| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
باغی بود سبز و شاداب و پرمیوه که کودکان وقتی عصرها از مدرسه باز می گشتند گردشی در آن می کردند و روح های پاکشان به وجود این باغ شاد و خرم بود. روزی صاحب باغ که غول خودخواهی بود از سفر باز آمد و بچه ها را در آن باغ دیدو با تندی و خشونت همه را بیرون کرد، در باغ را بست و تابلویی نصب کرد که "متجاوزان به حریم باغ تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت." کودکان محروم شدند و غصه خوردند و آنگاه زمستان شد اما دنبال آن دیگر بهار در باغ نیامد، گلی نشکفت، شکوفه ای ندمید، همه چیز سرد و خشک ماند و سالها بدین منوال گذشت.
یک روز، پس از چندین زمستان مستمر، غول، موسیقی شگفتی در باغ شنید و آن صدای بلبلی بود. با خود گفت انگار بهار آمده است. برجست و بیرون پرید و منظره عجیبی دید: بچه ها از حفره کوچکی به درون باغ آمده بودند و هریک بر شاخی نشسته و درختان سبز و خندان شده- تنها در یک گوشه باغ همچنان زمستان بود و کودک خردسالی که در هاله ای از نور غرق بود، زیر درخت خشک ایستاده بود و نمی توانست بالا برود. غول کودک را بر شاخه نهاد و دانست که بهار باغ به حضور آن کودکان حاصل می شود، پس دیوارهای باغ را از میان برداشت تا کودکان بی هیچ زحمتی به باغ او درآیند. اما آن کودک خردسال نورانی را دیگر در میان بچه ها ندید. سالها گذشت و او مردی کهنسال و ضعیف شده بود. روزی بار دیگر در باغ آن کودک را دید و خوشحال شد. کودک به او گفت: چون تو روزی مرا به باغ راه دادی و بر شاخ نهادی امروز من آمده ام تو را به جائی دعوت کنم که نام آن بهشت است. روز بعد مردمان دیدند که صاحب باغ در زیر همان درخت آرمیده و جان سپرده است.
"داستان غول خودخواه" اثر اسکار وایلد
توهم به معنی تعلیم و تربیت نیست بلکه جهالت است.افراد نوع عجیبی از اطمینان و اعتماد را دارند که فقط همراه جهل می آید.
عدم تمایل به یادگیری انجام کارها به روش درست از جاهل بودن شرم آورتر است.(بنجامین فرانکلین)
جهل به خودی خود مساله ای نیست،اما ساختن آینده ای که به آن ارتباطی ندارد،نهایت دیوانگی است.جهالت،خوش بختی نیست.آن نامطبوع،تاسف بار،فقرآوروبیماری زااست.
اگر جهل و نادانی سعادت و خوش بختی بود چرا بیشتر مردم خوشحال و سعادتمند نیستند؟اگرچه دانش کم،خطرناک است،اماجهل زیاد نیز موجب ترس،جمود،خودمحوری،پیش داوری و تعصب می شود.دانایی چیزی بیش از برطرف کردن جهل نیست.
مادرعصر اطلاعات زندگی می کنیم.برآورد می شود که مقدار دانش هر سال دو برابر می شود.ازآنجا که اطلاعات چنین آماده وقابل دسترس است پس،ازبین بردن جهل و نادانی آسان است.جای تاسف و ناراحتی است که هرچیز به جز ضروری ترین چیزها به ما آموزش داده می شوند.ما فقط سه حرف اول(خواندن،نوشتن،حساب کردن)را آموخته ایم،اما آموزش ذهنی بدون فهم و درک منزلت انسانی چه فایده ای دارد؟
مدارس منشا دانش و آگاهی هستند،اما متاسفانه برخی برای مزمزه کردن و برخی دیگر فقط برای غرغر کردن به مدرسه می آیند.
عقیده ی عمومی براین است که ما در مدرسه و دانشگاه،تعلیم و تربیت کسب می کنیم.من در سمینارهای کشورهای مختلف شرکت می کنم.همیشه شرکت کنندگان در سمینارها ازمن می پرسند:آیا ما واقعا درمدارس و دانشگاه ها آموزش واقعی دریافت می کنیم؟به صورت کلی یک توافق وجود دارد که مقداری آموزش می بینیم اماکافی نیست.مامقداری اطلاعات از مدرسه و دانشگاه دریافت می کنیم،اما برای تربیت شدن به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.اما ما نیاز داریم معنای درست تربیت را بدانیم.
تربیت فکری،((مغز))راتحت تاثیر قرار می دهد وتربیت مبتنی بر ارزش،دل را تحت تاثیر قرار می دهد.درحقیقت تعلیم و تربیتی که دل را آموزش نمی دهد می تواند خطرناک باشد اگر ما می خواهیم یک فردی را برای ادارات،خانواده ها و جامعه تربیت کنیم ماباید به حداقلی از سواد اخلاقی وارزش ها نیز توجه نماییم.تعلیم و تربیتی که صفات بنیادی منش واخلاق مانندصداقت،جرات مندی،پی گیری و مسئولیت را به وجود می آورندکاملا ضروری هستند.ما به آموزش های دانشگاهی زیاد نیاز نداریم بلکه به آموزش بیشتر ارزش ها نیاز داریم.تاکید می کنم؛شخصی که به صورت اخلاقی آمورش دیده است از ظرفیت بیشتری برای ترقی و یا موفقیت در زندگی برخوردار خواهد شد تافردی به نسبت کاملا بدون اخلاق که شرایط تحصیلی برتری داشته است.ساخت منش و آموزش ارزش ها و اخلاق در سال های اولیه درونی می شود،چون کودک با این دانش متولد نمی شود.