس انداز هم پولدار شد،این روش زمان زیادی می برد.
فقط این را بدانید که قیمت با معیار زمان ارزیابی میشود.
مثل زمانی که با اتوبوس به مشهد میروی درپول صرفه جویی کردهای و چند روز زمان از دست دادهای.
معیار مردم فقیر پول است و معیار مردم ثروتمند زمان.
برای همین است که بیشتر مسافران اتوبوسها فقرا هستند.
چون مقدار زمان آنها بیشتر از پول آنهاست و برای آنها پول ارزش بیشتری از زمان دارد.
هر قدر فردی پول کمتری داشته باشد، سختتر به آن میچسبد.
بنابراین افراد فقیر بیشتر از افراد ثروتمند به پول میچسبند.
بسیاری از مردم می خواهند ثروتمند شوند، یا در زمینه هایی که ثروتمندان سرمایه گذاری کرده اند سرمایه گذاری کنند، بسیاری از آنها نمی خواهند سرمایه گذاری زمانی کنند.به همین دلیل است که از هر 100 نفر 3 نفر پولدار است و یکی از آن سه نفر هم ثروت خود را از طریق ارث بدست آورده است.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
رشد یا توسعه؟؟؟
نوشته: دکتر هداوندی
این دو واژه پر کاربرد در ادبیات مدیریت و سیاست!! که خیلی وقت ها هم به یک معنا بکار می روند . اهدافی مانند رشد اقتصادی و توسعه اقتصادی که دائما توسط مدیران و مسولان در کشور بکار می رود. اما به راستی رشد و توسعه یکسانند؟؟
اقای پروفسور راسل ایکاف در کتاب برنامه ریزی تعاملی (ترجمه دکتر سهراب خلیلی) خیلی خوب تفاوت رشد و توسعه رو تبیین کرده. رشد یعنی افزایش در اندازه یا تعداد که معمولا برای سازمانها اندازه بکار می رود. بنابراین منظور از رشد شرکت ها افزایش در مقیاسهای عملکردی آنها مانند سهم بازار، سود خالص، تعدا شرکت ها و ... است و خیلی وقتا تمام هدف یک شرکت رشده به این مفهوم!!
اما توسعه، خلاف تصور بسیاری توسعه وضعیت یا حالتی نیست که با آنچه فرد دارد تعریف شود، بلکه توسعه فرایندی است که توسط آن فرد توانایی ها و اشتیاق ارضای آرزوهای خود و دیگران را افزایش دهد. این تعریف آقای ایکافه. بنابراین توسعه افزایش ظرفیت و توانایی است نه افزایش دستاورد. بیشتر جنبه انگیزش، دانش، درک و خرد دارد تا جنبه مال و ثروت.. با اینکه فرد چقدر دارد سروکار ندارد بلکه با آنچه دارد چه می تواند کرد مربوط است.
بنابراین توسعه بیشتر به کیفیت زندگی مربوط است تا به سطح زندگی.. اگر مردمی توسعه نیافته ثروتمند شوند ضرورتا توسعه یافته نخواهند شد. اگر به دانش و درک دست پیدا کنند انگاه توسعه یافته خواهند بود. هر کدوم از ما شاید نمونه های زیادی داشته باشیم برای این موضوع که بالا رفتن سطح زندگی ضرورتا همراه افزایش کیفیت زندگی نخواهد بود (هر چند ثروت و سطح زندگی میتونه به توسعه و کیفیت زندگی کمک کنه). نکته مهم اینه که توسعه شامل خواست و توانایی است، نمی توان آنرا به دیگری داد یا تحمیل کرد (قابل توجه خیلی ها!).
بنابراین نه دولت می تواند حکومت شوندگان را توسعه دهد و مثلا شرکت کارکنان خود را!! حداکثر کاری که می توانند بکنند ترغیب و تسهیل این توسعه است...توسعه مثل درمان پزشکی نیست بلکه شبیه درس دادن است. هیچ کس نمی تواند توسعه را تجویز کند اما اگرچه کسی نمی تواند به جای دیگری یاد بگیرد یا برانگیخته شود اما می تواند یادگیری و انگیزش دیگری را ترغیب کند.
کیفیت زندگی که مردم می توانند محقق کنند محصول مشترک توسعه و منابع دردسترس است اگرچه محدودیت منابع می تواند پیشرفت کیفیت زندگی را محدود کند ولی نمی تواند توسعه را محدود سازد.. حالا باید دید برنامه های توسعه کشور این مفهوم از توسعه را در خود دارد و آیا اولویت بندی امور مبتنی بر این مفهوم صورت گرفته است؟؟
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
8 درس عبرت آموز از بیل گیتس برای ثروتمند شدن
تا به حال به این فکر کرده اید که بیل گیتس با ارزش خالص 80 میلیارد دلار چگونه به جایگاه ثروتمندترین فرد دنیا دست پیدا کرد؟ حضور با محصول درست در مکان درست در آستانه ظهور عصر رایانه های شخصی، به طور قطع نقش بسیار برجسته ای در این زمینه داشته است. اما رویکرد های هوشمندانه ای نسبت به کار و زندگی نیز وجود دارند که در موفقیت گیتس نقش بزرگی ایفا کرده اند و همه ما نیز می توانیم از آنها درس بگیریم.
اخیراً فهرستی منتشر شده است از ۱۰ عادت و تجربه ای که گیتس را به چنین موفقیتی رسانده و به او کمک کرده به چنین جایگاهی برسد. در ادامه ۸ مورد از این فهرست را از نظر خواهید گذراند:
1 گیتس همیشه در حال یادگیری است
گیتس به ترک کردن هاروارد معروف است، اما تنها دلیلی که باعث شد هاروارد را ترک کند این بود که او و الن شاهد فرصت محدودی برای راه انداختن شرکت نرم افزاری خودشان بودند. در واقع گیتس عاشق یادگیری است و اغلب در کلاس هایی شرکت می کرد که در آنها ثبت نام نکرده بود. این ویژگی او در جابز نیز وجود داشت. جابز هم از Reed College انصراف داد تا بتواند در کلاس های مورد علاقه اش شرکت کند.
2 او هر نوع کتابی که فکرش را بکنید می خواند
پدر گیتس در مصاحبه ای گفته بود: «تقریباً هر نوع کتابی توجه او را به خود جلب می کرد؛ دائرة المعارف، علمی تخیلی، هرچه فکرش را بکنید». والدین گیتس از علاقه بسیار فرزندشان به خواندن کتاب به وجد می آمدند، اما باید پای میز شام قانون «مطالعه ممنوع» وضع می کردند. آن عشق به مطالعه هنوز هم در وی ادامه دارد، و گیتس هنوز هر سال فهرستی از کتاب های مورد علاقه اش منتشر می کند. مطالعه عادت فوق العاده ای است که می توانید در خود پرورش دهید. فقط حواستان باشد زمان مناسبی برای آن در نظر بگیرید.
3 برای دیگران اعتبار قائل می شود
وقتی در مصاحبه ای از گیتس خواسته شد بهترین تصمیم کسب و کاری اش را نام ببرد او گفت: «به نظرم بهترین تصمیم کسب و کاری من واقعاً در انتخاب افراد است. او و الن رابطه پیچیده ای با یکدیگر داشته اند، اما گیتس تا جایی پیش رفت که گفت انتخاب الن به عنوان شریک کاری ام در صدر این فهرست قرار می گیرد. همه ما باید در معرفی و تبلیغ خودمان مهارت داشته باشیم، اما اعتبار بخشیدن به کسانی که با آنها کار می کنید در فرصت مناسب، تصمیم هوشمندانه ای است.
4 به قضاوت خودش اعتماد دارد
اگر همیشه به توصیه ها و پیش بینی های دیگران گوش دهید می توانید زندگی حرفه ای خوبی برای خود رقم بزنید. اما برای داشتن یک زندگی شغلی عالی مثل گیتس و جابز، باید اول از همه و بیشتر از همه به خودتان گوش دهید؛ حتی اگر کل دنیا بگویند در اشتباه هستید. این همان چیزی است که وقتی گیتس و الن مایکروسافت را به راه انداختند اتفاق افتاد. گیتس در مصاحبه ای گفت: «این شرکت بر اساس ایده دیوانه واری شکل گرفت که هیچ کس دیگری با آن موافق نبود. اینکه چیپ های رایانه ای آنقدر قدرتمند می شوند که رایانه ها و نرم افزار ها به ابزاری روی تمام میزها و در همه خانه ها بدل خواهند شد». همه می گفتند آنها در اشتباه اند. اما گیتس و الن کار خودشان را کردند و باقی قضایا دیگر اهمیتی نداشت.
5 در قبال پول محافظه کار است
گیتس در مصاحبه ای در سال ۱۹۹۸ گفت: «می خواستم آنقدر پول در حساب بانکی ام داشته باشم که بتوانم یک سال حقوق شرکت را بدون داشتن کوچکترین درآمدی بپردازم، و تقریباً همیشه هم به این خواسته ام پایبند هستم. ما در حال حاضر چیزی حدود ۱۰ میلیارد دلار داریم که برای سال آینده نیز کفایت می کند». در صورتی که اتفاق ناگواری بیافتد، چقدر پول برای پرداخت حقوق تیم خود کنار گذاشته اید؟
6 از اشتباهات خود درس می گیرد
او در مصاحبه ای در سال ۲۰۰۸، بخشی از موفقیت مایکروسافت را حاصل توانایی خود و تیم رهبری اش در شناسایی زودهنگام اشتباه، و اتخاذ رویکردی متفاوت دانست. او به طور قطع طی این سال ها اشتباهات زیادی مرتکب شده است که می تواند از آنها درس گرفته باشد؛ حتماً شما هم ویندوز ویستا را به خاطر دارید.
7 خواب کافی دارد
همه ما از اهمیت خواب آگاهی داریم. او به جای گله کردن از کار کردن تا دیرهنگام و کمبود خواب، از ۷ ساعت خواب شبانه خود اطمینان حاصل می کند، چون در غیر این صورت نمی تواند خلاق باشد. این به طور قطع عادت خوبی است و هر کسی می تواند آن را در خود پرورش دهد.
8 واقعا روی کاری که انجام می دهد تمرکز می کند
تعداد بسیار زیادی از ما به راحتی تمرکز خود را از دست می دهیم و حتی با اینکه می دانیم این کار چقدر ناکارآمد است قربانی انجام چند کار در آن واحد می شویم. گیتس نه تنها در برابر این وسوسه مقاومت می کند، بلکه هنگام کار روی موضوعات مختلف تمرکز بسیار زیادی روی آنها از خود نشان می دهد. او آنقدر خود را وقف انجام کار می کرد که ممکن بود هنگام کد نوشتن خوابش ببرد، بعد از یک ساعت بیدار شود و درست از همان جایی که خوابش برده بود کارش را ادامه دهد. شما لازم نیست تا این حد به خودتان فشار بیاورید. اما به جای سر زدن های مداوم به فیسبوک و قیمت های سهام، هرچه بیشتر روی کاری که انجام می دهید متمرکز شوید، کار بهتری انجام خواهید داد و اثربخش تر خواهید بود.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
اول سهم خودت را بده
در کتاب ثروت مند ترین مرد بابل یک ایده ناب وجود دارد : « اول سهم خودت را بده » شاید کمی عجیب و ترسناک به نظر برسد. مردم عادت دارند اول سهم همه را می دهندبودجه بندی اکثر مردم به این صورت است که وقتی هنوز درآمدشان به دستشان نرسیده، اول مالیات دولت را می دهند، بعد از آنکه پول به دستشان رسید، هزینه قبض آب و برق و تلفن، شارژ ساختمان و … را می پردازند. اگر وام داشته باشند، پول وام ها را کنار می گذارند و مقداری ناچیزی که می ماند را هم برای خورد و خوراک هزینه می کنند و دوباره به سر کار می روند و همین چرخه باطل را تکرار می کنند.
و نهایتا اگر چیزی ماند به خودشان می پردازند اما مشکل اینجاست که اکثر اوقات چیزی برای خودشان نمی ماند. مردم این روش را در پیش می گیرند چون هیچ کس سر خودش فریاد نمی زند که سهم من کجاست؟ هیچ کس مامور نیروی انتظامی را برای گرفتن سهم خودش از خودش صدا نمی کند. صدای فریاد دیگران خیلی بلند تر است و ما خیلی راحت سهم خودمان را نمی دهیم.
موضوع این نیست که نباید سهم دیگران را داد، موضوع این است که باید از این فشار خارجی به نفع خودمان و برای کسب درآمد بیشتر استفاده کنیم. فشار وام و قبض و قسط ما را به جلو هول می دهد و کمک می کند درآمد بیشتری داشته باشیم، به شرط آنکه بخواهیم از این فشار استفاده کنیم و از آن نترسیم.
شما باید اول سهم خودتان را بدهید. البته سهم خودتان برای خرج کردن در مهمانی و خریدن لباس های گرانتر و رفتن به رستوران های شیک تر نیست. بلکه سهمی که به خودتان اختصاص می دهید باید به سمت ستون داراییتان برود و کمک کند کم کم ستون دارایی شما به زایش بیافتد و برایتان پول خلق کند. باید متعهد باشید هر ماه اول سهم خودتان را بپردازید و ستون دارایی خود را مستحکم تر کنید.
حتما در ابتدای کار پول کم خواهید آورد. اگر می خواهید از این مرحله بگذرید باید تلاشتان را بیشتر کنید و فکرتان را به کار بیاندازید و از راه های مختلف پول دربیاورید تا زمانی که ستون دارایی تان بتواند به شما کمک کند.
هر هزار تومانی که وارد ستون دارایی شد نباید هرگز از آن خارج شود. یکی دیگر از اشتباهات مردم عادی این است که تا به مشکلات مالی خوردند سریع ستون دارایی شان را مورد تاراج قرار می دهند تا مشکلشان را حل کنند. اما به این فکر نمی کنند که از بین بردن ستون دارایی باعث ایجاد مشکلات بزرگتر در آینده خواهد شد.
هر پولی که وارد ستون دارایی شد باید مورد محافظت جدی قرار گیرد تا بتواند به تولید ثروت مشغول شود. وقتی جریان مالی حاصل از ستون دارایی افزایش پیدا کرد، آن زمان شما می توانید با پول حاصل از آن، لباس های گرانتر بخرید، به سفرهای بهتر بروید و ماشین های لوکس سوار شوید بدون اینکه نگران پرداخت هزینه ها باشید.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
با این هشت ثروتمند بیشتر آشنا شویم :
☑️بیل گیتس از آمریکا، بنیانگذار شرکت مایکروسافت
☑️آمانسیوا اورتگا از اسپانیا صاحب موسسه ایندیتکس
☑️وارن بافت از آمریکا سهامدار شرکت بیمه برکشایر هاتاوی
☑️کارلوس اسلیم از مکزیک، سهامدار شرکت مخابراتی آمریکا موویل
☑️جف بزوس از آمریکا بنیانگذار شرکت آمازون
☑️مارک زاکربرگ از آمریکا، بنیانگذار و مدیرعامل فیس بوک
☑️لری الیسون از آمریکا، بنیانگذار شرکت اوراکل
☑️مایکل بلومبرگ از آمریکا صاحب شرکت رسانه جمعی بلومبرگ ال.پی و شهردار سابق نیویورک
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
تکنیکهایی برای رسیدن به خواسته ها
ﺁﺭزﻭﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻣﻮﮐﻮﻝ ﻧﮑﻦو ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﻦ
ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﺜﺎﻝ :
ﻧﮕﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ ﺑﮕﻮ : "ﻣﻦ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻫﺴﺘﻢ،ﻣﻦ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﻢ،ﻣﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﻫﺴﺘﻢ"....
ﮐﻠﻤﻪ ﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﻦ...
نگو : ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﻮﻡ ، ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺳﺮﻣﺎ ﺑﺨﻮﺭﻡ،ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎﺷﻢ .
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ( ﻧﻪ ) ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﺑﺮﯼ ،ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺁﻥ ،ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ .
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﯿﻨﺪﯾﺸﯿﻢ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺗﺮﺱ ،ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺬﺏ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﮕﻮ ﻣﻦ ﺳﻼﻣﺖ ﻫﺴﺘﻢ ، من ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻫﺴﺘﻢ
ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﻗﯿﻖ ، ﻭﺍﺿﺢ ﻭﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻦ :
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﻭﺍﺿﺢ ﺗﺮ، ﺭﻭﺷﻦ ﺗﺮ، ﺩﻗﯿﻖ ﺗﺮ ﻭ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺟﺬﺏ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻭ ﻧﻮﻉ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻗﯿﻖ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻦ.
ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﮐﻦ :
ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ، ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺳﯽ ﻣﺜﻼ : ﺍﮔﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ، ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ.
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ :
ﻫﺮﮔﺰ ﺷﮏ ﻭ ﺗﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﻭ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ، ﺑﺎﻭﺭ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻣﯿﺮﺳﯽ.
به ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ،ﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ :
ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﯾﻢ ، ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮔﯿﺮﯾﻢ ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﮕﻮ : ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯿﺮﺳﻢ؟
ﺩﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻗﻊ ، ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ .
سپاسگزار باش :
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ، ﺷﮑﺮ ﮔﺰﺍﺭ ﻭ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭ ﺑﺎﺵ چون ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﯼ قویترین و ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﺳﺖ.
به ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺖ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺪﻩ:
ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ؛ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺭﻭﺡ ،ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﮐﻦ ، ﻧﻘﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻦ ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ.
ﻫﺮ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﮐﻪ ﺭﻭﺡ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﻫﯽ، ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ ، ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﺑﺨﻮﺍﻩ
ﻋﺎﻟﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ...
قانون جذب و رسیدن به خواسته ها:
قصد كنيد كه به هر چيزي كه دوست داريد نگاه كنيد و به خود بگوييد :
« مي توانم اين را فراهم كنم .مي توانم اين را بخرم »
آن وقت انديشه تان را می توانید عوض كنيد و شروع كنيد به داشتن حس بهتري نسبت به پول .
پول بدهيد تا پول بيشتري به زندگي تان جلب شود .
وقتي شما سخاوتمند باشيد و احساس خوبي از شريك كردن ديگران در پول خود داشته باشيد ، داريد مي گوييد « من خيلي پول دارم . »
كفه ي ترازوي انديشه هايتان را به سوي ثروت خم كنيد . ثروتمند بيانديشيد .
زماني كه مي خواهيد رابطه اي را به سوي خود جذب كنيد ، مطمئن شويد كه انديشه ها ، كلمات ، اعمال و محيط پيرامون شما در تضاد با آرزوهاي شما نباشند .
با احترام و عشق با خود برخورد كنيد . آن وقت افرادي را به سوي خود جلب مي كنيد كه به شما عشق و احترام نثار مي كنند .
وقتي نسبت به خود احساس بدي داريد ، عشق را بلوكه مي كنيد و در عوض افراد و شرايطي را جذب مي كنيد كه احساس بد شما را تداوم مي بخشد .
بر صفاتي كه در خود دوست داريد تمركز كنيد و قانون جاذبه چيزهاي عالي ديگري درباره خودتان به شما نشان خواهد داد .
براي اينكه رابطه درست كار كند ، بر آنچه در شخص مورد نظر ارج مي نهيد تمركز كنيد نه بر شكايت هايتان . وقتي بر قدرت ها متمركز مي شويد ، مقدار بيشتري از آنها را دريافت خواهيد كرد .
تاثير داروي كاذب نمونه اي از قانون جاذبه در عمل است . زماني كه بيمار حقيقتا" به قرصي كه به او مي دهيد باور دارد ، آنچه را كه باور دارد دريافت مي كند .
« تمركز بر سلامتي كامل » چيزيست كه ما مي توانيم همگي در درون خود انجام دهيم عليرغم آنچه ممكن است در بيرون اتفاق بيفتد .
خنده موجب جذب شادي و رها كردن منفي ها مي شود و به سوي شفاي معجزه آسا هدايت مي كند .
در برابر هر چيزي كه مقاومت كنيد آن را به سوي خود جذب مي كنيد، زيرا به صورت قدرتمندانه اي با عواطف خود بر آن متمركز هستيد . براي تغيير هر چيزي به درون برويد و علائم جديدي با انديشه ها و احساس هاي خود مخابره كنيد.
شما بر تمركز بر چيزهاي منفي نمي توانيد جهان را عوض كنيد . وقتي بر وقايع منفي دنيا تمركز مي كنيد نه تنها بر آن ها مي افزائيد بلكه به زندگي خود نيز چيزهاي منفي بيشتري را جذب خواهيد كرد .
به جاي تمركز بر مشكلات جهان ، انرژي و توجه خود را به سوي اعتماد ، عشق ، فراواني ، آمرزش و صلح معطوف كنيد تا قانون جذب همين ها را به شما هديه كند.
هرگز چيزهاي خوب تمام نخواهد شد زيرا بيش از اندازه ي كافي براي همه هست . زندگي يعني فراواني . پس هرآنچه آرزو داريد را جذب زندگي تان كنيد.
آنچه دوست داريد انجام دهيد .
اگر نمي دانيد چه چيز شما را شاد مي كند بپرسيد « شادي من كجاست ❓» وقتي به شادي خود متعهد مي شويد ، سيلي از چيزهاي خوب را به سوي خود جذب مي كنيد زيرا شادي از شما مي تراود .
حال كه شما دانش راز را آموخته ايد ، آنچه خواهيد كرد به شما بستگي دارد . هر انتخابي بكنيد درست است . قدرت كاملا" در دست شماست .
راز هر آنچه را كه بخواهيد به شما ارزاني مي كند ، شادي ، سلامتي و ثروت .
گفت: از خدا خواستم و خودم بدست آوردم.
گفتند چگونه؟
گفت من بیکار بودم. گفتم خدایا کاری برایم پیدا کن تا در آمد کافی برای پرداخت اجاره یک منزل نقلی را داشته باشم.
چون از طرف خدا اقدامی انجام نشد، خودم دست بکار شدم و به خدا گفتم: خدایا تو به این نیازهای کوچک رسیدگی نکن.
من خودم کار پیدا میکنم. تو فقط حقوقم را افزایش بده.
کاری در راه آهن پیدا کردم. کارگری.
در کوره لوکوموتیو ذغال سنگ می ریختم.
اما حقوق اش اندک بود.
به خدا گفتم تو سرت شلوغ است و کارهای مهم تری داری. تو خانه نقلی مناسبی برایم پیدا کن و من تلاش ام را بیشتر میکنم و بیشتر کار میکنم تا درآمد بیشتری کسب کنم.
پس از پیاده شدن از قطار، به ذغال فروشی پرداختم. اندکی درآمدم اضافه شد ولی از خانه نقلی خبری نشد.
گفتم خدایا میدانم خانه نقلی پیدا کردن در مقام و شأن تو نیست. من خودم آن را پیدا میکنم. در عوض تو شریک زندگی مرا پیدا کن.
اگر میخواستم منتظر خدا بشوم هنوز هم مجرد بودم. پس دختر مناسبی پیدا کردم و با او دوست،و سپس نامزد شدیم و ازدواج کردیم.
هرچه را از خدا خواستم، به نوعی به من گفت، خودت میتوانی، پس زحمت آن را به دوش من نیانداز و روی پای خودت بایست.
رابطه من و خدا هنوز به همین صورت پیش میرود و او هنوز به من اعتماد کافی دارد که میتوانم قدم بعدی را هم خودم بردارم.
همین اعتماد او به من قوت قلب میدهد و من با پای خویش جلو میروم.
خدایا متشکرم که بجای گدا، مرا همچون خودت کردی تا متکی به کسی یا چیزی نشوم.
مقدمھ
فصل ١: تله ھای زندگی
فصل ٢: در کدام تله گرفتار شده اید؟
فصل ٣:درک تله ھای زنذگی
فصل ۴:تسلیم فرار و حمل
فصل ۵:چگونگی تغییر تله ھای زندگی
فصل ۶: تله زندگی رھا شدگی
فصل ٧: تله زندگی بی اعتمادی و بد رفتاری
فصل ٨: تله زندگی محرومیت ھیجانی
فصل ٩: تله زندگی طرد اجتماعی
فصل ١٠ : تله زندگی وابستگی
فصل ١١ : تله زندگی آسیب پذیری
فصل ١٢ : تله زندگی نقص_شرم
فصل ١٣ : تله زندگی شکست
فصل ١۴ : تله زندگی اطاعت
فصل ١۵ : تله زندگی معیارھای سخت گیرانھ
فصل ١۶ : تله زندگی استحقاق
فصل ١٧ : فلسفه تغییر
در کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید یانگ و کلوسکو روش جدید بر اي تغییر
الگوهاي دیرپاي زندگی را در میان میگذاریم.و به شناسایی و چالش با 11 تله
زندگی می پردازیم که به مشکلات اساسی زندگی دامن میزند.
این کتاب با رویگردي جامع و دقیق به حل و فصل این مشکلات در زندگی کمک
میکند.
امیدواریم این کتاب بتواند کمک کند تا با مشکلات دیرپاي زندگی بر خوردي
درست و موثر و راه گشا و همه جانبه داشته باشید.همچنین بتواند چهارچوب
موثري در اختیار شما قرار دهد تا به چگونگگی شکل گیري تله هاي زن دگی و
چاره اندیشی هاي موثر پی ببرید.
همانطور ك گفته شد سعی ما بر استفاده از رویکردهاي مختلف بوده است
اول بررسی بعد سرمایه گذاری
ارزشمندترین سرمایه تان برای کسب پول عبارت است از سرمایه ذهنی و جسمی تان یا توان کسب درآمدتان
ممکن است اصلا ندانید که ارزشمندترین دارایی که دارید، مگر در حالتی که همین حالا ثروتمند باشید، توانایی تان برای کارکردن است. با حداکثر استفاده از توان کسب درآمدتان میتوانید سالی چندین میلیون تومان وارد زندگی تان کنید. با بکارگیری توان کسب درآمدتان درتولید کالا ها و خدمات ارزشمند میتوانید آنقدر پول ایجاد کنید که بتوانید هر چه در زندگیتان میخواهید داشته باشید.
درآمد امروزتان نشان میدهد تاکنون توان کسب درآمدتان را چقدر رشد داده اید.
اولین نتیجه قانون سرمایه میگوید:ارزشمندترین دارایی تان زمان تان است. تنها چیزی که برای فروش دارید زمان تان است.توان کسب درآمدتان تا حد زیادی بستگی به این دارد که چقدر زمان میگذارید و در این زمان چقدر از خودتان مایه میگذارید.ضعف در مدیریت زمان یکی از دلایل اصلی کارایی ضعیف و کم کاری در تمام صنایع است.همچنین مشکل اصلی مدیران و فروشندگان در هر رشته ای است.
دومی نتیجه قانون سرمایه میگوید : وقت و پول را میشود یا خرج کرد و یا سرمایه گذاری کرد.
پول و وقت تا اندازه ای قابل تبدیل به یکدیگر هستند.اگر خرج شان کنید برای همیشه از بین میروند و نمی توانید پسشان بگیرید.دراین صورت تبدیل به هزینه های هدر رفته یا هزینه های حرام شده زندگیتا ن میشوند.
از طرف دیگر میتوانید آن هارا سرمایگذاری کنید که در این صورت برایتان بازدهی میدهد که میتواند ادامه پیدا کند.اگر وقت و پول تان را برای کسب آگاهی و مهارت بیشتر سرمایه گذاری کنید،میتوانید ارزشتان را بالا ببرید با افزایش توانایی تان در جهت کسب نتایج برای خودتان و دیگران، توان کسب درآمدتان و پولی که نصیبتان میشود را افزایش میدهید که گاهی تاثیرش تا پایان دوره کارتان میماند. یکی از عاقلانه ترین کارهایی که میتوانید بکنید این است که هر ماه3درصد درآمدتان را برای رشد شخصی خودتان و کاریتان و همینطور برای بهتر شدن در مهم ترین کارهای تان سرمایه گذاری کنید.بیشترین سودی که میتوانید از پول ببرید این است که بخشی از وقت و پول تان را دوباره برروی توان تان برای کسب درآمد بیشتر سرمایه گذاری کنید.همه افراد موفق و ثروتمند این موضوع را فهمیده اند(حال دیر یا زود) و همه افراد فقیر و بدبخت هنوز در تلاش هستند که از آن سردربیاورند.
سومین نتیجه قانون سرمایه میگوید:یکی از بهترین زمینه های سرمایه گذاری وقت و پول تان است.
هدف برنامه ریزی راهبردی سازمانی این است که نسبت بازده سرمایه(roe)را افزایش بدهد.لازمه این کار سازمان دهی و بازسازمان دهی فعالیت های سازمانی است تا شرکت از سرمایه اش سود بیشتری به دست آورد.
سرمایه شخصی شما در زندگی کاری تان، دارایی ذهنی و عاطفی تان است.پس کارشما این است که از سرمایه انسانی تان بالا ترین بازده را بگیرید تا نسبت بازده انرژی،انرژی تا ن ا افزایش دهید.ببینید در شغل تان انجام کدام کارها با ارزش ترین استفاده از زمان تان است و وقت تان را هر چه بیشتر و بیشتر روی آن کارهای متمرکز کنید که بهترین فعالیت ها برای مهم ترین نتایج هستند. همیشه بدنبال روش هایی بگردید که نسبت بازده انژی تان را افزایش بدهد.
این داستان برای شما آشنا نیست؟
یک روز از یک هیزم شکنی که هر روز سخت کار میکرد پرسیدند : «آیا تــبَری که از آن استفاده میکنی را تیز کرده ای؟» هیزم شکن که سخت مشغول بریدن چوب ها بود پاسخ داد : «خیر… من آنقدر سَرم شلوغ هست که فرصت این کارها را ندارم»
این سوالات چطور؟ تا حالا به ذهن تان خطور کرده؟
چرا افراد ثروتمند دنیا، تحصیلات کمی دارند؟
چرا بعضی افراد بااینکه زیاد کار میکنند، پولدار نمیشوند دارند؟
چرا بعضی افراد موفق میشوند؟ بعضی دیگر خیر؟
این سوالات، شاید به ذهن هرکسی خطور نکند.
اگر شما راجع به پاسخ آنها فکر میکنید، تصور نکنید همه برای پیدا کردن پاسخ این سوالات تقلا میکنند… فقط افراد معدودی هستند که برایشان مهم است پاسخ این سوالات را بدانند.
بالغ بر 80% مردمی که اطرافتان میبینید، آنقدر مشغولِ شکستنِ هیزم هایشان با تبـَرِ کـُند هستند که فرصت فکر کردن به تیزکردنِ تَبرشان ندارند.
اما، افــرادِ خاصّی هستند که برایشان مهم است بدانند چرا ثروتمندترین افراد دنیا کارنامه تحصیلی موفقی نداشتند؟ و یا چرا بعضی افراد با اینکه سخت کار میکنند، اما هیچوقت پولدار نمیشوند و درجا میزنند و اصلا چرا بعضی افراد موفق میشوند؟
اگر شما هم اکنون درحال مطالعه این خط هستید، یعنی آنقدر کنجکاو هستید که بدنبال پاسخ این سوالات باشید، شما به دسته افــراد عــــام تعلق ندارد. شما متفاوت هستید.
و اما پاسخ سوالات
خیلی ساده افراد موفق به طور پیوسته در حال یادگیری هستند.
بله، افراد موفق و ثروتمندی که میبینید، به طور پیوسته در حال آموزش و یادگیری خارج از مدرسه هستند. آنها یادگیری را فقط در مدرسه و کلاس نمیدانند. هرکسی و هرچیزی را یک معلم میدانند تا درس بگیرند.
1-افراد ثروتمند در مورد هر چیزی از خود سؤال می پرسند.
یکی از نکات کلیدی در فرآیند تولید ثروت بهرهمندی از تفکر پرسشگرانه است. انسانهای ثروتمند در مورد هر چیزی سوال می پرسند. چگونه میتوانم به آنجا برسم؟ چگونه میتوانم در این کار موفق شوم؟ چگونه میتوانم روزی ... تومان درآمد داشته باشم؟
یادتان باشد پرسشهای شما نباید با چرا شروع شود. باید با چگونه شروع شود.
2- انسانهای ثروتمند در آینده زندگی میکنند.
انسانهای پولدار نسبت به اطرافیان خود تنها یک چیز را متفاوت انجام میدهند و آن هم پیشبینی روندهای آینده است. استیو جابز این نکته را در زندگی روزانهی خود به نمایش گذاشت و تأثیر این پیشبینی را میتوان در پلت فرم اغلب محصولات نوع آورانه ی اپل مشاهده کرد. وقتی در مورد تولید ثروت صحبت میکنیم، بهترین عادتی که باید هر روز آن را تمرین کنیم، پیشبینی فرصتها و نیازهای آینده است.
3-انسانهای ثروتمند ورزش می کنند.
شایعترین دلیل برای ورزش نکردن، نداشتن وقت کافی ست. افراد ثروتمند با اینکه وقت کمتری نسبت به افراد عادی دارند اما بهانه نمیآورند و همیشه ورزش را در برنامهی روزانهی خود قرار میدهند. چون آنها میدانند که سلامت جسمی و روحی بزرگترین دارایی آنهاست.
4-افراد ثروتمند رژیم غذایی سالمیدارند و از غذاهای سالم و مقوی استفاده میکنند.
افراد ثروتمند عاشق خود و زندگی هستند. آنها به رژیم غذایی که می خورند اهمیت زیادی می دهند تا وجودی سالم و شاداب و جوان و عمری طولانی داشته باشند.
5-انسانهای ثروتمند با حداقل امکانات زندگی میکنند
وارن بافت می گوید: اگر چیزهایی را بخرید که به آنها نیاز ندارید، به زودی چیزهایی را خواهید فروخت که به آنها نیاز دارید. منظور از اینکه انسانهای ثروتمند با حداقل امکانات زندگی میکنند این نیست که این افراد در یک خانهی کوچک بدون برق زندگی میکنند. منظور این است که این افراد تمایلی به افراطگرایی در زندگی، ولخرجی و خرید لوازم لوکس بدرد نخور ندارند.
6-افراد ثروتمند هر روز کتابهایی در زمینهی رشد و توسعهی فردی مطالعه میکنند.
از طریق مطالعهی کتب مختلف میتوانیم چیزهای زیادی در مورد راههای موفقیت، قدرت انسان و سبکهای زندگی بیاموزیم. اکثر ثروتمندان و انسانهای موفق جهان بطور متوسط روزی نیم ساعت مطالعه می کنند. انسانهای فقیر میگویند که از مطالعهی کتب مختلف لذت نمیبرند و یا اینکه وقتی برای این کار ندارند. آنها به سادگی منبعی غنی از دانش و اطلاعات بکر را از دست میدهند.
7-انسانهای ثروتمند هر روز چیز جدیدی می آموزند.
افراد ثروتمند به صورت آگاهانه و از روی عمد هر روز به دنبال یاد گرفتن چیزی جدید و افزودن بر دانش و مهارتهای خود هستند. با یادگیری اینکه چطور مردم این کرهی خاکی عمل میکنند، به چه چیزهایی نیاز دارند و چه فرصتهایی برای پول دار شدن وجود دارد، می توانید خیلی زودتر به جایی که می خواهید برسید.
8-افراد ثروتمند قدردانی خود را نشان میدهند.
قدردانی و شکرگزاری تنها ابزاری قوی برای ثروتمندان نیست، بلکه عادتی مفید و بزرگ است که هر کس باید در زندگی خود و به صورت روزانه آن را تمرین کند. ابراز قدردانی و شکرگزاری بابت نعمتها راهی مناسب برای حفظ و تقویت مثبت اندیشی است. علاوه بر شکرگزاری، افراد ثروتمند عادت دارند که از دیگران بخاطر کارهایشان تشکر کنند.
9-انسانهای ثروتمند از تلویزیون و رسانههای اجتماعی دوری میکنند.
75 درصد ثروتمندان جهان روزانه کمتر از یک ساعت از وقت خود را صرف تماشای برنامههای تلویزیونی میکنند. برنامههای تلویزیونی، مسابقات ورزشی، سریالها ، چت کردن در شبکه های اجتماعی همگی ابزارهایی مدرن و امروزی هستند که ذهن ما را از واقعیات زندگی منحرف می سازند. این زمان های ارزشمند زندگیتان را می توانید صرف پیدا کردن راهی برای تولید ثروت و موفقیت کنید.
10-افراد ثروتمند صبح زود از خواب بیدار میشوند
زود بیدار شدن به این معنی نیست که سریع صبحانه بخوریم و با عجله برای رفتن به محل کار از خانه خارج شویم. بلکه قبل از شروع کارهای روزانهی خود وقت کافی برای تفکر، برنامهریزی و سازماندهی کارهای روزانه و آرزوها و اهداف آینده داشته باشیم.
11-افراد ثروتمند هر روز با افراد جدیدی آشنا می شوند.
مطالعات اخیر نشان داده است که اکثر مردم از صحبت در مقابل جمع میترسند. با این حال ، ثروتمندان از طریق ملاقات و یا مکالمات ساده با افراد جدید بر این ترس غلبه میکنند. تمرین این عادت به صورت روزانه موجب اعتماد به نفس لازم برای سخنرانی در مقابل گروههای بزرگتر میشود.
12-انسانهای ثروتمند برنامه ریزی می کنند.
بیش از ۸۰ درصد افراد ثروتمند علاوه بر اینکه اهداف بلند مدت خود را می نویسند. یک لیست روزانه برای انجام کارهای خود نیز دارند. و نه تنها ثروتمندان لیست وظایف و مسئولیتهای روزانهی خود را با دقت مینویسند، بلکه با دقت تمام آن را دنبال میکنند.
13-افراد ثروتمند کارهای خود را سادهسازی میکنند
انسانهای ثروتمند بجای تصمیمهای کوچک و کم اهمیت روزانه مانند اینکه چه بپوشم و برای ناهار چه بخورم، کارهایشان را سادهسازی میکنند تا قادر باشند به کارهای مهمترشان برسند و روی آنها تمرکز کنند.
در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند..و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست، ناگهان، یک توریست بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود.
او وارد تنها هتلی که در این شهر ساحلی است می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.
صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد. قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و با عجله سراغ دامداری می رود و بدهی خود را به او می پردازد.
دامدار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده می دهد.
یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به شهرداری می برد و بابت عوارض ساخت و سازی که انجام داده به شهرداری می پردازد.
حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد. زیرا شهرداری به صاحب هتل بدهکار بود و هنگامی که چند کارمند و بازرس از پایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند یک شب در این هتل اقامت کرده بودند.
حالا دوباره هتل دار اسکناس را روی پیشخوان خود دارد. در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمی گردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمی دارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.
در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است. ولی به هر حال همه شهروندان در این هنگام به هم بدهی ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته و تسویه حساب کرده اند و … این است تعریف ساده اقتصاد.
به همین دلیل است که می گویند انباشتن ثروت مجاز نیست آن را باید به کار بگیری تا همه چرخ های اقتصاد به گردش درآید و همه اجتماع از گردش پول بهره ببرند.
کتاب ذهن ثروتمند به شما می گوید که باید چه کار کنید تا فکر شما به ثروت نزدیک تر شود و بتوانید راحت تر پولدار بشوید
آیا میدانستید که اقلیت 5 درصدی از کل ثروتمندان جهان را فروشنده هایی تشکیل میدهند که اغلب آنها از محل فروش محصولات شرکتهای دیگر و دریافت کمیسیون، پورسانت، پاداش و دیگر مزایای حاصل از فروش موفق به این ثروت و امکانات دست یافته اند؟
- آیا میدانستید که فروشندگان حرفه ای و موفق در مقایسه با مدیران، پزشکان، وکلا، بازرگانان، تحصیلکرده ها و دیگر اقشار ثروتمند جامعه درآمد بیشتری دارند و در واقع از لحاظ سطح درآمد جزو 20 درصد اول اجتماع هستند؟
- فروشندگان موفق شغل مطمئن و درآمد بالایی دارند، به لحاظ ساعات کاری از آزادی عمل و اختیار بیشتری برخوردارند و در مدت زمانی که مشغول به کار هستند، بیشترین میزان پول و ثروت را تولید میکنند و از سوی دیگر، شرکت ها و کسب و کارهای مختلف نیز از منافعی که فروشندگان موفق تولید میکنند، رونق میگیرند و از گردش مالی ایده آلی برخوردار میشوند.
در کشور ژاپن مرد ثروتمندی زندگی میکرد که از درد چشم، خواب به چشمش نمی آمد. وی برای مداوای چشم دردش انواع داروها را مصرف کرد اما نتیجه چندانی نگرفت.
پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان متعدد، درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند.
او به آن راهب مراجعه میکند و راهب پس از معاینه به او پیشنهاد میدهد که برای مدتی به هیچ رنگی به جز رنگ سبز نگاه نکند.
وی پس از بازگشت از نزد راهب، به تمام مستخدم های خود دستور میدهد با خرید قوطی های رنگ سبز، تمام خانه را به رنگ سبز رنگ آمیزی کنند و همینطور تمام وسایل خانه را به رنگ سبز درآوردند. پس از مدتی، رنگ ماشین، لباس اعضای خانواده، روپوش مستخدمان و هرآنچه را به چشم می آمد به رنگ سبز تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد.
مرد ثروتمند برای تشکر از راهب، او را به منزلش دعوت میکند. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد شده بود، متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند.
او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد، از او میپرسد آیا چشم دردش تسکین یافته؟
مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید: "بله؛ اما این گران ترین درمانی بود که تا به امروز انجام داده بودم."
راهب میگوید:
"اتفاقا این ارزان ترین تجویزی بود که تا به امروز انجام داده بودم"
شما کافی بود به جای هزینه های بسیار برای سبز کردن دنیای اطرافتان، فقط یک عینک با شیشه سبز تهیه میکردید.
نتیجه: برای تغییر دنیا، کافیست بینش و دیدگاه خودمان را تغییر دهیم.
یک ذهن ثروتمند انجام کارها را به دیگران میسپارد.
اما کی و چگونه؟؟؟
زمانی که کاری می تواند به طور رضایت بخش توسط کس دیگری که از شما کمتر دستمزد می گیرد یا میل دارد از شما کمتر بگیرد،انجام شود.
زمانی که دانش ،مهارت یا تجربه لازم را برای انجام دادن کاری را به طور شایسته نداشته باشد.
زمانی که کار روزمره باشد.
زمانی که کاری به رشد زیردستان کمک می کند.
ثروتمندان اغلب کار نمیکنند؛ کارها را به دیگران میسپارند
1- کاری را انجام دهید که لازم است؛ نه کاری که دلتان می خواهد.
برای یک ثروتمند انجام کارها کافی نیست؛ او باید کارهای درست را انجام دهد. کارهایی را انجام دهید که بیشترین تاثیر را بر کسب و کارتان خواهد داشت.
2- از فرصت ها بهترین استفاده را بکنید.
حل مسئله به نتایج موثر منجر نمی شود، فقط جلوی آسیب را می گیرد. برای کسب نتیجه باید از فرصت ها بهترین استفاده را کرد. حل مشکلات را به دیگران واگذار کنید و خود به دنبال فرصت ها باشید.
3- بهره وری عادت ثروتمندان است
برای داشتن بازده کاری بالا باید به طور مستمر و همیشگی رفتارهای کارآمد را تبدیل به عادت کرد. این بدان معناست که برای کارآمد بودن لازم نیست کارهای بزرگ انجام دهید بلکه باید کارهای کوچک اما صحیح روزمره را به طور منظم تکرار کنید. به قول معروف «شما همان چیزی هستید که همیشه تکرار می کنید».
4- زمان خود را مدیریت کنید
مهمترین چیزی که یک ثروتمند مدیریت می کند نه افراد هستند و نه بودجه بلکه زمان است. طرز استفاده شما از زمانتان میزان بهره وری شما و در نهایت میزان ثروت شما را تعیین می کند.
5- به دنبال تعالی باشید
برای بزرگ شدن باید آنقدر اعتماد به نفس داشته باشید که باور کنید جهان واقعا به شما و قدرت شما نیاز دارد. اگر به توانایی های خود باور نداشته باشید نمی توانید با اطمینان تصمیم بگیرید و با شجاعت اقدام کنید.
6-زیاد تصمیم نگیرید
ثروتمندی که تصمیمات زیادی می گیرد هم تنبل است و هم ناکارآمد. ثروتی که خوب اداره می شود، بحران های اندکی دارد. اگر دائم در حال تصمیم گیری هستید بدانید که دستورالعمل های لازم و صحیح را ایجاد نکرده اید.
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زبالهاش دنبال چیزی میگردد. گفت، خدا رو شکر فقیر نیستم.
مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانهای با رفتار جنونآمیز در خیابان دید و گفت، خدا رو شکر دیوانه نیستم.
آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل میکرد گفت، خدا رو شکر بیمار نیستم.
مریضی در بیمارستان دید که جنازهای را به سرد خانه میبرند. گفت، خدا رو شکر زندهام.
فقط یک مرده نمیتواند از خدا تشکر کند. چرا امروز از خدا تشکر نمیکنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟
دراین فایلی که برای شما دوستان عزیز قرار داده ایم به شما می گوید که کشورهای فقیرچه تفاوتهایی با کشورهای ثروتمند دارند
ضمنا باید آفیس برروی سیستم شما نصب باشد تا بتوانید از این فایل استفاده کنید
حکایت می کنند روزی به کشاورزی ثروتمند پیشنهاد بخشش زمینی را دادند.برای به دست آوردن آن او می بایست در طول روز هر چه قدر که می خواست راه بپیماند ولی می باید در غروب به نقطه ی شروع برگردد تا همان مقدار زمین را صاحب شود.کشاورز برای این که از فرصت استفاده کند روز بعد صبح بسیار زود از نقطه ی آغاز به راه افتاد.چون می خواست تا جایی که امکان دارد زمین بیشتری را تصاحب کند.با وجود این که بسیار خسته بود که امکان دارد زمین بیشتری را تصاحب کند.باوجود این که بسیار خسته بود تمام بعد از ظهر را می دوید زیرا که نمی خواست چنین فرصتی را که فقط یک بار نصیبش شده بود از دست بدهد.
عصر بود که شرط به یادش آمد لازم است تا غروب خودرابه نقطه ی آغاز برساند.اواز طمع خود دست کشید و درحالی که خورشید نزدیک غروب بود،شروع به گشتن کرد.هرچه خورشید بیشتر به غروب نزدیکتر می شداو به سرعت دویدن خود می افزود.بسیار خسته و نفسش به شماره افتاده بود و خود را بیش از اندازه تحت فشار می گذاشت.زمانی که به نقطه ی شروع رسید از فرط خستگی نقش بر زمین شد و مرد.اورابه خاک سپردند وتمام زمینی که برای قبرش لازم بود فقط یک قطعه ی کوچک بود.
◀️1. دید بلند مدت داشته باشید
هميشه ابتدا افق های بلندمدت را در ذهن داشته باشيد و بعد دست به اقدامهاي كوتاه مدت بزنيد.نوسان جزئی در بورس است و یک روز صف خرید یا صف فروش شرکتی شما را ورشکست یا ثروتمند تر نمی سازد،سعی کنید همیشه با دید بلند مدت سهمی را بخرید تا صف فروش سهم شما را هیجان زده نکند سهام های زیادی هستند که در مدت رشد خود روز هایی هم صف فروش داشته اند.
دو راه که به شما دید بلند مدت می دهد:
تحلیل تکنیکال و مبحث امواج الیوت
در بحث دید بلند مدت دانستن تئورری امواج الیوت و دانستن نحوه استفاده از آن به عنوان نقشه راه موضوع بسیار مهمی است که به تحلیلگران تکنیکال کمک می کند بدانند در کجای مسیر قرار دارند و بالا و پایین های مقطعی نگرانی برای آنها ایجاد نمی کند
تحلیل بنیادی
تحلیل بنیادی و دانستن چشم انداز یک سهم و صنعت آن سهم باعث می شود بسیاری از تحلیلگران درگیر بازی های مقطعی و هیجانات نوسان ها نشوند، به گونه ای که وارد صف خرید سهمی که آینده خوبی ندارد نمی شوند و در صف فروش سهمی که آینده خوبی دارد قرار نمی گیرند.
در مجموع ترکیب هر دو علم کمک بسیار بزرگی به سرمایه گذار در بازیچه قرار نگرفتن در صف های خرید و فروش می کند.
2. حرف دیگران را در مورد صف تحلیل کنیم
از آنجايي كه در اکثر مواقع هركس منافع خودش برایش اولویت دارد اگر فردی سهمی را داشته باشد و آن سهم صف خرید و یا فروش شود بسته به منافع خود برای آن سهم تبلیغات مثبت و منفی می کند. شما همه چيز را بشنويد و بررسی کنید،ولی با تصميم شخصي و به دور از هیجان اقدام کنید.
در اين حالت اگر اشتباه هم كنيد، برنده ايد و كسي بازنده نيست زیرا تصمیمات اشتباه باعث ایجاد تجربه در شما می شود و این ضرر را در جایی دیگر جبران خواهید کرد. در نتیجه با کارهای فوق،ديگر با حرف و اقدام كسي عمل نكرده ايم بلكه آنها را به عنوان یک کمک و یک راهنمایی شنیده ایم و هر كدام را از جهت هاي مختلف سبک و سنگین می کنیم و به دور از هیجان و با تحلیل خودمان بهترین انتخاب را انجام می دهیم.